شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که بمژگان شکند قلب همه صف شکنان
نيست جز مهر و محبت پيشه روشندلان
زين جماعت كس نخواهد ديد كيد و كينه را
عاشقان را غم شد نصيب از عشق دوست
اي خوشا آنكس كه دارد اين غم ديرينه را
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که بمژگان شکند قلب همه صف شکنان
نيست جز مهر و محبت پيشه روشندلان
زين جماعت كس نخواهد ديد كيد و كينه را
عاشقان را غم شد نصيب از عشق دوست
اي خوشا آنكس كه دارد اين غم ديرينه را
اگر با دیگرانش بود میلی / چرا ظرف مرا بشکست لیلی
لبریز بال و پر شده ام آسمان کجاست
مولا اشاره کن سحرِ جاودان کجاست
تو ای توانگر حُسن از غنای درویشان
خبر نداری اگر خسته اند اگر ریشند
مي خوام يه قصري بسازم پنجره هاش آبي باشه
من باشم و تو باشي و يه شب مهتابي باشه
امشب مي خوام از آسمون ياسهاي خوشبو بچينم
امشب مي خوام عكس تو رو تو خواب گل ها ببينم
مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد / قیامتهای پرآتش ز هر سویی برانگیزد
دلم خزانه ی اسراری بود و دست قضا
درش ببست و کلیدش بدلستانی داد
در این درگه که گهگه که که که که شود ناگه / مشو غره به امروزت که از فردا نئی آگه
|:هرکس را بهر کاری ساختند
میل آنرا در دلش انداختند
د بده!
|:
در این زمانه هیچکس خودش نیست
کسی برای یک نفس خودش نیست
همین دمی که رفت و بازدم شد
نفس ـ نفس، نفس ـ نفس خودش نیست
|:
در این زمانه هیچکس خودش نیست
کسی برای یک نفس خودش نیست
همین دمی که رفت و بازدم شد
نفس ـ نفس، نفس ـ نفس خودش نیست
تو مپندار که از یاد تورا خواهم برد
من بدون تو به یک پلک زدن خواهم مرد!
د بده!
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش
دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو میرسم اینک به سلامت نگران باش
دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینیشاهدان گر دلبری زینسان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند
[FONT=times new roman,times,serif]دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
یـا رب بـه کـه شـاید گفت این نکته که در عالم
رخـسـاره بـه کـس نـنـمـود آن شـاهـد هـرجـایـی
واژه ها را پک میزنمیاران همنشین همه ازهم جداشدند
ماییم و آستانه ی دولت پناه تو
واژه ها را پک میزنم
و تمام شعرها را دود می کنم
شعر اعتیاد می آورد
مخصوصاً
برای کسی که خوب بلد است با دود
چشمان تو را تصویر کند ... !
دوست دارم كه كست دوست ندارد جز من
حيف باشد كه تو در خاطر اغيار آيي
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده میگویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
وفای شمع را نازم که بعد از سوختنمـن گـریبان چاکم از یکروزه هجران وای اگر
تــا ابــد کــوتــه بــمــانــد دســتــم از دامـان او
ابیات قشنگی بود
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
این که میگویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
وفای شمع را نازم که بعد از سوختن
به صد خاکستری در دامن پروانه می ریزد
نه چون انسان که بعد از رفتن همدم
گل عشقش درون دامن بیگانه می ریزد
دگر از درد تنهايي، به جانم ، يار مي بايد
دگر تلخ است کامم، شربت ديدار مي بايد
دل تمنا می کند تا من بسازم خانه اى **** عاشقان کی خانه دارند دل مگر دیوانه ای؟دلبرم گر به تبسّم لب خود باز کند
کی مسیحا به جهان دعوی اعجاز کند؟
دل تمنا می کند تا من بسازم خانه اى **** عاشقان کی خانه دارند دل مگر دیوانه ای؟
مطرب عشق عجب ساز و نوایی داردمن حرف،غیرِ حرفِ زلیخا نمی زنمیوسف نیم که چاک گریبان کنم گواه
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |