اشعار و نوشته هاي عاشقانه

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بخشندگی ...

بخشندگی ...

[SIZE=+0] [/SIZE][FONT=times new roman, times, serif][SIZE=+0]
بخشندگی را باید از آن کودکی آموخت که هر چقدر دلگیر باشد و هر چقدر کینه به دل داشته باشد می بخشد، بی آنکه در چهره اش نه اثری از خشم دیده شود نه کینه... نه کلامی و نه ملامتی ... نه سرزنشی و نه زخم زبانی ...هر بار که آشتی می کند ما را به کشتی خود می برد و لبخندش زندگی را معنا می بخشد...کودکان جسم کوچکی دارند ولی دل هایشان خیلی بزرگ است.مثل بزرگترها نیستند،انگار گذشت سال ها ما را بی گذشت می کند، بی رحمی را فرا می گیریم و خطاهای دیگران ، هر چند کوچک باشد تا مدت ها بر ذهنمان می ماند و در پس شکست هایمان همیشه انتقام نهفته است تا آسوده شویم.
کاش بدانیم :
فقط یک بار شانس زیستن داریم.
پس عشق را همراه همیشگی زندگیمان کنیم تا دیر نشده است.
[/SIZE]
[/FONT]
 

succulent

عضو جدید
فرشته ها

فرشته ها

در همین حسرت که یک شب را کنارت، مانده ام
در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام

کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست
کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام

مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام
در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام

در همان یلدا مرا تا صبح، دل زد فال عشق
فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام

فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر، مرده دل
وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام

خوب می دانم قماری بیش این دنیا نـبود
من ولی در حسرت بُردی، خمارت مانده ام

سرد می آید به چشم مست من چشمت و باز
از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام
 

succulent

عضو جدید
عشق تازه

عشق تازه

بی تو شیرین شور فرهادش نبود
بیستون را ترس، فریادش نبود

می به جام لیلی و مجنون نبود
ختم شعری وصلت میمون نبود

آمدی ، چینش نمودی واژه را
خود نوشتی شعر عشق تازه را

گرمی آغوش تو درمان نمود
سردی دستان و اندام خمود

با نگاهت اطلسی جانی گرفت
زندگی آهنگ عرفانی گرفت

کوچه با عطر تنت مستانه شد
قلب من فارغ ز صد افسانه شد

خوش نشستی بر بلندای دلم
تا ابد در کوی تو شد منزلم

سر بنه بر شانه های خسته ام
تا ببینی از چه من دل بسته ام

شمع باش و بگردان بر سرت
این غلام دل سپرده بر درت

های و هوی من نمیگردد تمام
تا تو را دارم ،تمام لحظه هام

:heart::heart::heart::heart::heart:
 

succulent

عضو جدید
از تو کلامی از سر لطفی، حتی نگاهی دلنشین کافی است
آری برای شام یک درویش، آب و کمی نان جوین کافی است

در کشور جانم نمی‌خواهم، فرمانروای دیگری جز تو
زیرا به این باور یقین دارم، یک شاه در یک سرزمین کافی است

من جز به اذن حضرت چشمت، راهی به لب‌هایت نمی‌جویم
پیشانی‌ات را پاک کن از اخم، نامهربان! دیوار چین کافی است

شعر و ترانه، چشمک و ابرو، صیاد یک شیر است یا آهو
آماده‌ام، تیر و کمانت کو؟ صیدم کن ای آهو! کمین کافی است

هرچند با سقفی جدا از هم، سقفی جدا فرسنگ‌ها از هم
تو دوستم داری همین خوب است،من عاشقت هستم همین کافی است

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
"با تو"


بيا با هم بخوانيم
شكوه لحظه‌ها را

بيا با هم ببينيم سكوت ياسها را

بيا باهم بخنديم وفاي بي‌وفا را

بيا با هم بگرييم شكست لاله‌ها را

بيا با هم بلرزيم شروع بادها را

بيا با هم بسازيم تمام سازها را

بيا با هم بغريم تمام دردها را

بيا با هم هميشه به هم عاشق بمانيم

بيا به حرمت عشق من و تو ، ما بمانيم

چرا كه بي‌تو من هم نگاهي سرد دارم

دلي پر درد دارم بيا باهم بمانيم



شعر از: ئه‌وين
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ﺑﺎﺯﻣﯽﮔﺮﺩﯼ،
ﺍﻣﺎ ﺁﻥﻗﺪﺭ ﺩﯾﺮ
- ﻣﺜﻠﻦ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺯﻧﺪﻩﮔﯽِ ﺩﯾﮕﺮ -
ﮐﻪ ﭘﺮﻧﺪﻩﺍﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥِ ﺟﻔﺖ ﺧﻮﯾﺶ !

