تو موجی
تو موجی و دریای حسرت مکانت
پریشان رنگین افقهای فردا
نگاه مه الوده ی دیدگانت
تو موجی و دریای حسرت مکانت
پریشان رنگین افقهای فردا
نگاه مه الوده ی دیدگانت
تو موجی
تو موجی و دریای حسرت مکانت
پریشان رنگین افقهای فردا
نگاه مه الوده ی دیدگانت
دیشب شبم بناله و اه وفغان گذشتمژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق
راه مستانه زد و چاره ی مخموری کرد
دیشب شبم بناله و اه وفغان گذشت
یعنی چنانکه میل تو بود انچنان گذشت
تا شمع تو افروخته پروانه شدم
با صبر ز ديدن تو بيگانه شدم
در روي تو بيقرار شد مردم چشم
يعني که پري ديدم و ديوانه شدم!
تحصيل عشق و رندي آسان نمود اولمرا بدست تو خوشتر هلاك جان گرامي
هزار باره كه رفتن بديگري بحمايت
تحصيل عشق و رندي آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در كسب اين فضائل
لبت شکر به مستان داد و چشمت می به میخواران
منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با اینم
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن / منم که دیده نیالودم به بد دیدن
تو که یک روز پراکنده نبودست دلتتو زهری ، زهر گرم سینه سوزی
تو شیرینی ، که شور هستی از توست
شراب ِ جام خورشیدی که جان را
نشاط از تو ، غم از تو ، مستی از توست
تو که یک روز پراکنده نبودست دلت
صورت حال پراکنده دلان کی دانی؟
یا رب! این شمعِ دلْ افروز زِ کاشانه کیست؟ / جان ما سوخت؛ بپرسید که جانانه کیست؟
تو خفتهای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این ره که نیست پایانش
جمال کعبه مگر عذر ره روان خواهد
که جان زنده دلان سوخت در بیابانش
در هوس خیال او همچو خیال گشته ام
شاعر از کوچه مهتاب گذشت؛لیک شعری نسرود
نه که معشوق نداشت،نه که سرگشته نبود
سالها بود دگر...
کوچه مهتاب...خیابان شده بود!!!
در هوس خیال او همچو خیال گشته ام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
من که دارم در گدائی گنج سلطانی به دست
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم / لطف ها می کنی ای خاک درت تاج سرم
مرا ببخش اگر گریه میکنم وقتی
نوشتهای که غزل جای گریهکردن نیست
زنی که فال مرا میگرفت امشب گفت:
پرنده فکر عبور است، فکرِ ماندن ....نيست
*انتهاش با .... تموم میشه شعر بعدی یعنی با ... شروع میشه؟؟
مرا ببخش اگر گریه میکنم وقتی
نوشتهای که غزل جای گریهکردن نیست
زنی که فال مرا میگرفت امشب گفت:
پرنده فکر عبور است، فکرِ ماندن ....
*انتهاش با .... تموم میشه شعر بعدی یعنی با ... شروع میشه؟؟
تو رو سوگند به جام مِي و ساز
به دوچشم سيه و عشوه و ناز
کمي از شادي و لبخند بگو
از شکر از عسل و قند بگو
وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید
دل اگر از من گریزد وای من / غم اگر از دل گریزد وای دل
لبریز بال و پر شده ام آسمان کجاست
مولا اشاره کن سحرِ جاودان کجاست
تو جفای خود بکردی و نه من نمیتوانم / که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
ره میخانه و مسجد کدام است / که هر دو بر من مسکین حرام است
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش
حافظ که هوس میکندش جام جهان بین
گو در نظر آصف جمشید مکان باش
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش / که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |