مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
دلم از پرده بشد حافظ خوش گوي کجاست؟
تا به قول و غزلش ساز نوايي بکنيم
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
ماجرای دل سرگشته نگویم با کسدلم از پرده بشد حافظ خوش گوي کجاست؟
تا به قول و غزلش ساز نوايي بکنيم
ماجرای دل سرگشته نگویم با کس
زآنکه جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکردملکا : ذکرتو گويم که توپاکي و خدايي
نروم جز به همان ره که توام راهنمايي
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
در مرام ما نيست هرگز ترک دوست
چونکه با او عهد بستيم جان ما همراه اوست
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
در مرام ما نيست هرگز ترک دوست
چونکه با او عهد بستيم جان ما همراه اوست
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هر دم اید غمی از نو به مبارک بادم
ترک شهرآشوب من زین سان که شد صحرانشین
خواهم از شوقش به صحرا رو نهادن بعد از این
نيست شدم از شررش هست شدم در قدمش
آه که خون ميچکد از جاي نگاه دلکشش
مبر از پینهی پیشانی من
گمان بر رتبهی عرفانی من
ز خاطر بردن ذکر سجود است
دلیل سجدهی طولانی من
نيست در کس کـرم و وقت طـرب مي گذرد
چـاره آنست که سجاده به مـي بفروشيم
منم آن آذرين مرغي که فيالحال
بسوزم عالم ار برهم زنم بال
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است
نه جراغیست در ان پایانلب گشـــــائي به تبــــــسـّم چو كشم آه ، بلي
ز نســـــيم ســــحري باز كند غُنـــچه دهن
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشتتو نوشين لب ، ميان جمع خاموشي ولي چشـمم
ز ِ هـــــر مـوج نگاه دلكِشـت پيغــام مي گيـــرد
ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ* ** * * * * * * * ** * * ** * * * * *ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ
نه جراغیست در ان پایان
هر چه از دور نمایانست
شاید ان نقطه ی نورانی
چشم گرگان بیابانست
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ…... ()......`’•,(),•’ ......().....Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
تو بودي آن دم صبح اميد كز سر مهر
بر آمدي و سر آمد شبان ظلماني
شنيده ام كه ز من ياد مي كني گه گه
ولي به مجلس خاص خودم نمي خواني
ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ* * * * * * ** * * * * *ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
تا مقصد عشق رهی دور و دراز استداد ميخواهم خدايا دادخواهي ساده نيست
عاشقي در اوج بايد کار هر افتاده نيست
ميزند ساق دلم را حزن کمبود شراب
داد من جز دست ساقي و کباب و باده نيست
بزم ما را ساقيا روشن کن امشب تا سحر
آنکه در بندت نباشد اي خدا آزاده نيست
ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ* * * * * * ** * * * * *ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ
نه جراغیست در ان پایان
هر چه از دور نمایانست
شاید ان نقطه ی نورانی
چشم گرگان بیابانست
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
تا مقصد عشق رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیه ی عشق مجاز است
..Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ….... (
در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست
آن شمع که میسوزد و پروانه ندارد
..Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ….... ()......`’•,(),•’ ......…().....Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
در اين محفل نباشد خاطري جز خاطر يار
به مهرش من گرفتارم همه گلگون رخسار
بياد خنده اش نديدم در جهان دلبرتر از او
چرارفته ..؟ ندارم من نشاني از بر او
ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ* * * * ** * * * ** * * * ** * * *ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ
…..............…,•’``’•,•’``’• ,Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
...........…...…’•,,عشق` ,•’Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
..............……....`’• ,,•’`Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
ول کنید اسب مرا
راه توشه ی سفرم را و نمد زینم را
و مرا هرزه درا،
که خیالی سرکش
به در خانه کشاندست مرا
اي ساربان عاشقان رحمي به اين دلخسته کن
توبار جانان مي بري من بار هجـران ميبـرم
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ* * * * ** * * * ** * * * ** * * *Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
ياس هاي باغ احساس مرا پرپر مکن
من دراين ويرانه سرگردان ديدار توام
,•’``’•,•’``’•,
•,`,’`,•’
مرا از عشق گریزی نیست چرا دلم از تو جدا شد
مرا ازخود گریزی نیست چرا دلت با من یکی شد
در کوچه باغ هاي تنم پا گرفته اي
مثل نسيم، دور و برم را گرفته اي
اصلاً به فکر هيچ کسي قد نمي دهد
اين قدرها که در دل من جا گرفته اي
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا / یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
تا کی به تمنای وصال تو یگانهامشب منم و طواف کاشانهي دوست
ميگردم تا به صبح، در خانهي دوست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |