اشعار و نوشته هاي عاشقانه

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از اين همه درخت زبان بسته
برگي باقي نمي گذارد

بادي كه تو

در جهانم كاشته اي...
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هم می زنم این قهوه یِ تلخِ قجری را تا فکرِ تــو شاید برساند شکری را
من خاطره می نوشم و با یادِ تو خوبم
برگرد ... و پایان بده این بی خبری را
بعد از گله و اخم بگو سیب ... و پر رنگ
لبخند بزن تا بنویسم اثری را ..
حالا که حواسم به تـــو پرت است ... بگیرند
از دست من این هوش و حواس بشری را
با قاشق خود شعر نوشتم، و مدادم
هم می زند این قهوه یِ تلخِ قجری را ..
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
من اگر ما نشدم چون که دلم راضی نیست

بعد تو هیچ کسی لایق این بازی نیست

من اگر ما نشدم چشم به راهت بودم

من از آن روز ازل مست نگاهت بودم

تو ولی ما شده ای بی خبری از من ها

خاطرت نیست که من مانده ام اینجا تنها
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یلدای گیسوان من آغاز می شود
پاییز بی بهار به پایان رسیده است
کاری نکن! که شهر خبردار مان شود
خواب از سر تمام کلاغان پریده است
(مهتاب بازوند )
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] تو نبودی که ببینی[/FONT]
[FONT=&quot]تمام روز را . . .[/FONT]
[FONT=&quot]سنگینی خاطرت،[/FONT]
[FONT=&quot]چه خمیده ام کرد ! [/FONT]
[FONT=&quot] تو که پیدایت شد[/FONT]
[FONT=&quot]جغد شوم هم،[/FONT]
[FONT=&quot]از ادبیات زندگیم...[/FONT]
[FONT=&quot]رخت بربست ![/FONT]
[FONT=&quot]چه خوش قدم بودی . . .[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر جایم خالیست
کنار سفره قلبت !
آرامشم را
خیس می کند
آن ...
فنجان بی نعلبکی !
 
آخرین ویرایش:

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دستهایـش از توزبر ترو پهن تـراسـت....

صورتش تــه ریشـی دارد...

جـای گـریـه کردن،مـوهـایـش سـفـیـد مـیـشـود...

اوبا هـمـان دستـهای زبـرش تـورانـوازش مـیـکند...

وبا همـان صـورت ناصـاف ونـامـلایـم تـــورا

مـی بوسـد وتوآرام مـیشـوی...

بـه اوسـخت نگــــیر...!

اوراخـــراب نکــــن...!

اورا"نـامـرد"نخـوان..!

آنقـدر اورابا پـول وثـروتـش انـدازه نــــزن...!

فقـط به او نـــــخ بـده تازمــین وزمـــان رابرایـت

بدوزد..

فقـط بااو روراست باش تادنـیارابـه پـایـت بریـزد.آن مردی

که صحبتش رامیکنـم،خیـلی تنهـاتـراززن است..!

لاک به ناخنهایش نمیزند که هروقـت دلـش یک جوری شد

دست هایـش راباز کنـد،ناخنهایـش رانگـاه کنـد وته دلش از

خودش خوشش بیایـد..!

مرد تنهایـش را نمیتوانـــدخلاصــه کنـد بـــه یـک تمـاس و

یـــــک دل سیـر اشــــک.


فرو میریـزد در قلـبی بـــه

وسعــــت دریــــا..!
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درمسیر آسمان دست اندازهای عجیبی است...!!!
دعا هایم قبل رسیدن به خدا
به طرز وحشتناکی چپ میکنند...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خانه ی بی بی را دیشب
به جرم تنها بودنش
از سر خاموشی
دزدان رجعتی نمودند
چیزی قسمتشان نبود
جز کپسولی پر از عاطفه
که دیرگاهیست
از کنج ویرانه ی دلش
بال گشوده است ...
اما نمیدانم ...!!!
دزدان بیدار شهر من
از کدامین قاموس
خاطرات یک پیرزن را
به یغما میبرند ....
 
آخرین ویرایش:

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]در را باز نکن ![/FONT]
[FONT=&quot]اینجا کسی ...[/FONT]
[FONT=&quot]از فرط اهدا کردن "دل"[/FONT]
[FONT=&quot]جان داد ![/FONT]
[FONT=&quot]در را باز نکن ![/FONT]
[FONT=&quot]این جنازه ...[/FONT]
[FONT=&quot]به تشریحش نیازی نیست،[/FONT]
[FONT=&quot]همه به مردنش[/FONT]
[FONT=&quot]رضایت دادند ![/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]بازی را قبول میکنم[/FONT]
[FONT=&quot]قبول میکنم پیر شوم[/FONT]
[FONT=&quot]روزی رسد که دستانم بلرزند[/FONT]
[FONT=&quot]چشمانم تار بینند[/FONT]
[FONT=&quot]چروک های زیر چشمانم[/FONT]
[FONT=&quot]و تار های سپید موهایم را قبول میکنم[/FONT]
[FONT=&quot]اما قبول نمیکن[/FONT]
[FONT=&quot]که روز به روز تنها تر شوم[/FONT]
[FONT=&quot]که بر سرم منت نهی اگر در راه رفتن کمکم کنی[/FONT]
[FONT=&quot]که باور نکنی قلبم روز به روز تنگ تر میشود[/FONT]
[FONT=&quot]و روز به روز بیشتر میشکنم[/FONT]
[FONT=&quot]قبول نمیکنم[/FONT]
[FONT=&quot]که بعد از مرگم بگویی : عمرش رو کرده بود . وقت مردنش بود ![/FONT]
[FONT=&quot]من[/FONT]
[FONT=&quot]قبول نمیکنم ! ! ![/FONT]
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ﺑﻬﺎﺭ
ﮔﻞ ﻧﯿﺴﺖ
ﺷﮑﻮﻓﻪ ﻧﯿﺴﺖ
ﻧﻪ ﺳﺒﺰﻩ ﻭُ
ﻧﻪ ﺳﻔﺮﻩﯼ ﻫﻔﺖﺳﯿﻦ .
ﺑﻬﺎﺭ
ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ
ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﯼ
ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﺍﻣﺎ، ﻧﻪ !
‏( ﺭﺿﺎ ﮐﺎﻇﻤﯽ)
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منی
شروع وسوسه انگیز شعر ناب منی

من آن سکوت شکسته در آسمان توام
و تو درآمد دنیا و آفتاب منی

چقدر هجمه ی تشویش بی تو بودن ها
تویی که نقطه ی پایان اضطراب منی

برای زندگی ی بی جواب و تکراری
به موقع آمدی و بهترین جواب منی

روان در اوج خیالم چو رود می مانی
همیشه جاری و مانا در عمق خواب منی

نفس پس از گذرت از حساب می افتد
و تو دلیل نفس های بی حساب منی

رها مکن غزلم را همیشه با من باش
که ختم خاطره انگیزه شعر ناب منی

آسیه رضایی
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ﺗﻮ ﻣﺎﻩ ﺑﻮﺩﯼ
ﻭ ﺍﯾﻦﺭﺍ ﻣﯽﺷﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻧﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ
ﮐﻪ ﻭﻗﺖِ ﺁﻣﺪﻥﺍَﺕ
ﺗﻤﯿﯿﺰ ﮐﺮﺩﻥِ ﭘﻨﺠﺮﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ
ﻭ ﺯﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ
ﺑﻪ ﻗﻬﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺭﻓﺘﻨﺪ !
‏( ﺭﺿﺎ ﮐﺎﻇﻤﯽ)
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[COLOR=#eseses][COLOR=#eseses][COLOR=#eseses][COLOR=#eseses][COLOR=#eseses]
[/COLOR][/COLOR][/COLOR][/COLOR][/COLOR]
می نشینم
زیر باران چشمانت
برای پروانه ها
شعر عاشقانه می گویم
فردا که بیاید
عطر دلدادگی گل ها را
قاصدک ها به تو خواهند رساند !

"پرویز صادقی"

 

mer30fery

دستیار مدیر مهندسی مکانیک, متخصص سالید ورک
کاربر ممتاز
حسّ خوبیست در آغوش خودت پیر شوم
اینکه یک عمر به دستان تو زنجیر شوم

آسمانم شوی و تا به سرم زد بپَرم :
با نگاه پر از احساس تو درگیر شوم

حسّ خوبیست نفس های تو را لمس کنم
آنقدَر سیر ببوسم ... نکند سیر شوم ؟!

زندگی کن تو در این کلبه ی ویران شده تا
با همین عشق بسازم من و تعمیر شوم

باید ابراز کنم نیت رویایم را
باید از زاویه ی شعر تو تفسیر شوم

یک غزل باشم و تا مرز جنونت بکشم
پر از آرایه و اندیشه و تصویر شوم

اولین تار سفید سر من را دیدی
حسّ خوبیست در آغوش خودت پیر شوم
صنم نافع
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماه خندید به من

چشم آن اختر کوچک

به درخشش وا شد...

در دلم غوغا شد...

چه شباهنگ قشنگی شده است

دل من می لرزد

اشک ها می غلتد

و

در این جشن خدایی

که شرابش شور است

مژه ام می رقصد...

آسمان

رقص مژگان مرا

به تماشا شده است.
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بازار دلم با سر سودات خوش‌ست

شطرنج غمم با رخ زیبات خوش‌ست

دائم داری مرا تو در خانهٔ مات

ای جان و جهان مگر که با مات خوش‌ست
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]چشم های من[/FONT]
[FONT=&quot]این جزیره ها که در تصرف غم است[/FONT]
[FONT=&quot]این جزیره ها که از چهارسو محاصره است[/FONT]
[FONT=&quot]در هوای گریه های نم نم است[/FONT]
[FONT=&quot]گرچه گریه های گاه گاه من[/FONT]
[FONT=&quot]آب می دهد درخت درد را[/FONT]
[FONT=&quot]برق آه بی گناه من[/FONT]
[FONT=&quot]ذوب می کند[/FONT]
[FONT=&quot]سد صخره های سخت درد را[/FONT]
[FONT=&quot]فکر می کنم[/FONT]
[FONT=&quot]عاقبت هجوم ناگهان عشق[/FONT]
[FONT=&quot]فتح می کند[/FONT]
[FONT=&quot]پایتخت درد را[/FONT]
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
تو دیگر نیستی

اما چشمان من

در حسرتی بی منتها

ساعت هاست

که به فنجان قهوۀ نیمه خالی ات

بر روی دنج ترین میز این کافه

خیره مانده است.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[COLOR=#eseses][COLOR=#eseses][COLOR=#eseses][COLOR=#eseses][COLOR=#eseses]



تو را
با نام گل ها
در دفتر باران می نویسم
تا پنجره ای نماند
که تو را نبوید
و کوچه ای نباشد
که از تو نخواند


[/COLOR][/COLOR][/COLOR][/COLOR][/COLOR]
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
حتی یک نفر در این دنیا
شبیه تو نیست ...
نه در نفس کشیدن ،
نه در نفس نفس نفس زدن ،
و نه از قشنگی ... نفس مرا بند آوردن !!

{ عباس معروفی }
 

Similar threads

بالا