مشاعرۀ سنّتی

[امالیا]

يار با ماست چه حاجت که زيادت طلبيم ** دولت صحبت آن مونس جانما را بس

سعدي چراغ مي نكند در شب فراق
ترسد كه ديده باز كند جز بروي دوست

 

[self.f_t_m990]

سعدي چراغ مي نكند در شب فراق
ترسد كه ديده باز كند جز بروي دوست

تمام ناتمام من با تو تمام می‌شود / شاعر بی‌نام و نشان صاحب نام می‌شود ​

 

[fatimakhanom]

تمام ناتمام من با تو تمام می‌شود / شاعر بی‌نام و نشان صاحب نام می‌شود ​

در قيامت كه سر از خاك بدر خواهم كرد

باز هم در طلبت، خاك بسر خواهم كرد

 

[AinOs]

در قيامت كه سر از خاك بدر خواهم كرد

باز هم در طلبت، خاك بسر خواهم كرد

دلا معاش چنان كن كه گر بلغزد پاي
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

 

[*zahedan]

دلبران را طاقت رنجيدن دلبند نيست
مرگ پايان كبوترها كه ميميرند نيست
بازم گفتم دوستت دارم و لبخندي زدي
پاسخ اين دوست دارم كه با لبخند نيست

 

[self.f_t_m990]

دلبران را طاقت رنجيدن دلبند نيست
مرگ پايان كبوترها كه ميميرند نيست
بازم گفتم دوستت دارم و لبخندي زدي
پاسخ اين دوست دارم كه با لبخند نيست

تو خود شعری و چون سحر و پری افسانه را مانی
به افسون کدامین شعر در دام من افتادی

 

[fatimakhanom]

تو خود شعری و چون سحر و پری افسانه را مانی
به افسون کدامین شعر در دام من افتادی

یارب نگاه کس با کس آشنا مکن
گر میکنی،کرم کن و از هم جدا مکن

یارب نگاهِ کس به کسی آشنا مکن

 

[self.f_t_m990]

یارب نگاه کس با کس آشنا مکن
گر میکنی،کرم کن و از هم جدا مکن

نداند بجز ذات پروردگار /که فردا چه بازی کند روزگار

 

[fatimakhanom]

نداند بجز ذات پروردگار /که فردا چه بازی کند روزگار

رفیقی بایدم همدم،به شادی یار و در غم هم
وزین خویشان نا محرم برا بیگانگی باید

........................مرا بیگانگی باید

 

[self.f_t_m990]

رفیقی بایدم همدم،به شادی یار و در غم هم
وزین خویشان نا محرم برا بیگانگی باید

دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم / نقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم

 

[fatimakhanom]

دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم / نقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم

ما ناز دلبران پری رو نمی کشیم
با گلرخان معامله ی ما نمی شود

 

[self.f_t_m990]

ما ناز دلبران پری رو نمی کشیم
با گلرخان معامله ی ما نمی شود

دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد / به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد

 

[fatimakhanom]

دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد / به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد

دستی به دامن تو و دستی بر آسمان
دست دگر کجاست که خاکی به سر کنم؟

 

[naghmeirani]

دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد / به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد

دل من نه مرد آنست که با غمش برآید/مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی

سعدی

 

[fatimakhanom]

دل من نه مرد آنست که با غمش برآید/مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی

سعدی

یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند در این عهد خریدار ندارد

 

[naghmeirani]

یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند در این عهد خریدار ندارد

دوست چندان که می‌کشد ما را
ما به فضل خدای زنده تریم

سعدیا زهر قاتل از دستش
گو بیاور که چون شکر بخوریم

 

[baran72]

دوست چندان که می‌کشد ما را
ما به فضل خدای زنده تریم

سعدیا زهر قاتل از دستش
گو بیاور که چون شکر بخوریم

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد.....قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

 

[self.f_t_m990]

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد.....قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای / فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

 

[*zahedan]

دل چو نالد سوز و آهش عرش را لرزان کند
خشم و نفرت در نگاهي عشق را ويران کند
سوختيم از بسکه لرزانديم عرش کبريا
ساقيا جامي ده . اين هردرد را ، درمان کند

 

[self.f_t_m990]

دل چو نالد سوز و آهش عرش را لرزان کند
خشم و نفرت در نگاهي عشق را ويران کند
سوختيم از بسکه لرزانديم عرش کبريا
ساقيا جامي ده . اين هردرد را ، درمان کند

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دل را به کف هر که دهم باز پس آرد[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] / کس تاب نگهداری دیوانه ندارد[/FONT]

 

[*zahedan]

دل را به کف هر که دهم باز پس آرد / کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

دل به اميد صدايي که مگر در تو رسد

ناله ها کرد درين کوه ، که فرهاد نکرد

 

[self.f_t_m990]

دل به اميد صدايي که مگر در تو رسد

ناله ها کرد درين کوه ، که فرهاد نکرد

دلم نمي تپد چرا ، به شوق اين همه صدا / من از عذاب كوه بغض ، به كوله بار خسته ام

 

[fatimakhanom]

دلم نمي تپد چرا ، به شوق اين همه صدا / من از عذاب كوه بغض ، به كوله بار خسته ام

من به تنهایی این پیله قناعت دارم
هر چه کرم است که پروانه نباید بشود

 

[self.f_t_m990]

من به تنهایی این پیله قناعت دارم
هر چه کرم است که پروانه نباید بشود

در این زمانه هیچ‌کس خودش نیست
کسی برای یک نفس خودش نیست
همین دمی که رفت و بازدم شد
نفس ـ نفس، نفس ـ نفس خودش نیست

 

[kachal63]

تا ابد یاد عزیزان ز دل وجان نرود
جان اگر رفت ولی خاطر خوبان نرود

 

[*zahedan]

تا ابد یاد عزیزان ز دل وجان نرود
جان اگر رفت ولی خاطر خوبان نرود

دلم خونه گرفته مثل ابري در بهاران
چو بارد جمله ها سازد فراوان
تراوش ميکند از مغز پوکم
دو بيتي ها چو ضرب باد و باران
هر آنچه در دل تنگم نشيند
کنم تقسيم با انبوه ياران
هر آنچه بر دلت آمد بيـان کن
که بر دل مينشيند لطف يـاران

 

[دختر شرقی]

نسيم از من هزاران بوسه بگرفت
هزاران بوسه بخشيدم به خورشيد
در آن زندان كه زندانبان تو بودي
شبي بنيادم از يك بوسه لرزيد

فروغ

 

[عطار]

دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای تو شده جان نیز هم ...

 

[دختر شرقی]

ما مثل مرده هاي هزاران هزار ساله به هم ميرسيم و آنگاه
خورشيد بر تباهي اجاد ما قضاوت خواهد کرد

فروغ

 

[عطار]

دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمی‌رسد که بگیرم عنان دوست