اشعار و نوشته هاي عاشقانه

yara59

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یه روزی میرسه
زنگ میزنی بهم و میشنوی :

مشترک
موردنظردر حال مکالمه است....این تلافی او نهمه پشت خط
موندنام...

یه روزی میرسه
اس ام اس میزنی که دلم گرفته ومنم بهت هیچ جوابی نمیدموبعدچند ساعت

یه اس ام اس
رایگان میدم...این تلافی این همه بیخیال بودنات.....

یه روز میرسه
که زنگ میزنی وبابی میلی میگم:

بعدا بهت زنگ
میزنم.....!این تلافی اون همه بی محلیات.....

یه روزی میرسه
که بهم زنگ میزنی میگی عشقم..........!

منم توی جوابت
میگم من عشقت نیستم.....تلافی اون روزایی که بهم میگفتی

عاشقت
نیستم.......!

و در آخر یه
روزی میرسه که میگی دارم میمیرم.... و منم میگم مزاحم نمیشم....راحت
باش!

این تلافی
روزایی که مردم بیخیالم بودی!

..


نگران رفتتی
ها نباشبد زمین گرد است!!!


 

الهه20

عضو جدید
کاربر ممتاز
رو نیمکت بی تو

تو قلب پاییزم

تا تو بیای خوبم

هستم نمی ریزم

رو نیمکت بی تو

برگا رو می شمارم

هر وقت می خندم

هر وقت می بارم

تو نم نم بارون یاد تو همرامه

این شهر غمگین باز زیر قدم هامه

وقتی که تو نیستی دنیا بیاد پیشم

یادت که میفتم دلتنگ تر میشم

روزام بدون تو مثل همن همه

هیشکی مثه تو نیست شکل غمن همه

دور و برم پره از این و اون ولی

جاتو نمی گیرن خیلی کمن همه

از تو چه پنهون این دلشوره و غم درد

دنیامو پر کرده هروقت شد برگرد

هر وقت شد برگرد تا خوب تر باشم

تا تو بیای هستم از هم نمی پاشم

روزام بدون تو مثل همن همه

هیشکی مثه تو نیست شکل غمن همه

دور و برم پره از این و اون ولی

جاتو نمی گیرن خیلی کمن همه ...............


مسعود امامی


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
ـاور کـن مــن هـرگز لــایـق دوسـتت دارم هـای تــو نـبودم

مـلتمـسانـه از تــو میـخـواهـم :


دوسـتت دارم هـایت را بــه کـسی بـگویـی

کـه لــابـق دروغــهایـت بـاشـد …
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی وقت ها مجبورم با بعضیها موافقت کنم

فقط به خاطر اینکه سکوت کنند ...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

irsa942

عضو جدید
گیسوانت زیر باران، عطر گندم‌زار ، فکرش را بکن!
با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار ،فکرش را بکن!

در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعد از سال‌ها
بوسه و گریه، شکوه لحظه‌ی دیدار ،فکرش را بکن!

سایه‌ها در هم گره، نور ملایم، استکان مشترک
خنده خنده پر شود خالی شود هربار ،فکرش را بکن!

خانه‌ی خشتی، قدیمی، قل قل قلیان، گرامافون، قمر
تکیه بر پشتی زده یار و صدای تار ،فکرش را بکن!

از سماور دست‌هایت چای و از ایوان لبانت قند را...
بعد هم سیگار و هی سیگار و هی سیگار ،فکرش را بکن!

اضطراب زنگ، رفتم واکنم در را، که پرتم می‌کنند
سایه‌ها در تونلی باریک و سرد و تار...فکرش را بکن!

ناگهان دیوانه‌خانه... ــ وَ پرستاری که شکل تو نبود
قرص‌ها گفتند: دست از خاطرش بردار!فکرش را نکن!
 

shatel5000

عضو جدید
درد دارد " امروز " حرفی برای گفتن نداشته باشی با کسی کهتا " دیروز " تمام حرف هایت را فقــط به او می گفتی ... !!!
:cry:
 

shatel5000

عضو جدید
اگر مرگم به نامردی نگیرد

مرا مهر تو در دل جاودانی ست

وگر عمرم به ناکامی سر آید

تو را دارم که مرگم زندگانی ست
 

shatel5000

عضو جدید
اگر دریای دل آبی ست تویی فانوس زیبایش
اگر آیینه یک دنیاست تویی معنای دنیایش

***

تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن
تویعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن

***

تویعنی یک کبوتر را زتنهایی رها کردن
خدای آسمان ها را به آرامی صدا کردن
 

shatel5000

عضو جدید
شهر زیبایی از شاملو


لمس تن توشهوت است
و گناه
حتی اگر خدا عقدمان را ببندد...
داغی لبت جهنم من است
حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروز تبريز مه آلود است و خيس
راه که می رم
تکه ھای ابر دو نصفه سيب سرخ
روی گونه ھايم نقاشی می کنند
درخت بادام حياطمان خواب آلوده
سرو را ديد می زند
پاھايم يخ زده
کاش کسی از پشت سرو
مرا صدا می زد...
نام مرا ھم در کتاب گينس ثبت کن
دروغگوی بزرگ قرن
امروز صدايت
طبل ھای قبايل وحشی را در دلم کوباند
لبھايم چار نعل تاختند
دستھايم در ستونھای گلی بم لرزيدند
و صدايم طاقديس يخ
که از حنجره آويزان شد
مگر نمی دانی
خرده ريزھای دستمال کاغذی پلاسيده
ته جيب ھامان می ماند!
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
حسرت برای دیروزهایمان بود
دیروزها که کودکانه بهانه گیرت بودم
امروز من پر از غروری منحصر به فردم
مرگ بر حسرت

 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میروم این بار دیگر٫ بودنی در کار نیست

خسته ام دیگر توان گفتن و تکرار نیست

گفته بودم میروم٬اما نکردی باورم....

دیگر اکنون که زمان خواهش و اصرار نیست

گر چه میدانم که دل بر باز گشتم بسته ایی

خوش خیالی های تو مختص این یک بار نیست

دل به یار دیگری بستن اگر چه مشکل است....

میزنم دل را به دریا٬ دل سپردن عار نیست

تا به کی باید غم عشق تباهی را کشید؟

داغ عشق کهنه بر خاطر زدن اجبار نیست

گرچه خوشبختم که از دست تو راحت می شوم

هیچکس مانند من از بخت خود بیزار نیست

دیر شد باید که بگریزم٬کجایش با خدا

حیف ! تنها میروم درشب کسی بیدار نیست
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نازنينم

سكوتت در سرم



جوانه هاي فريادي مي
كارد



كه ترنم چشمانم



ريشه اش را



شلاقي كرده



برتنم



واي....... ميدانم



شاخه هاي پر بار غمت



كمر نهال زندگي ام را



خم مي كند ....



باغ من حصارت را نشكن



نگاهت را نمي بخشم
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
عِطرهای خوب

شیشه‌‌خالی‌شان هم

بعدِ سال‌ها

هنوز بو می‌دهد.

مثل جای خالی ِ تو! ...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



زندگی زیبـاست چشمی باز کن
گردشی در کوچــه باغ راز کن

هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بد‌بینی خود را شکسـت

من مـیـــان جسم‌ها جان دیده‌ام
درد را افکنـــده درمـان دیـــده‌ام

دیده‌ام بــر شـاخه‌ها احسـاسها
می‌تپــد دل در شمیــــم یاسها

زنــدگی موسیـقـی گنـجشـکهاست
زندگی باغ تماشـــای خداســت

گر تو را نــور یـقین پیـدا شود
می‌تواند زشــت هم زیبا شــود

حال من ، در شهر احسـاسم گم است
حال من ، عشق تمام مردم است

زنـدگی یــعنـی همین پــروازهــا
صبـح‌هـا ، لبـخند‌هـا ، آوازهـــا

ای خطوط چهـره‌ات قرآن من
ای تـو جان جان جان جان مـن

با تـــو اشـعارم پـر از تــو می‌شـود
مثنوی‌هایـم همــه نو می‌شـود

حرفـهایـم مرده را جان می‌دهد
واژه‌هایـم بوی بـاران می‌دهـد
..
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ﭼﻤﺪﺍﻥﺍَﺕ ﺭﺍ ﺑﯽﻫﻮﺩﻩ ﻧﺒﻨﺪ !
ﻫﯿﭻ ﻗﻄﺎﺭﯼ
ﺑﺮﺍﯼ ﺑُﺮﺩﻥِ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺳﺖ ﻫﻨﻮﺯ
ﺗﻮﻗﻒ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ !
‏( ﺭﺿﺎ ﮐﺎﻇﻤﯽ)
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[COLOR=#eseses][COLOR=#eseses]
[/COLOR][/COLOR]

خیال من
پرندۀ کوچکی ست
که از دست چشم های تو
دانه می چیند
زیباترین چیزهائی
که دیده نمی شوند
بلکه با دل احساس می شوند

"پرویز صادقی"



 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮒْ - ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﻮﺭ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﺵ ﺑﺒﺎﺭﺩ - ﻣﯽﮔﻔﺖ:
ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﻣُﺮﺩ .
ﺍﻣﺎ، ﺧﻮﺩﺵ ﻣُﺮﺩ !
ﭼﻪ ﭘﺎﺭﺍﺩﻭﮐﺲِ ﺑﺰﺭﮔﯽﺳﺖْ ﻋﺸﻖ !
‏( ﺭﺿﺎ ﮐﺎﻇﻤﯽ )
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
آهسته فتح کرده ای با چشمهایت

هرچه داشته ام را...

حالا تمام جهان من

مستعمره ی توست...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

عشق
شاید آئینه ای ست
که می توانیم آن را بشکنیم
که می تواند ما را بشکند

"پرویز صادقی"

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ﭼﻪ ﺳﺎﺩﻩ ﻟﻮﺣﺎﻧﻪ
ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﻢ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻫﯽ
ﺍﮔﺮ ﺩﻝ ﺗﻮ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺗﻨﮓ ﻣﻦ ﺷﻮﺩ
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﯿﺮﻓﺘﯽ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد

این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شد

ماندگار شد و دلم را سوزاند

کاش هیچ یادگاری از تو در دلم نمی ماند
نگرانم,
برای روزهايی که مي آيند تا از تو تاوان بگيرند و تو را مجازات کنند!

نگرانم,
برای پشيمانی ات، زمانی که هيچ سودی ندارد!

نگرانم,
برای عذاب وجدانت ، که تو را به دار میکشد و می کُشد!

روزگاری رنج تو
رنجم بود
اما روزها خواهند گذشت
و تو
آری تو
آنچه را به من بخشيدی
از دست ديگری باز پس خواهی گرفت..!
و آنچه که من به تو بخشیدم ،
هیچگاه نخواهی یافت !!
اسم تو، صورت تو ، و ياد تو
تنها این چيز ها را بخاطر من می آورد:
دروغ, دروغ , دروغ
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی یکی را دوست دارید، آرزوھایتان آرزوھای اوست.

وقتی یکی را دوست دارید، به زندگی ھم عشق می ورزید.

وقتی یکی را دوست دارید، واژه تنھایی برایتان بی معناست.

وقتی یکی را دوست دارید، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، ناخودآگاه برایش احترام خاصی قائل ھستید.

وقتی یکی را دوست دارید، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است.

وقتی یکی را دوست دارید، ھر چیزی را که متعلق به اوست، دوست دارید.

وقتی یکی را دوست دارید، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است.

وقتی یکی را دوست دارید، در کنار او که ھستید، احساس امنیت می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، به علایق او بیشتر از علایق خود اھمیت می دھید.

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید از خواسته ھای خود برای شادی او بگذرید.

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید برای خوشحالی اش دست به ھر کاری بزنید.

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید به ھر جایی بروید که فقط او در کنارتان باشد.

وقتی یکی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامش تان می شود.

وقتی یکی را دوست دارید، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید.

وقتی یکی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، او برای شما زیباترین و بھترین خواھد بود اگر چه در واقع چنین نباشد.

وقتی یکی را دوست دارید، تحمل سختی ھا برایتان آسان و دلخوشی ھای زندگی تان فراوان می شوند.

وقتی یکی را دوست دارید، به ھمه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوھای تان را آسان می شمارید.

وقتی یکی را دوست دارید، در مواقعی که به بن بست می رسید، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید.

وقتی یکی را دوست دارید، شادی هایش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی هایش برایتان سنگین ترین غم دنیاست.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همسفرم...

روزگار
طلایی پاییز...

تصویر ی ست منور از یک عشق ناب...

از
غروبی که تنهایی را تاب نمی آورد...

و از عشاقی که آغوش پر فروغشان را به تنپوشی از
باران می سپارند...

فرمانروای احساسم...

تو به ماهیت فصل برگ ریز بنگر...

با اینکه فسلفه ی نگاهش جدایی ست؛ اما عاشق ترین فصل است...

یک عاشق بی ادعا...

او بی توقع به معشوقش عشق می ورزد؛ در حالی عاقبت بی گناه در شرار گداخته و بی امان فراق می سوزد...

اما باز هم متین و با وقار، با ته مانده ی روح دمیده شده در وجودش...

در
غروبی خفقان آور و نفسگیر، صبوری را آموخته و در تب و تاب وصالی دوباره، بهار را می جوید...

پس محفلی رویا گونه را مهیا می سازد...

همسفر همه ی فصل های زندگی ام...

در این حریم عارفانه با من بیا ...

بیا به تماشای محفل بی ریای
طوفان و گل...

به پاکبوبی دلنواز
گلبرگ و نسیم...

به حریم مقدس عشق و نور...به لحظه ی وداع عروس آسمان...

به مراسم تدفین غم ... به جشن باشکوه محبت و عاطفه...

و به مراسم خداحافظی
برگ از درخت...

به فصل
برگ ریز هفت رنگ...

که من مهر را از مهربانی تو شناختم...

خزان منور از انعکاس خورشید عشق را، از دل طلایی تو...

تو پیچک اندام ظریف و بلورین ام را، از پس طوفان های بی اجازه ی پاییز تنهایی به آغوش کشیدی...

تو از برگ های آفت زده ی زرد بی کسی ام، طاق نصرت دلدادگی را بنا نهادی...

تو با ملودی رویاگونه ی برگ های قهوه ای، گیتار مهر را نواختی...

تو از برگ های نیمه جان دل خونین از غم هر روزه ام، فرش قرمزی را گستراندی ...

تا رسما به پیشواز معاشقه ی صادقانه ام نائل آیی...

من در زیر
باران محبت تو، با برگ های سبز به جای مانده از بخشش بی دریغ خداوندی...

میعادگاهم را ساخته و با رگبار های گاه بی گاه عاطفه ات، طنین وجودم را نواخته ام....

تو، عشق بی نطیر اهورایی ام...

قدم برمحفل بی ریایم بگذار....

تا با خش خش مترنم خزانی مغرور،
موسقی ناب و بی سابقه ی وصال را بی آفرینم...

و از انار خوش طعم بوسه هایم، فستیوالی بی سابقه،ترتیب دهم...

شاهزاده ی بارانم ... عشقم...نفسم...نگارم...

مرا در این برگ ریز بی همتا...

با نسیم حضور ناب مردانه ات، به صلیب دستانت بکش...

و با نسیم نفسهایت، جانی تازه را به کابد نیمه جانم ببخش...

پس درمیان نقل های مزین به عطر سکر آور باران، که از آسمان به رویمان پاشیده می شود...

مرا از من بگیر

و محصور آغوش ات کن ....

که تو آرامش را با ریتم موزون تپش قلب ات،به من هدیه می دهی...

من با فرو آوردن سرم برشانه ی پر غرور تو، امنیت را می کاوم...

و در این بزم شور انگیز، خوشبختی را در سرنوشت ام می آرایم...

نازنین
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ارامم

و من ارامشی بی مانند دارم در این خلوتگاه عاشقی ..

هیچ مانعی بر استشمام عطر حضور تو نیست ......

و عاشق تر از هر خاطره ام این لحظه ها را ارج مینهم ..و به قلبم واگذار ..

همه چیز بر این احساسات ارایشی زیبا از مهر و وفا موهبت داده است ...

پروانه ها در رقص ..

گلها در ازادی محض ..

به اسودگی خاطر من عشق میورزند ...

و این نسیم عطر حضور تو را در خود امیخته و در هوای نفسهای من جایگزین کرده است ..

در این پژواک هم اغوشی زمین و اسمان ...

چقدر ارامم و شاد از با تو بودن ..

من عاشقم بر تو ..

عشق من
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
قدم جای پای دیروزت گذاشتی


و دور زدی این راه هزار بار رفته را


تو سایه ات را دنبال کن


سر به زیر


و من طعم گس خورشید را


رو به آسمان


میبینی؟


راهمان از هم جداست...:gol:

 

Similar threads

بالا