majid@bnd
عضو جدید
یکی جان مرا از من گرفت
از که پرسم چرا نامم گرفت
بس که دل آرام نگشت خانه ویرانه شد
اندوه دل من با چه پیمانه شد؟
دانم که جان سپردن دل چه بود
نسپرم دل به کسی، هر که بود
یکی جان مرا از من گرفت
از که پرسم چرا نامم گرفت
بس که دل آرام نگشت خانه ویرانه شد
اندوه دل من با چه پیمانه شد؟
دانم که جان سپردن دل چه بود
نسپرم دل به کسی، هر که بود
در گذر زمان دمی جا ماندم
در حسرتت دیوانه وار ماندم
چو باورم نکردی بسی دلگیرم
من عشق خود را از تو پس میگیرم
مبهوت است دلم، در گذر خاطره ها
باور عشق نکند، حفظ کند فاصله ها
اگر دیدم کسی به روی خنده می گرید
می میرم آن دم که به روی گریه خندیدم
مانده ام با شوق دوستی ات چه کنم
وانگه که روی از درد نیستی ات چه کنم
من هر دم از عشق تو مست می شوم
از لاله گفته و با شقایق هست می شوم
محو گلشن شده ام, مملو از عطر توست
هر چه سرودم از تو, سرشار از شعر نوست
تا بال و پر می زنم برایم باش
تا از تو دم می زنم کنارم باش
شعر من صبح ز تو ، شب ز تو می گوید
پای من شکوه ندارد ، راه تو می پوید
در تار و پود شعرم جای تو بود خالی
آرامش تو خواهم، آمین یا الهی
یک نفس از تو خوانم
باشم و با تو مانم
عشق به شاعری را
باید ز تو ستانم
من از غافل شدن یادت نگرانم
من از کشدن بار غمت نگرانم
سوی تو ، هماره یک سر دوانم
من از پاییز دلم نگرانم
صدای زیبای تو، چگونه از یاد رود
گندم گون مویت، چگونه بر باد رود
دل مرا در تنهایی ام نام نهاد
زیر سقف بلند آسمان باقی ام نام نهاد
در یاد تو باشد دل، فراوان فراوان
طاووس دلم باش خرامان خرامان
نقاش می شوم نقش تازه می کشم
بر نداشته هایت نقش داشته می کشم
مستی من دو چندان از نوش شرابت
هستی من نیارد، ز دوری تو طاقت
تو که ساختن دانستی
مرا از کاه و گل چرا ساختی
من از کاه بودم سوختم
من گل بودم ریختم
مهتاب رخت می نوازد جانم
شب داشتنت، همی بسازد جانم
معشوفه ی ما را عشق حاصلی نبود
در کار او عشق را رنگ و بویی نبود
درد من از لطف دوستان است و بس
عشق اندوخته ی جان است و بس
سرشارم
درونم خالی
به چه مانم
به تنک بی ماهی
پروازم را تماشا کن
بی بال و پرم
با نام رها صدایم کن
نفس دوست، بهار دل من
بسرشتست به نگاهی، گل من
میرود این سو و آن سو دم به دم
دنبال هوای اوست، دل غافل من
نازنینا فاتحه ایی بر من و اموات من
ناله ای شبگیر است در آغاز من
گاه و بیگاه گذر می کنم از کوچه ی دل
می زنم حلقه ی پیوسته به دربسته ی دل
لحظه ایی ، آنی راه دگر ندارم
به زیر خاکم پایی ندارم
از من بیچاره دل
هر چه هست خیال است
قکر فریاد دل و ناله ی آن باید کرد
کار دل یکسره از بادخزان باید کرد
دست به دعا یا رب یا رب می کنم
آرامشم را خدایا هرآن تمنا می کنم
ماندن همیشه بهانه میخواهد و بسدست به دعا یا رب یا رب می کنم
آرامشم را خدایا هرآن تمنا می کنم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 17 | ||
مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد | مشاعره | 441 | ||
مشاعره با اشعار ترکی | مشاعره | 215 | ||
**مشاعره با اشعار سهراب سپهری** | مشاعره | 815 | ||
مشاعره با نام کاربر قبلی | مشاعره | 2075 |