دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدما کلا دو دسته ان ، یا زرنگن یا ساده
ساده ها واسه زرنگا ، سوژه ی سوء استفاده
یکی ساده اس مثل من ، همش فکر دیگرون
یکی زرنگ مثل تو ، تو نخ کندن از این او اون ، تو نخ کندن از این و اون
یه آسمون آبی ، سقف اتاق منه
شبای من پر خورشید ، مثل روزام روشنه
یه آسمون آبی ، سقف اتاق منه
شبای من پر خورشید ، مثل روزام روشنه
آی ساده ها ، زرنگا ، که با هم قهرین همیشه
دنیا بدون خنده ، شوخی سرش نمیشه
فکر یه لقمه نونیم ، فکر کرایه خونه
بابا اونی که اون بالاس ، روزی رو می رسونه ، خودش روزی رسونه
:heart:
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست مرا بگیر که طوفان گرفته است
با من بمان که غربت من جان گرفته است
شالی برای سوز پریشانی ام بباف
این فصل سبز رنگ زمستان گرفته است
آواره نگاه تو مانده است سالها
این دل که راه کوه وبیابان گرفته است
یک عمر زیر سقف نگاه تو بوده ایم
امشب خبر رسید که باران گرفته است
باورمکن اگرچه ببینی به چشم خویش
دل -دوره گرد چشم تو- سامان گرفته است
این آسمان که تکیه به لبخند داده است
از ما ستاره های فراوان گرفته است
جاریست خون رگ رگ من در رگ غزل
این بودن من است که پایان گرفته است
 

banooyeariayi

عضو جدید
چــه دمــدمــے مـزاج شـده احـساســم
گـــاهـے آرام . . .
گـــاهـے بــارانـے . . .
" چه بـے ثـبـاتــم بـے تـ ـ ـو"
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمی دانم چه هنگام از کدامین راه...
ولی یکبار دیگر باز خواهم گشت...
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز

عذابم میده این جای خالی ، زجرم میده این خاطراتو

فکرم بی تو داغون وخسته اس ، کاش بره از یادم اون صداتو
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وحشت از عشق که نه ، ترسم از فاصله هاست
وحشت از غصه که نه ، ترسم از خاتمه هاست
ترس بیهوده ندارم ، صحبت از خاطره هاست
صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست
کوله باری پر از هیچ ، که بر شانه ماست
گله از دست کسی نیست ، مقصر دل دیوانه ماست . . .
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
این تازه نیست
قدیمی است
دو نفر
همه نیستند
همیشه نیستند
خویش اند
و حس و حدسشان برای حادثه نزدیك
حدس دور دارند
برادر نیستند
كه من بودم
تو نبودی
یا نمی دانم
شاید جوان بودم
شما جوان بودید
تو پیر بودی
كبوتران را دانه ندادم
یك تكه آسمان را خوب حفظ كردیم
كه وقتی تو نبودی
بتوانیم از حفظ بخوانیم
این برای آن روزها كافی بود
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا گفت: زمین سردش است. چه کسی می تواند زمین را گرم کند؟
لیلی گفت: من.
خدا شعله ای به او داد. لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت.
سینه اش آتش گرفت. خدا لبخند زد.
لیلی هم.

خدا گفت شعله را خرج کن. زمینم را به آتش بکش.
لیلی خودش را به آتش کشید. خدا سوختنش را تماشا می کرد.
لیلی گر می گرفت.
خدا حظ می کرد.

لیلی می ترسید.
می ترسید آتش اش تمام شود.

لیلی چیزی از خدا خواست.
خدا اجابت کرد.

مجنون سررسید. مجنون هیزم آتش لیلی شد.

آتش زبانه کشید. آتش ماند. زمین خدا گرم شد.
خدا گفت: اگر لیلی نبود, زمین من همیشه سردش بود.
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]آن روزها گنجشک را رنگ میکردند و جای قناری میفروختن
این روزها هوس را رنگ میکنند و جای عشق میفروشند....
آن روزها مال باخته میشدی و....
این روزها دلباخته....!!
[/h]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یاس زرد دو خانه آنور تر داشت دیشب تو را دعا میکرد

تشنه بود و نبودی و او داشت التماس پرنده ها میکرد

گفته بودی ز غیبت باران , باز هم درد مشترک داریم

تا بخواهیم شقایق تشنه , گل سرخ پر از ترک داریم

دوریت کار دست من داده , فاصله که میان ما کم نیست

هیچکس روزگار و اقبالش مثل ما , بی نشان و مبهم نیست
 

...scream...

عضو جدید
کاربر ممتاز
گذشته ای که حالمان را گرفته است



آینده ای که حالی برای رسیدنش نداریم



و حالی که حالمان را بهم میزند



چه زندگی شیرینی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بگو از کدام راه برخواهی گشت
می خواهم گـِل بگیرمَش
آسوده از انتظار
......
دست در جیب و سوت زنان
... به زندگیم برگردم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بهـ مــ♥ــیهمانے آغــ♥ــوشتــ آمدهـ امـ

با نـــ♥ـــوازشــ هایتــ ،

مـــ♥ـــهمانــ نـــ♥ـــوازے کنــ .

" از خـــ♥ـــط خطے هاے ذهـــ♥ـــنمــ
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
به تو گفتم باورم کن میون اینهمه دیوار
تو با خنده ای نوشتی همقفس خدا نگهدار
بنویس مهلت موندن یه نفس بود
سهم من از همه دنیا یه قفس بود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دستانم در انتظار گویش گرمای وجودت

قلبم به تمنای حس حضورت

و چشمانم برای دیدار طلوعی از تو

به انتظار نشسته اند

زمزمه هایم را به باد سپرده ام

امشب فانوس ماه را

من به امانت گرفته ام

تا جاده را برای آمدنت

به ستاره بنشانم.
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
این زن آیا از بافتن ...

این زن آیا از بافتن
خسته نمی‌شود
این مرد آیا از ابراز عشق
به زنان عابر در خیابان
خسته نمی‌شود
از سویی خیابان به دریا جاری می‌شود
از سویی دیگر مردی كه خود را حلق‌آویز كرده است
آشنای ماست
ما به دنبال ماجراجویی نیستیم
اما تا غروب باید
تكلیف این زخم بر قلب
و این ماشینی كه بی‌محابا
سرعت می‌گیرد
باید معلوم شود
هستی و نیستی
فقط یك كاغذ مچاله شده‌ی
روزنامه صبح است
كه تا عصر كهنه و پیر می‌شود
مگر قرار نیست
تا غروب
به ما كمك كنند
تا ما آوارگان در باد و طوفان را
ملاقات كنیم.
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نگویم که در این شهر

وفاداری نیست!

هست بسیار ولی کو به

وفاداری من؟!

آنکه بیش از همه با من دم یاری میزد

دست برداشت ز

من روز گرفتاری من......


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هوا سردست ...

من از عشق لبریزم

چنان گرمم ...

چنان با یاد تو در خویش سر گرمم ....

که رفت روزها و لحظه ها از خاطرم رفته ست!

هوا سردست اما من ...

به شور و شوق دلگرمم

چه فرقی می کند فصل بهاران یا زمستان است!

تو را هر شب درون خواب می‌بینم

تمام دسته های نرگس دی ماه را در راه می‌چینم

و وقتی از میان کوچه می‌آیی ...

و وقتی قامتت را در زلال اشک می‌بینم ...

به خود آرام می‌گویم :دوباره خواب می‌بینم!

دوباره وعده‌ی دیدارمان در خواب شب باشد

بیا... من دسته های نرگس دی ماه را

در راه می چینم !!
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز




نسل من جا مانده از تاريخ
نسل من آتشفشان خفته در خاكستر خويش است

نسل من در آستان خفتن و مرگ است
نسل من باروت نم دار است

نسل من يك ناقص الخلقه ست
نسل من خسته ست

نسل من ديگر نمی داند چه بايد كرد
نسل من هر جا كه سايد دست ، ريشه پوسيده ست

نسل من آوازهايش گم شده
نسل من آوازهای نسل ديگر را مثال طوطی بی مغز می خواند
نسل من در فاصل فرهنگ می ميرد


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشمانی خیس ، قلبی شکسته
زبانی لال و اشکی که هر گز کسی او را ندید
پس نفرین ...
نفرین برمن که منم
نفرین بر تو که فقط خود را دیدی
نفرین بر عشق که با من وفا نکرد
نفرین بر آسمان که از من دور بود
نفرین به فرش که عرش را برایم معنی کرد

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو ، یا دل از ماندن توسیر شود بعد برو ، خواب دیدی که دل دست به دامان تو شد ، تو بمان خواب توتعبیر شود بعد برو ، لحظه ای باد تو را خواند که با او بروی ، تو بمان تابه یقین دیر شود بعد برو ، صبر کن عشق زمینگیر شود بعد برو ، یا دل ازدیده ی تو سیر شود بعد برو ، تو اگر کوچ کنی بغض خدا می شکند ، تو بمانگریه به زنجیر شود بعد برو .
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
کم کم تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست
و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت. اینکه عشق تکیه کردن نیست
و رفاقت، اطمینان خاطر
و یاد میگیری که بوسه ها قرارداد نیستند
و هدیه ها، عهد و پیمان معنی نمیدهند.و شکستهایت را خواهی پذیرفت
سرت را بالا خواهی گرفت با چشمهای باز
با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه
و یاد میگیری که همه ی راههایت را هم امروز بسازی
که خاک فردا برای خیال ها مطمئن نیست
و آینده امکانی برای سقوط به میانه ی نزاع در خود دارد
کم کم یاد میگیری
که حتی نور خورشید میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری.بعد باغ خود را میکاری و روحت را زینت میدهی
به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.و یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی…که محکم هستی…که خیلی می ارزی.و می آموزی و می آموزی
با هر خداحافظی
یاد میگیری



(خورخه لوئیس بورخس)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر جا دلت شکست

خودت شکسته ها رو جمع کن !

تا هر ناکسی منت دست زخمیشو به رخت نکشه !!!!


 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
تکیه بر جنگل پشت سر
روبروی دریا هستم
آنچنانم که نمی دانم در کجای دنیا هستم
حال دریا آرام و آبی است
حال جنگل سبز سبز است
من که رنگم را باران شسته است
در چه حالی ایا هستم ؟
کوچ مرغان را می بینم موج ماهی ها را نیز
حیف انسانم و می دانم
تا همیشه تنها هستم
وقت دل کندن از دیروز است یا که پیوستن بر امروز
من ولی در کار جان شستن
از غبار فردا هستم
صفحه ای ماسه بر می دارم
با مداد انگشتانم
می نویسم
من آن دستی که
رفت از دست شما هستم
مرغ و ماهی با هم می خندند
من به چشمانم می گویم
زندگی را میبینی
بگذار
این چنین باشم تا هستم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

به نسیمی همه راه به هم می ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
با همین سنگ زدن، ماه به هم می ریزد

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد

آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
عشق یک لحظه کوتاه به هم می ریزد

آه، یک روزهمین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به ه
 

mahshid.

عضو جدید
به سلامتی اونی که واسه رفتنش گریه کردی …
اون رفت واسه رفیقاش تعریف کرد باهم خندیدن
 

mahshid.

عضو جدید
راضی ام از اینکه گریه من موجب خندیدنش شد
وای چی احساس پاکی:gol:

این رسم زندگیه آدما میان و میرند عادت میدن و ترکت میکنند مشتاقت میکنند و اشتیاقتو عُق میزنند و تو گیج میشوی که بالاخره هستی یا نیستی ؟!! باید باشی یا نباشی ؟!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وای چی احساس پاکی:gol:

این رسم زندگیه آدما میان و میرند عادت میدن و ترکت میکنند مشتاقت میکنند و اشتیاقتو عُق میزنند و تو گیج میشوی که بالاخره هستی یا نیستی ؟!! باید باشی یا نباشی ؟!

عاشق تر از این بودم اگر
لظحه ی پرواز
در دست نجیب تو کلید قفسم بودئ
عاشق تر از این بودم اگر عطر نفسهات
در لحظه ی بی همنفسی ‚ همنفسم بود
عاشق تر از این بودم اگر فاصله ها را
این آینه ی شب زده رو تکرار نمی کرد
عاشق تر از این بودم اگر هق هق ما را
این سایه ی سرمازده انکار نمی کرد
با تو بهترین بودم ‚ همسایه ی خورشیدی
تو نقش تبسم را ‚ از آینه دزدیدی
عاشق تر از این بودم اگر در شب وحشت
مثل تپش زنجره نایاب نبودی
عاشق تر از این بودم اگر وقت عبورم
آنسوی سکوت پنجره خواب نبودی
عاشق تر از این بودی اگر ثانیه ها را
اندوه فراموشی من تار نمی کرد
عاشق تر از این بودی اگر این دل ساده
اسرار مرا پیش تو اقرار نمی کرد
با تو بهترین بودم ‚ همسایه ی خورشیدی
تو نقش تبسم را ‚ از آینه دزدیدی
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا