اشعار و نوشته هاي عاشقانه

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی تونی که جای من باشی و
تا این حد تو دنیا تنهاشی و
بسوزی و بسازی و هیچی نگی
برات غیر ممکن بشه زندگی
بیانو بگیرن همه حس تو
فقط – بمونه با تو
یه کاری کنم از خودت بگذری
یه شب هر چی داری بذاری بگذری
بشینی به یه نقطه ای خیره شی
نشه غصه هات و به هیچکس بگی
یه کاری کنم از خودت بگذری
یه شب هر چی داری بذاری بگذری
بشینی به یه نقطه ای خیره شی
توی لحظه ویرون بشه باورت
نمونه کسی دیگه دور و ورت
به دنیا و به آدما شک کنی
رو دیوار تنهایی تو هک کنی
تو باشی و روزای پر اضطراب​
شبایی که با گریه میری به خواب​
ندونی چی باشی برات بهتره​
اونی که میاد کی قراره بره​
یه کاری کنم از خودت بگذری​
یه شب هر چی داری بذاری بگذری​
بشینی به یه نقطه ای خیره شی​
نشه غصه هات و به هیچکس بگی​
یه کاری کنم از خودت بگذری
یه شب هر چی داری بذاری بگذری
بشینی به یه نقطه ای خیره شی
نشه غصه هات و به هیچکس بگی

نشه غصه هات و به هیچکس بگی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

ای دقیقه شیرین! امشب از تو لبریزم
وی حقیقت دیرین! امشب از تو لبریزم

جوش خورده
ای با من مثل خون و اکسیژن

ناگزیر ناممکن! امشب از تو لبریزم

در رگم بریز ای ماه! ای تپیدن دلخواه!

حس و حال نبضم را امشب از تو لبریزم

غوطه می
خورم در تو، تا بگسترم در تو

مثل ماهی و دریا امشب از تو لبریزم

شور گم شدن دارد قطره محال اندیش

بیکران بی تشویش! امشب از تو لبریزم

جزر و مدّ آن گیسو موج داده روحم را

حلقه حلقه، تو در تو امشب از تو لبریزم

آن خطاب شیرین را بر لبم شناور کن

امشب از تو ـ باور کن ـ امشب از تو لبریزم.


سید علی میرافضلی
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]تظاهر به خوب بودن گاهی اوقات مرا جدا میکند از اینکه واقعا هستم ..[/FONT]
[FONT=&quot]من فراموش میکند ..[/FONT]
[FONT=&quot]من برای امید به فردا هیچ انگیزه ای ندارد وقتی ..[/FONT]
[FONT=&quot]خودش را از دست داده ..[/FONT]
[FONT=&quot]و نگاهش هنوز در پی ان است که فراموشش نشده ..[/FONT]
[FONT=&quot]من خسته است ..[/FONT]
[FONT=&quot]کاش میشد اندک مدت زمانی به حال خود رها باشم ..[/FONT]
[FONT=&quot]تا در پیله ی غم ها شاید روزی پروانه شدم ..[/FONT]
[FONT=&quot]و از اینجا که اکنون حضور دارم[/FONT]
[FONT=&quot]چشمانم را بر روی تمام وابستگی ها و دلبستگی ها ببندم و[/FONT]
[FONT=&quot]هیچ به یاد نیاورم ..[/FONT]
[FONT=&quot]دلم میخواهد بروم .[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]خورشید جاودانه می درخشد در مدار خویش[/FONT]
[FONT=&quot]مائيم که پا، جای پای خود می نهيم وغروب می کنيم[/FONT]
[FONT=&quot]هر پسین.[/FONT]
[FONT=&quot]در انتهای هر سفر[/FONT]
[FONT=&quot]در آيينه[/FONT]
[FONT=&quot]دار و ندار خویش را م رور می کنم[/FONT]
[FONT=&quot]این خاک تیره این زمین[/FONT]
[FONT=&quot]پايوش پای خسته ام[/FONT]
[FONT=&quot]این سقف کوتاه آسمان[/FONT]
[FONT=&quot]سرپوش چشم بسته ام[/FONT]
[FONT=&quot]اما خدای دل[/FONT]
[FONT=&quot]در آخرین سفر[/FONT]
[FONT=&quot]در آيينه به ج ز دو بیکرانه کران[/FONT]
[FONT=&quot]به جز زمین و آسمان[/FONT]
[FONT=&quot]چیزی نمانده است[/FONT]
[FONT=&quot]گم گشته ام [/FONT][FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot] کجا[/FONT]
[FONT=&quot]ندیده ای مرا ؟[/FONT]
[FONT=&quot]خمره دلم[/FONT]
[FONT=&quot]بر ايوان سنگ و سنگ شکست[/FONT]
[FONT=&quot]دستم به دست دوست ماند[/FONT]
[FONT=&quot]پایم به پای راه رفت[/FONT]
[FONT=&quot]من چشم خورده ام[/FONT]

[FONT=&quot]من چشم خورده ام[/FONT]

[FONT=&quot]من تکه تکه از دست رفته ام[/FONT]
[FONT=&quot]در روز روز زندگانيم[/FONT]
 
آخرین ویرایش:

XBoy69

عضو جدید
[h=4]روزگارت بر مراد / روزهایت شاد شاد / آسمانت بی غبار سهم چشمانت بهار / قلبت از هر غصه دور / بزم عشقت پر سرور بخت و تقدیرت قشنگ / عمر شیرینت بلند / سرنوشتت تابناک جسم و روحت پاک پاک[/h]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی دور از چشم ابرها هم میتوان عاشق شد ،
میتوان بغض کرد ،
میتوان بارید
گاهی دور از چشم مدادرنگی ها هم میتوان نقاش شد ،
میتوان آسمان داشت ،
میتوان آبی شد
اما گاهی دور از چشم گذشته نمیتوان امروز را پشت هیچ فردایی پنهان کرد . . .
 
آخرین ویرایش:

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]چقدر ثانیه ها نامردند[/FONT]
[FONT=&quot]گفته بودند که بر می گردند[/FONT]
[FONT=&quot]برنگشتند و پس از رفتنشان[/FONT]
[FONT=&quot]بی جهت عقربه ها می گردند[/FONT]
[FONT=&quot]آه این ثانیه های نامرد[/FONT]
[FONT=&quot]چه بلایی به سرم آوردند [/FONT]
[FONT=&quot]نه به چشمم افقی بخشیدند[/FONT]
[FONT=&quot]نه ز بغضم گره ای وا کردند[/FONT]
[FONT=&quot]از چه رو سبز بنامم به دروغ[/FONT]
[FONT=&quot]لحظه هایی که یکایک زردند[/FONT]
[FONT=&quot]لحظه ها همهمه هایی موهوم[/FONT]
[FONT=&quot]لحظه ها فاصله هایی سردند[/FONT]
[FONT=&quot]آه بگذار ز پیشم بروند[/FONT]
[FONT=&quot]لحظه هایی که یکایک دردند[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]چشمان مرا به چشمهایش گره زد[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]بر زندگیم رنگ غم و خاطره زد[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]او رفت ولی نه طبق قانون وداع[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]یکبار فقط به شیشه ی پنجره زد[/FONT][FONT=&quot] . . .

[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]مجهلول ماندن[/FONT]....
[FONT=&quot]مجهول ماندن رنج بزرگ روح آدمی است.[/FONT]
[FONT=&quot]یک روح هرچه زیباتر است و هر چه " دارا " تر است به آشنا نیازمند تر است.[/FONT]
[FONT=&quot]این فلسفه ی شرقی آفرینش است.[/FONT]
[FONT=&quot]حتی خدا نیز دوست دارد بشناسندش.[/FONT]
[FONT=&quot]نمیخواهد که مجهول بماند[/FONT]
[FONT=&quot]مجهول ماندن است که احساس تنهایی را پدید می آورد و درد بیگانگی و غربت را.[/FONT]
[FONT=&quot]معلم شهید دکتر علی شریعتی[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]باران که گرفت[/FONT]
[FONT=&quot]زنده شدی از میان هزار لحظه دلتنگی[/FONT]
[FONT=&quot]و من خیس شدم از عطر بودنت [/FONT][FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اگر پرنده را به قفس بیندازی،

مثل این است که پرنده را قاب گرفته باشی!
و پرنده ی قاب گرفته، فقط تصور باطلی از پرنده است...

منت آب و دانه بر سر او مگذار و امنیت و رفاه را به رخ او نکش...

عشق، طالب حضور است و پرواز،
نه امنیت و قاب ...

"نادر ابراهیمی"

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو عطر تازه یاسی ،رها به خانه من

تو دست نرم بهاری در آشیانه من

کهن شد آن همه افسانه ،قصه قصه توست


بیا بیا که حدیث تو شد فسانه من


زشاخ خشک گمان ریخت برگ قصه تو


شکفته شاخه شوقم ،تویی جوانه من


بهشت بی تو ،به دیدار خلق ارزانی


من وتوییم وبهشتی ست کنج خانه من


بناز شانه انگشت ،گیسوانت رام است


تو نیز رام بیاسای روی شانه من


خطاست حرف چو لب را توان به بوسه گشود


پیام بوسه من ،حرف عاشقانه من

بهار را تنت اورده خوش به بستر من


بهار موسم کام است ، این بهانه من

چو زورقی ست تنم رسته از تلاطم موج


سکوت خلوت اغوش تو کرانه من


ز تلخ رفته چه گویم که زندگی فرداست


شبم گذشت ،تو فردای جاودانه منی


چه خوش درون من امیختی چو من در من


طنین نغمه سازی تو ،در ترانه من

"پرویز خائفی"


 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیدی که رسوا شد دلم​
غرق تمنا شد دلم​
دیدی که من با این دل​
بی آرزو عاشق شدم​
با آن همه آزادگی​
بر زلف او عاشق شدم​
ای وای اگر صیاد من​
غافل شود از یاد من​
قدرم نداند​
فریاد اگر از کوی خود​
وز رشته ی گیسوی خود​
بازم رهاند​
در پیش بی دردان چرا​
فریاد بی حاصل کنم؟​
گر شکوه ای دارم ز دل​
با یار صاحبدل کنم​
وای به دردی که درمان ندارد​
فتادم به راهی که پایان ندارد​
از گل شنیدم بوی او​
مستانه رفتم سوی او​
تا چون غبار کوی او​
در کوی جان منزل کنم​
دیدی که در گرداب غم​
از فتنه ی گردون رهی​
افتادم و سرگشته چون​
امواج دریا شد دلم​
دیدی که رسوا شد دلم​
غرق تمنا شد دلم...​
[h=5]رهی معیری[/h]
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زهراب چشیده ام مرا قند چه سود
گویند مرا که بند بر پاش نهید
ديوانه دل است پای بر بند چه سود
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]گنجشک ها گرسنه اند[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]دید میزنند ایوان خانه را[/FONT][FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]باشد سفره ای تکانده شود[/FONT][FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]دید می زنم[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]ایوان چشم هایت را[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]شاید نگاهی بتکانی[/FONT][FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot].[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]با صدای در و دیوار بهم میریزم[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]شعرمینویسم وبسیار بهم میریزم[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]دایره دایره گیجم من ازخودشده چون[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]گاه با یک نخ سیگار بهم میریزم[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بی سبب با وزش اندک بادی دربید[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]مثل اعصاب توصدبار بهم میریزم[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]ازعزیزت غزل تازه بخواهی خوب است[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]با غزل دربغل یاربهم میریزم[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]کوه صبرم ولی ازبس که بهم میریزی[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]من هم از اینهمه آزار بهم میریزم[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]تو به من تکیه نکن درگسل زلزله ام[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]ناگهان میشوم آوار بهم میریزم[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]در ره عشق نمیترسم اگرکشته شوم[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]چه کسی گفته سردار بهم میریزم؟[/FONT]
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز





آغوش من دروازه های تخت جمشید است
می خواستم تو پادشاه کشورم باشی
آتش کشیدی پایتخت شور و شعـرم را
افسوس که می خواستی اسکندرم باشی

این روزها حتی شبیه سایه ات هم نیست
مردی که یک شب بهترین تعبیر خوابم بود
مردی که با آن جذبه ی چشمِ رضاخانیش
یک روز تنها علت کشف حجابم بود ...

در بازوانت قتلگاه کوچكی داری
لبخند غارت می کند آن اخم تاتاریت
بر باد دادی سرزمین اعتمادم را
با ترکمنچای خیانت های قاجاریت

در شهرهای مرزی پیراهنم جنگ است
جغرافیای شانه هایت تکیه گاهم نیست
دارم تحصن می کنم با شعر بر لبهات
هر چند شرطی بر لب مشروطه خواهم نیست

من قرنها معشوقه ی تاریخی ات بودم
دیگر برای یک شروع تازه فرصت نیست

من دوستت دارم ... بغل کن گریه هایم را
لعنت به تاریخی که حتی درس عبرت نیست
..



{ رویا ابراهیمی }

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ﭼﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺑﻤﯿﺮﯼ
ﭼﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﺮﯼ ﺑﻌﺪِ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ .
ﺁﻥﮐﻪ ﻣﯽﺭﻭﺩ،
ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ !
‏( ﺭﺿﺎ ﮐﺎﻇﻤﯽ)
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی باید بی رحم بود…نه با دوست نه با دشمن بلکه با خودت و چه بزرگت میکند آن سیلی محکمی که به خودت میزنی…..
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]کسی ما را نمی پُرسد، کسی ما را نمی جوید[/FONT]

[FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]کسی تنهایی ما را نمی گرید[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]دلم در حسرت یک دست[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دلم در حسرت یک دوست[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دلم در حسرت یک بی ریای مهربان ماندست[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]و اما با توام ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]کدامین آشنا آیا به جشن چلچراغ عشق مهمان میکند ما را[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]بگو ای دوست[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]تو که حتی شبی را هم به خواب من نمی آیی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]تو حتی روزهای تلخ نامردی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]نگاهت التیام دستهایت را دریغ از ما نمیکردی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]من امشب با تمام خاطراتم با تو هم خواهم گفت[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]من امشب با تمام کودکیهایم برایت اشک خواهم ریخت[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]من امشب دفتر تقویم عمرم را به دست عاصی دریای ناآرام خواهم داد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]همان دریا که میگفتی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]که بغض شِکوه هایم از گلویش موج خیزش زخم برمیداشت[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]بگو ای دوست بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]

کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی.
 

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
حرف تو سنگ بزرگی جلوی پای زمستان انداخت
باز هم حرف بزن

.
.عمران صالحی
 

Similar threads

بالا