اشعار و نوشته هاي عاشقانه

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شکوه از خود کنم این بار که موجود شدم بر تن خسته ی این خاک گل آلود شدم
نفسی باز براید ز تنم با تب و تاب
از نفسهای عبث باز دل آشوب شدم
دگر از مرگ هراسی نبوَد تا به ابد
سوی چشمی نرسد هم ره یعقوب شدم
لشگری از پس صحرا برود ناله کنان
من در این جنگ بسی غالب و مغلوب شدم
ز جهان ناله و نفرین نبود کارگذار
تا جهان دگر آرند مگر خوب شدم

محمد جواد زمانی

 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
عشق ویرانــــگر او در دلــم اردو زده است
هرچه من قلب هدف را نزدم، او زده است
بیستون بود دلم... عشق چه آورده سرش
که به ارگ بــم ویران شده پهلو زده است؟.... (عبدالمهدی نوری)

11209609_465385690299420_8509553665058191415_n.jpg
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید از اول نباید عاشق هم می شدیم این درست...

اما جدایی اشتباهی دیگر است


در شب تلخ جدایی عشق را نفرین مکن

این قضاوت... انتقام از بی گناهی دیگر است

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گنجشکانی که رد تو را دیروز ،

درخت به درخت

و خیابان به خیابان ،

دنبال کرده اند !

خدا می داند چه دیده اند

که جیکشان دیگر ،

در نمی آید . . .


عباس صفاری
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بگذار ...

حتی اگر هیچ وقت نمی آیی

خیال کنم که در راهی

بگذار کشتی ها در من لنگر بیاندازند

قطارها در من بایستند

چه میدانی !؟

شاید قطا ری که تو را برد

در قلب من از ریل خارج شد!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چقدر خوب بود
این توهمات واقعیت داشت
این خرافات
(( وقتی به کسی فکر میکنی او هم به تو فکر میکند ... ))
تنها تمام لحظات که تو فکرت درگیر اوست
حتی نمیداند تو اورا دوس داری !
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شده گاهی تو را اشتباه بگیرم
با رودخانه ای در خیابان
وقتی از رو به رو می آیی همراه صورتم
و لرزش دستم
کنارت بنشینم
و خودم را به دقت شناسایی کنم
دست ببرم در آب
بریزم به هم
دایره ی گیج سرم را
دست ببرم در شکل خودم
در فکرهای شناورم
تا شهاب های زیادی
همراه حباب ها غرق شوند
اما حالا اینجا
رو به روی خودم نشسته ام
دنبال صورتم می گردم
در لیوان خالی
بیرون از چشم هایم را نگاه می کنم
ادای خودم را در می آورم
و لبخند می زنم، درست مثل احمق ها
که هنوز نفس در بینی من جریان دارد
هنوز در خیابان کنار دست هایم راه می روم
و احساس خوشبختی می کنم.
 

Mohandes salman

عضو جدید

دارم صدات میکنم میشنویی؟

خـــــــدا حالم خیلی خرابه

خودت شاهد عذاب کشیدنم هستی....

نذار عذاب بکشم تموم کن

من که بهت همیشه میگم من حاظرم برا رفتن....

خدا تو از وجودم خبر داری.....

تو که میدونی چقد دوسش دارم....

تو که میدونی عاشقشم....

توکه میدونی بدون اون میمیرم.....

توکه میدونی تمام زندگیمه....

با اینکه همه اینارو میدونی بازم مارو بهم نمی

رسونی؟؟؟؟!!!!

من سهمم از این دنیا چیه....؟؟؟

من سهممو میخوام ازت.....!!!!

من اونو میخوام .....

عاشقشم.....

 

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
یه دختر و پسر که زمانی همدیگرو با تمام وجود دوست داشتن بعد از پایان ملاقاتشون با هم سوار یه ماشین شدن و آروم کنار هم نشستن … دختر میخواست چیزی رو به پسر بگه ولی روش نمیشد ! پسر هم کاغذی رو آماده کرده بود که چیزی رو که نمیتونست به دختر بگه توش نوشته بود ؛ پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه کاغذ رو به دختر داد ، دختر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفشو به پسر گفت که شاید بعد از پایان حرفش پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اونو نبینه …
دختر قبل از این که نامه ی پسرو بخونه به اون گفت که دیگه از اون خسته شده ، دیگه عشقش رو نسبت به اون از دست داده و الان پسری پیدا شده که بهتر از اونه … پسر در حالی که بغض تو گلوش بود و اشک توی چشماش جمع شده بود با ناراحتی از ماشین پیاده شد که در همین حال ماشینی به پسر زد و پسر درجا مرد … دختر که با تمام وجود در حال گریه بود یاد کاغذی افتاد که پسر بهش داده بود ، وقتی کاغذ رو باز کرد پسر نوشته بود :
“اگه یه روز ترکم کنی میمیرم …”
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر شعر

گریز از یک گناه بود

هر فریاد

گریز از یک درد

و هر عشق

گریز از یک تنهایی عمیق

افسوس که تو

هیچ گریزگاهی نداشتی!
 

"زهرا"

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بیا و یک مقدار قدرت تصورت را بالا ببر
من از نوشتن بی مخاطب بیزارم
از این که نیستی ..از انتظار بیزارم
شاید بشود ..انتظار را جمع مجموع نبودنت با بودنم تقسیم کنم
اما من باز می گویم
من از انتظار بیزارم
یادت باشد ..
"زهرا"
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
موهایم را همچون امواج خروشان دریا


در نسیم نفسهایت آرام آرام رها می کنم


و لذت با تو بودن را


همچون تماشای غروبی دل انگیز


تا مرز جنون احساس می کنم


و تو با من همراه می شوی


لحظه به لحظه با من اوج خواهی گرفت در آسمان عشق


و به انتهای خوشبختی خواهیم رسید


آنجایی که حتی کبوتران برای رسیدن به آن سر باز می زنند


انگشتانم صورتت را لمس می کند


نگاهم را در نگاهت غرق می کنم


و آغوش تو برایم بهشت می شود


بهشتی از جنس گلهای رز قرمز آتشین


که با هیچ کجای دنیا عوض نمی کنم



 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سالهاست
که از جزیره ی متروک
نامه ای را در بطری​
روانه ی آبهای عالم کرده ام..​

اگر کسی عاشق باشد
می تواند کلماتم را بخواند
به هر زبانی
در هر سرزمینی..

گاهی فکر می کنم
کسی می آید
و با همان شیشه​
برایم شراب می آورد ..

"عمران صلاحی"

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ﭘﺮﻫﯿﺰ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺷﻮﻕ ﺩﯾﺪﻧﺶ ﮐﻼﻓﻪ ﺍﺕ ﮐﺮﺩﻩ
ﺗﺮﺩﯾﺪ ﻣﺒﻬﻢ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻨﯽ ﺭﻭﺷﻦ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ .

مصطفى مستور


 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ﻫﻤﻪ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ : ﭼﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﻣَﺮﺩ !
ﻭ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺪ
ﻟﺐﺧﻨﺪ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ ﺭﻭﯼ ﻟﺐﻫﺎﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﺁﻥﺳﻮﯼ ﺩﺭﯾﺎﻫﺎ
ﯾﺎﺩﻡ ﻣﯽﮐﻨﯽ

‏( ﺭﺿﺎ ﮐﺎﻇﻤﯽ)
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خاطره مي بافم


دلم آب مي شود


براي بوسه اي که از لبانت چيدم


اشک هايم سرازير مي شود


و رنگ هاي خاطره ام را در هم مي پيچد


تنها تصوير محوي از تو باقي مي ماند


و دل زخمي من


 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﻧﻪ - ﺭﻓﺘﻦ ِ ﺗﻮ
ﻧﻪ - ﻣﺎﻧﺪﻥ ِ ﻣﻦ
ﺍﻧﮕﺎﺭ :
ﯾﮑﻨﻔﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ
ﺑﺎ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺭﺷﺖ ِ ﻋﺮﻕ
ﺑﺮ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺍﺵ
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
چه فرقی می کند
من عاشق تو باشم
یا تو عاشق من؟!
چه فرقی می کند
رنگین کمان ...
از کدام سمت آسمان آغاز می شود؟!

"گروس عبدالمالکیان"
 

Similar threads

بالا