بداهه گفتن از اشعار زیبا
ز پیران کمتر آید ای فریبا
آن شب که خواب تو را به صبح می دیدند
جورچین عشقت را ناشیانه می چیدند
بداهه گفتن از اشعار زیبا
ز پیران کمتر آید ای فریبا
آنکس که دلم ربود عاشق شد و رفتبداهه گفتن از اشعار زیبا
ز پیران کمتر آید ای فریبا
آن شب که خواب تو را به صبح می دیدند
جورچین عشقت را ناشیانه می چیدند
آنکس که دلم ربود عاشق شد و رفت
من را به خدا سپرد و با او شد و رفت
هرچند خودش شده پشیمان از خویش
اما چه کنم هر انکه رفت، باید رفت!
آنکس که دلم ربود عاشق شد و رفت
من را به خدا سپرد و با او شد و رفت
هرچند خودش شده پشیمان از خویش
اما چه کنم هر انکه رفت، باید رفت!
دیگر از این زمانه ها دلگیرمآن شب که خواب تو را به صبح می دیدند
جورچین عشقت را ناشیانه می چیدند
دیگر از این زمانه ها دلگیرم
جوری شده که بی تو میمیرم
اینبار حنای آخرت رنگ نداشت
برگرد خودم حنای هند میگیرم!
دل عاشق به دنیایی بیرزد
سر عاشق جهانی را بلرزد
دل بردار از این و آن تو که دلبر داریتبسم به شوق جوانی می کنم
بغضی به یاد کودکی می کنم
به روز پیری حالم چه باشد؟
به یاد دلم بعداز مرگم که باشد؟
یا می شوذ رها شد یا می شود فنا شددل بردار از این و آن تو که دلبر داری
شاید تو هم از این خیانت ها خبر داری
بوی خیانت میدهی جام می ات کجاست؟
نه !مست نیستی یک نفر را زیر سر داری!
مرگی به پایمان زند چنگی یک دم
وای بر من می ترسم ز آن دم
من خسته از این زمانه و تو شادیرهروان کوی عشقیم و خمارِ دلبریم
مست جامِ ساقی و بی ساغریم
درگیر روزهای زمستانیم بیایا می شوذ رها شد یا می شود فنا شد
با این همه عداوت باید که سر به راه شد
من خسته از این زمانه و تو شادی
یادم نرود خوب مرا درس دادی
یک عمر به یاد من شد هر شب سحرت
چندی نگذشت تا که مرا پیچاندی
درگیر روزهای زمستانیم بیا
آقا خزان شد همه جوانیم بیا
تا کی شوی در پس ابرها خفی
من در میان راه ویرانه ام بیا
گویم میان زمزمه های فرج،عهد صبح
اللهم عجل لولیک... اقا بیا بیا...
من ناز کشیدم همه عمر از پی دلداریا مجیری
الهی خطاکارم
ببخشای بر من هر خطا که دارم
من ناز کشیدم همه عمر از پی دلدار
او غرق در اندیشه ی خود من شده بیمار
انقدر شدم پای به پایش متلاشی
او سنگ تر از سنگ شد وانگار نه انگار
ممنون دوست عزیز از همراهیت.
شبتون خوش.
ره صد ساله به صد سال پیمودم
من از خواب فقط خواب دیدم
ممنون
شب خوش
ره صد ساله پیمایی تو الناز
به یک شب گرببینی خواب شیراز
زیبا شدم هر دم تحسین برآمد
پرپر شدم چرا آهی برنیامد؟
دمی با من بنشین و می بنوش
ساقی بیش از این با این دل بجوش
نو گلی دیدم به خواب بودیعنی نمی آید دمی تا با تو باشم من؟
هرچند نومیدم ولیکن در تلاشم من
عشقت چنان رازی میان سینه ماند اما
از شور شیدایی سخن ناگفته فاشم من
نو گلی دیدم به خواب بود
به دشت بی آب چه ناب بود
به دیده تاب دادم تا ببیند
به دل باب دادم تا در گشاید
نکند شرم بدارد دل من
روان از دیده ام سیلاب اشک است
به دامان مرغزار و گلعزاران
نکند شرم بدارد دل من
غمین و نارفته باشد دل من
فاصله گر بیداد کند ترسی نیست
زهر سو در امان باید که باشد دل من
از دل نگو که دلم خونِ دشنه است
لبهای خشک وترک خورده تشنه است
تلخ است خوشی ها گر به غم جان دهیم
به جولان اندوه در دل خود امان دهیم
یا به ترفندی شاد گردیم و بخندیمامام از ساده لوحان پری روی
فروشندت به کمتر از سر موی
یا به ترفندی شاد گردیم و بخندیم
یا بخواب رویم و چشم از او ببندیم
امام از ساده لوحان پری روی
فروشندت به کمتر از سر موی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 17 | ||
مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد | مشاعره | 441 | ||
مشاعره با اشعار ترکی | مشاعره | 215 | ||
**مشاعره با اشعار سهراب سپهری** | مشاعره | 815 | ||
مشاعره با نام کاربر قبلی | مشاعره | 2075 |