‏( ﺭﺿﺎ ﮐﺎﻇﻤﯽ)
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ﺗﻬﺮﺍﻥ، ﺍﺳﺘﺎﻧﺒﻮﻝ، ﭘﺎﺭﯾﺲ، ...
ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﺷﯽ،
ﻫﻤﻪﯼ ﺷﻬﺮﻫﺎ
ﺯﺷﺖ ﻭ ﻏﻢﺍﻧﮕﯿﺰﻧﺪ
ﺑﻪﻭﻗﺖِ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ!

رضا کاظمی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کجــاها را به دنبالت بگـــــــردم شهر خالی را...!؟
دلم انگـــــار باور کــــــرده آن عشق خیالـــــی را

نسیمی نیست... ابری نیست... یعنی:نیستی در شهر
تـــــو در شــــــهری اگــر باران بگیرد این حوالــــــــــی را

مرا در حسرت نارنجــــزارانت رهــــــا کـــــردی
چراغان کن شبِ این عصــــــرهای پرتقالی را

دلِ تنگِ مــــــــرا با دکــــمه ی پیـــــراهنت واکن
رها کن از غم سنــــجاق، موهـــــای شلالی را

اناری از لبِ دیوار باغت ســــــرخ می خنــدد
بگیر از من بگیر این دستـــــهای لاابـــالی را

شبی دست از سرم بردار و سر بر شانه ام بگذار
بکش بر سینه این دیوانــه ی حــالی به حــالی را

نسیمی هست... ابری هست... اما نیستی در شهر
دلــــــم بیهوده مـــــی گردد خیابان های خالـــی را...!

اصغر معاذی
 

zagroscnc94

عضو جدید
دچار

دچار

[h=2]دچار[/h]
به یادتم هنوزم، اگر چه زود رفتی
اگرچه بی‌تفاوت به هرچه بود رفتی
به یادتم هنوزم، اگر چه پر کشیدی
اگرچه تلخ اما به آرزوت رسیدی
من و همین یه عکست به هم علاقه داریم
که سالیان ساله به درد هم دچاریم
خودت که دیگه نیستی، نبایدم بدونی
عذاب غیر از این نیست که چشم به راه بمونیم
روزنه‌ی امید از کنار من سفر کرد
چه تلخه اینکه باید یه عمر بی تو سر کرد
همیشه خاک سرده، همیشه سرد بوده
کنار هر دوایی همیشه درد بوده

سیامک عباسی
 

zagroscnc94

عضو جدید
[h=2]درگیر ظاهر[/h]شاید به چشم تو نیام، با ظاهر همیشگی
شاید دیگه خسته شدی، از این همه دل‌سادگی

شاید به چشم تو نیام، این‌جوری که هستم باهات
حس می‌کنم که این روزا، عادی شدم دیگه برات

قدر این احساس‌و بدون، درگیر ظاهرم نباش
هر خوبی رفته بعد اون، هیشکی نیومده به جاش

نگاهت رنگ رفتنه، انگاری دوس داری بری
عوض شده حست به من، دنبال حفظ ظاهری

میخوای که تغییر بکنم، یه شکل تازه‌تر بشم
جلب توجه کنم و از هر نظر بهتر بشم

نمی‌دونی به خاطرت، یه خورده امروزی بشم
شاید دیگه تو رو نخوام، دور تو هم خط بکشم

برم به دنبال کسی، که از تو خیلی بهتره
یادم بره این حسمو، بی‌تو بهم خوش بگذره

قدر این احساس‌و بدون، درگیر ظاهرم نباش
هر خوبی رفته بعد اون، هیشکی نیومده به جاش


ترانه‌سرا: ترانه مکرم
 

zagroscnc94

عضو جدید
شب آخر

شب آخر

[h=2]شب آخر[/h]
سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی‌ها رو، تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام آخر بود، به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه یه جنگ نابرابر بود
چه جنگ نابرابری، چه دستی و چه خنجری
چه قصه‌ی محقری، چه اول و چه آخری
ندانستیم و دل بستیم، نپرسیدیم و پیوستیم

ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایه‌ها هستیم
سفر با تو چه زیبا بود، به زیبایی رویا بود
نمی‌دیدیم و می‌رفتیم، هزاران سایه با ما بود
سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی‌ها رو، تو هم هرگز نپرسیدی
در آن هنگامه‌ی تردید، در آن بن‌بست بی‌امید
در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پرپر بود
در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود
شب آغاز تنهایی، شب پایان باور بود


اردلان سرفراز
 

zagroscnc94

عضو جدید
[h=2]ای دوست کجایی؟[/h]
من با همه‌ی درد جهان ساختم اما
با درد تو هر ثانیه در حال نبردم
تو دور شدی از من و با این همه یک عمر
من غیر تو حتا به کسی فکر نکردم
من خسته تن از این همه تاوان جدایی
ای بی‌خبر از حال من امروز کجایی
من صبر نکردم که به این روز بیفتم
انقدر نگو صبر کنم تا تو بیایی
ای دوست کجایی؟
انقدر که راحت به خودم سخت گرفتم
از عشق شده باور من درد کشیدن
گیرم همه آینده‌ی من پاک شد از تو
با خاطره‌های تو چه باید بکنم من
من خسته‌ام از این همه تاوان جدایی
ای بی‌خبر از حال من امروز کجایی
من صبر نکردم که به این روز بیفتم
انقدر نگو صبر کنم تا تو بیایی
ای دوست کجایی؟

روزبه بمانی

 

zagroscnc94

عضو جدید
[h=2]چشم من[/h]
چشم من! بیا منو یاری بکن
گونه‌هام خشکیده شد، کاری بکن!
غیر گریه مگه کاری می‌شه کرد؟
کاری از ما نمیاد، زاری بکن!
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه می‌خواد!
هرچی دریا رو زمین داره خدا
با تموم ابرای آسمونا
کاشکی می‌داد همه رو به چشم من
تا چشام به حال من گریه کنن!
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه می‌خواد!
قصه‌ی گذشته‌های خوب من
خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن
حالا باید سر رو زانو بذارم
تا قیامت اشک حسرت ببارم
دل هیشکی مثل من غم نداره
مثل من غربت و ماتم نداره
حالا که گریه دوای دردمه
چرا چشمم اشکشو کم میاره؟
خورشید روشن ما رو دزدیدن
زیر اون ابرای سنگین کشیدن!
همه جا رنگ سیاه ماتمه
فرصت موندنمون خیلی کمه!
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه می‌خواد!
سرنوشت چشاش کوره، نمی‌بینه!
زخم خنجرش می‌مونه تو سینه
لب بسته، سینه‌ی غرق به خون
قصه‌ی موندن آدم همینه
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه می‌خواد!

اردلان سرفراز


 

zagroscnc94

عضو جدید
برف می‌باره

برف، برف، برف می‌باره
قلب من امشب بی‌قراره
برف، برف، برف می‌باره
خاطره‌هاتو یادم میاره
تا دوباره صدامو در آره
برف برف برف می‌باره
آسمون‌م دلش غصه داره
حق داره هرچی امشب بباره
جای برف باز می‌شینی کنارم
مطمئنم دیگه شک ندارم
شک ندارم تو هم فکرم هستی
تنهایی تو اتاقت نشستی
گفته بودی دلت تنگ نمیشه
پس چرا هی میای پشت شیشه
برف، برف می‎باره
خاطره‌هاتو یادم میاره
خنده‌ی آدمک روی برفا، روزای خوبم‌و زنده کرده
من دلم گرم هیشکی نمیشه، سردمه سردمه خیلی سرده
باز دوباره داره برف میباره
باز چه ساکت، چه کم‌حرف می‌باره
یخ زده دستای بی‌گناهم
چشم به راهم فقط چشم به راهم
یاحا کاشانی
 
آخرین ویرایش:

zagroscnc94

عضو جدید
کوچه‌ی بن‌بست

میون این همه کوچه که بهم پیوسته
کوچه‌ی قدیمی ما کوچه‌ی بن‌بسته
دیوار کاه‌گلی یه باغ خشک، که پر از شعرای یادگاریه
مونده بین ما و اون رود بزرگ، که همیشه مثل موندن جاریه
صدای رود بزرگ، همیشه تو گوش ماست
این صدا لالاییِ خواب خوب بچه‌هاست
کوچه اما هر چی هست، کوچه‌ی خاطره‌هاست
اگه تشنه‌ست اگه خشک، مال ماست کوچه‌ی ماست
توی این کوچه به دنیا اومدیم
توی این کوچه داریم پا می‌گیریم
یه روزم مثل پدربزرگ باید
تو همین کوچه‌ی بن‌بست بمیریم
اما ما عاشق رودیم مگه نه؟
نمی‌تونیم پشت دیوار بمونیم
ما یه عمره تشنه بودیم مگه نه؟
نباید آیه‌ی حسرت بخونیم
دست خسته‌مو بگیر تا دیوار گلی رو خراب کنیم
یه روزی، هر روزی باشه دیر و زود
می‌رسیم با هم به اون رود بزرگ
تنای تشنه‌مونو می‌زنیم به پاکی زلال رود
ایرج جنتی عطایی
 

zagroscnc94

عضو جدید
[h=2]ازت متشکرم[/h]ازت متشکرم دیوونه‌ی من
از اینکه چشم به این دنیا گشودی
از اینکه پا تو زندگی‌م گذاشتی
از اینکه پا به پام همیشه بودی

ازت ممنونم ای تنهای عاشق
که یادم دادی دستات‌و بگیرم
اجازه دادی با تو هم‌نشین شم
تو جون دادی به این احساس پیرم

ازت متشکرم دیوونه‌ی من
ازت متشکرم دیوونه‌ی من

کسی جز تو، تو قلبم جا نمیشه
تو پای عشق‌و به قلبم کشیدی
تونستی با بد و خوبم بسازی
تو طعم سختی‌و با من چشیدی

تو یادم دادی با چشمام بخندم
به اون روزای تلخم برنگردم
از این ناراحتم کم با تو بودم
باید زودتر تو رو پیدا می‌کردم

از این ناراحتم کم با تو بودم
شبای بی‌تو من بی‌خواب می‌شم
کسی هم‌اسم تو، هرجا که باشه
مث پروانه‌ها بی‌تاب می‌شم

ازت متشکرم دیوونه‌ی من
ازت متشکرم دیوونه‌ی من



ترانه‌سرا: یاحا کاشانی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کاش ای کاشهای دنیا ته بکشد
و بشود عاشقانه ای را ثبت نمود
به افتخار یک عاشقانه کوچک
بال میگوشاییم و به بلندترین نقطه اوج می گیریم
ولی افسوس که در بدترین نقطه سقوط می کنیم

ایناز
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما را مي‌گردند
مي‌گويند همراه خود چه داريد ؟
ما فقط
روياهايمان را با خود آورده‌ايم
پنهان نمي‌كنيم
چمدان‌هاي ما سنگين است
اما فقط
روياهايمان را با خود آورده‌ايم .

سيد علي صالحي
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سکوت مرا تفسیر میکنی
خنده های نکرده ام را تحقیر
ولی مانده ام چگونه شبها در اغوش هر عشقی میتوانی ارام بگیری
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[h=1]از دست ِباران دلخورم، دیشب نبارید
دیشب نہ باران آمد و نہ ماه تابید

با اینڪہ ابرے بود و بغضی در گلو داشت
آسوده تر از مردم ِاین شهر خوابید

یا شاید اصلاً وقت ِباریدن ڪہ آمد
شرمنده شد وقتی که چشمان ِمرا دید

یڪ لحظہ حس کردم صدا آمد بہ گوشم
گویا بہ احوال ِمن ِدیوانہ خندید

باران نمی بارد نبارد، اشڪ ِمن هست
تا میشود بابونہ و مریم بکارید

اینجا بهاے خاڪ ِباران خورده چند است؟
من میخرم، مُشتی براے من بیارید

امشب هواے بوے باران ڪرده ام من
یڪ قطره از پاییز ِسال ِقبل دارید؟
[/h]
 

lailiya

کاربر فعال
هی میرویم و جاده به جایی نمی رسد
قولی که عشق داده، به جایی نمی رسد

چون کوه، پای حرف خودم ایستاده ام
کوهی که ایستاده، به جایی نمی رسد!

دریا هنوز هست ولی مانده ام چرا
این رود بی اراده به جایی نمی رسد؟!

دنیا همیشه عرصه ی پیچیده بودن است
دنیا که صاف و ساده به جایی نمی رسد!

تاریخ را ورق زدم و مطمئن شدم
هرگز کسی پیاده به جایی نمی رسد

ما را برای در به دری آفریده اند
هی می رویم و جاده به جایی نمی رسد
 

lailiya

کاربر فعال
من که میمیرم برای نازِ چشمانت ولی



راستش را گر بخواهی به تماشای لبَت مایل ترم


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
موهایت را
هر کسی می تواند ببافد
اما
روزی خواهی فهمید
دیگر
هیچکس مثل من
با موهایت
شعر نخواهد بافت

مصطفی زاهدی
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تو به من نگاه میکردی ...

تو به من نگاه میکردی ...

تو به من نگاه میکردی
و من فکر میکردم ؛
" باید عشق باشد"....
تو به من نگاه میکردی....
مثل ببری در کمین ؛
که به شکار خود مینگرد....
و به من گفتی :
"این جنگ است..."

همیشه خیره نگاه کردن ؛
عاشقانه نیست.....

((چیستا یثربی))
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Similar threads

بالا