۩ ۞ ۩ جایی برای حرفهای دل فیدل ۩ ۞ ۩

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستان عزیز سلام.

بعضی وقتا یهو یه چیزایی مینویسم.

گفتم اینجا بذارم.

ببخشید اگه خوب نیستن....
 

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقدیم به دوست همیشه نداشته ام (ح-غ)



چشمانم را میبندم و از دور به خودم نگاه میکنم.چه کودکانه,چه معصومانه,چه احمقانه.

بعد از عمری در خود شکستن,دل به تو دادم ای حضرت غم,ای دوست.

من که تمام زندگیم به هیچ دوستی دل نبستم و تو مرا دل بسته خود کردی,ومن چه بی تامل تو را انتخاب کردم.

راستی اینجا که من هستم همه چیز بوی برزخ میدهد و من در این انتظار جگر سوز به تو فکر میکنم.

به خنده های ممتد تو با خروس قندیهایی که برای بدست اوردنشان مرا چه ارزان و اسان و بی درنگ, قمار کردی و من, چه سخت تو را بدست اوردم.

اینجا مرگ بوی لحظهای باهم نبودنمان را به خود گرفته,وچه روزهایی که برای دیدن تو شب کردم و چه شبهایی که با ندیدن تو در شب خود غرق شدم.
اینجا که من هستم راحت می خوابم چون تو دیگر به خوابم نمی ایی
و من دیگر تا سپیده دم حرفهای ناگفته ام را با تو نمی گویم.

اینجا که من هستم همه دنیای من کاغذ شده و سالنامه,وچه حرفهایی که با تو داشتم و با سرود سکوتم نوشتم و لابلای سالنامه ها گذاشتم تا روزی که جبر تاریخ مرا با خود ببرد تو انها را به یادم, در اتش دوستی نداشته ات بسوزانی.

اینجا که من هستم دارم شب و روز التماس دوستان داشته ام را میکنم که بخاطر تو به سادگی از دستشان دادم,هنوز صدای همدم شبگردیهای زمستانیم در قبرستان خوابگاه در فضای خالی و بی روح تصورات من دارد میپیچد و من فقط اشک های خشکیده روی گونه هایم را پشت سرش میریزم تا برگردد,

اری یادت هست ؟؟؟؟ اما من یادم هست میگفتی مرا انتخاب کردی .

انتخاب,چه واژه قشنگی ........

اینجا که من هستم دلتنگی از بالکن طبقه سوم چه قدر دیدنی تر است .

اما از این پایین هر چه نگاه میکنم تو را ان بالا نمیبینم,کجایی دوست همیشه نداشته ام؟؟؟؟

راستی ایا هنوز هم مرا در دادگاهت محکوم به تنهایی میکنی؟؟

جرمم چه بود؟

اها یادم امد,به یاد عروسک هایت اورده بودم که بازیچه ات نباشند,ادم باشند.

ومن چه راحت بازیچه ات شدم .

راستی اینجا که من هستم کسی با من دوست نمی شود.اخر کسی از من کتاب نمی خواهد,اگر هم بخواهد دیگر ندارم چون تمامشان را به تو تقدیم کردم ,با تمام شعر هایشان.

راستی تو کدامشان را خواندی ,کتابها را یا شعرها را؟؟

یادم باشد اینجا که من هستم دیگر در کتابهای نداشته ام شعر ننویسم ,یادم باشد اصلا انها را به کسی ندهم..........
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
فیدل جان...دست نوشته قشنگی بود...بهت تبریک میگم..بابت این ذوق واستعدای که داری
...
فقط یه پیشنهاد:
تاپیک دست‌نوشته‌ها به نظرم برای گذاشتن همین کارا باشه...اتفاقا اونجا دوستان هم بیشتر میخوننش...
فکر کن اگر همه بخوان تاپیکی برای دست نوشته هاشون بزنن بدجوری نظم تالار (البته اگه نظمی باشه:redface:)بهم میخوره....
...
البته ببخشید ها دخالت کردم...
موفق باشی

 

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فیدل جان...دست نوشته قشنگی بود...بهت تبریک میگم..بابت این ذوق واستعدای که داری
...
فقط یه پیشنهاد:
تاپیک دست‌نوشته‌ها به نظرم برای گذاشتن همین کارا باشه...اتفاقا اونجا دوستان هم بیشتر میخوننش...
فکر کن اگر همه بخوان تاپیکی برای دست نوشته هاشون بزنن بدجوری نظم تالار (البته اگه نظمی باشه:redface:)بهم میخوره....
...
البته ببخشید ها دخالت کردم...
موفق باشی

ممنون دوست خوبم.
اخه مطالب من یکم زیاده و بم پیوستس به همین خاطر بهتر دیدم جداگانه تاپیک بزنم
 

robeli

عضو جدید
سلام، خیلی قشنگ بود.اگه براتون ممکنه یه تاپیک هم در مورد زندگینامه فیدل ایجاد کنین.مرسی.
 
  • Like
واکنش ها: bmd

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقدیم به حاکم دادگاه ادمکهای کور و


دوست همیشه نداشته ام(ح-غ)



تا حالا فکر کردی چجوری میشه یه چشم انتظار رو برای همیشه در حسرت دیدار, سر کوچه ی دلتنگی به حال خودش رها کرد و به سادگی به جشن خاکسپاری اشنایی رفت؟

اره اگه وقت کردی بهش فکر کن,اگه وقت نکردی یا فکرت به جایی نرسید برو سراغ حضرت غم.

روی بالکن سکوت ,ایستاده رو به چمن, شانه به شانه ی ابر, زیر لب داره تک تک ستاره ها رو به جرم ازاد بودن محکوم میکنه به یک عمر چشمک زدن .

تا حالا فکر کردی چجوری میشه به جرم ایینه بودن ,سایهی شب گرم تابستان را تیر باران کرد و به شادمانی خون , رقصید؟

اره اگه وقت کردی بهش فکر کن,اگه وقت نکردی یا فکرت به جایی نرسید برو سراغ حضرت غم.

یا نه اصلا برو به دشت امپراتور غروب, منتظر باش تا اخرین برگ حاکم ,حکم تو را صادر کند و تو خوشحال باش که حاکم , تو را به ایستاده مردن محکوم کرده نه به غلامی تا ابد.

تا حالا فکر کردی چجوری میشه خورشید باشی و به همه به یک اندازه نتابی, تا ملتمسانه تو را به همخوابی با اشک مهتاب دعوت کنند و تو با اشتیاق به خنکای یک شب ابی دل ببندی؟

اره اگه وقت کردی بهش فکر کن , اگه وقت نکردی یا فکرت به جایی نرسید برو سراغ حضرت غم.

چشمانت را ببند و از بالا به خودت نگاه کن , دوباره نگاه کن.

حالا دیگه حضرت غم همینجاست .

همیشه خاطرات خاکستریت را با عطر یاد نیلوفر علامت گذاری کن تا راحتتر به مسلخ حضرت غم محکوم شوند .





( از دفتر اوار غروب )
 

بنابی

عضو جدید
واقعاً شاهکارند.من خودم هم گاهی قلم به دست میگیرم آنوقت که اشک راتوان یاری نیست ویاآنوقت که گوش سکوت اتاق پرشده ازفریادهای مانده درحنجره ام
لطفاًبه من بگو منظورت ازحضرت غم چیه،کیه،کجاست؟دوست دارم بافیدل(نویسنده ی متن)بیشترآشناشوم.
با آرزوی موفقیت برایت
 

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قرار نبود بنویسم ...
قرار نبود باشم ....
قرار بود بچه خوبی شوم .... اما... !
می گذاری مگر ؟؟؟
قبول کن سخت است ... تو هم شاید اگر بودی نمی توانستی خیلی چیزها را بی خیال چشم بپوشی ...

هزارجهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
.
.
.
مگر تو روی بپوشی و فتنه باز نشانی
که من قرار ندارم که از تو دیده بپوشم ...

یادت که نرفته ؟
بزرگترین بپوشی عالم !!!!
دلم مثل دلت خونه ... !!!!!!!!!!
خط نستعلیق زرد رنگ روی سرامیکهای کثیف و خاک گرفته ....
من که ناخواندم به مکتب ...
هوای زمستان دیوانه ام می کند .
هوای بدترین بهمن ماهی که قرار بود روزهای خوبی را پشت سرش داشته باشد .
هوای همه ........
ماه بهمن ماه بدی است .
و من هنوز بزرگ نشده ام .... دیدی که !
هنوز دلم هوای بپوشیهای بزرگی را می کند که قرار بود ...........
لعنت به تمام روزهایی که ............ ( تو می فهمی ! )
پس نگو چرا خیلی بدم !

در گیر و دار گریه و سنگینی لحد
لبخند می زنم به تو در جلد یک جسد

تصویر محو چشم تو ! سهم من است از
تعقیب لحظه لحظه این فیلم مستند

اصلا عجیب نیست اگر می نویسمت
وقتی سکوت راه به جایی نمی برد

حس دوباره از تو نوشتن اگر چه دیر
اما نمی تواند از این شعر بگذرد

ابلیس می شوم به لباس فرشته ای
تسلیم دستهای تو ... آن خوبهای بد

لبخند می زنم و نگاهت نمی کنم
مثل کبوتری که بنا نیست بپرد
...
لعنت به من ... به تو ... به تمام گذشته ها
لعنت به هر چه یاد تو را یادم آورد .

نه کسی بنویسد بد بود .
نه نقد کند
نه بگوید روایت بود
نه هیچ چیز دیگر .
فقط ... تو ! بفهم که چرا چقدر بدی !
همین .


( از دفتر اوار غروب )
 

javadsogoli

عضو جدید
واقعا عالی بود خیلی خوب تبریک می گم منم یه شعر گفتم ببین قشنگه:
به بردوستانم
به همه ی سروهایی که به جان من روانند
برو ای صبا که من نیز
غم رفتنم گرفتست
من و این دهان بسته
غم گفتنم گرفتست
غم غربت و جدایی
به حضور آشنایی
به صفای مهر خوبان
به شعور با وفایی
همه را کناره گیرد
چو تو در برم نیایی
دلم از فغان بگوید
که تو آخرم کجایی

.........خبری بگو که یک کس
شب پور ستاره دارد
خبرش بده که خواهد
دلی که ستاره کارد........

Hamoon javatiye shoma ke nemidunest to lahzeye didar bayad chikar kard…va hamishe sokot mikard va milarzid amma hamishe mikhandido migoft:
Lahzeye didaar…enshaallah…….1387/12/12(dostet javad khalil arjomandi)
 

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام سيد

نمي دونم چه طور شد كه يادم رفت .

تو بهتر مي دوني

نمي دونم كه چه طوري سر خوردم

تو بهتر مي دوني

نمي دونم كي اصلا افتادم

تو بهتر مي دوني

از روزي كه بهت گفتم دستمو ول كن خودم راه رو پيدا مي كنم زياد نمي گذره

از روزي ه م كه توي اين گردنه مه آلود كه هيچ راهي توش پيدا نيست گير كردم هم زياد نمي گذره

تا دستمو ول كردي همه جا مه آلود شد

سلام سيد

تو هم از ساداتي

موعود مني

اما ديگه مي خوام سيد صدات كنم

مي خوام برگردم يه بار ديگه مثل همون شبي كه از سرما دندونام به هم قفل شده بود و منتظر ائورا گوشه خيابون وايساده بودم

يادت مياد ؟

بذار يادت بيارم

صبح ها مي رفتم دم خونه اي كه حتي نمي دونستم خونه اونه

منتظر مي موندم لا اقل موقع مدرسه رفتن ببينمش

بعد اين اتفاق خيلي تكرار شد . اونقدر سردم مي شد كه قنديل مي بستم

يه روز داشتم باهات حرف مي زدم

از خودم كنده شدم

مثل اين فيلما كه نشون مي ده

آدمه از خودش مياد بيرون

از خودم كنده شدم

اومدم روبروي خودم وايسادم گفتم

هی فلانی !

تو مننتظر كسي هستي كه حتي نمي دوني آدرسش اينجاست

حتي نمي دوني دوستت داره يا نه

حتي نمي دوني كيه

اون هم تو رو بيشتر از اين نمي شناسه

اون وقت

سيد كه عاشقته

سيد كه عمرشو داره واسه تو كه مسلموني مثلا

آدمي مثلا دعا مي كنه

سيد كه اين همه هواتو داشته

بايد بره توي صف !؟

زدم توي پيشونيمو سريع برگشتم

سيد يادت اومد ؟

حالا كه مي دونم يادت بوده

اما از اينا بگذريم

گير كردم

توي همون گردنه ام

حالا فهميدم اشتباه شده

قهميدم اگه دستمو ول كني يعني چي ؟

مي خوام برگردم

دوباره با هم روبوسي كنيم

دستمو بگيري و راه ببري

كمكم كن !

از گوشه اي برون آ اي كوكب هدايت!
 

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید این اخرین پست من باشد


يك بار ديگر مثل هميشه اگر اين شغل لعنتي بگذارد قصد دارم پنهان بشوم .


بروم دنبال كار دلم اما اين بار به خاطر خدمت به خلق الله ، ناچارم تا ظهرها باشم و عصرها فقط با آئورا بمانم .


از اين به بعد دوست دارم همه عصرهايم را فقط با آئورا بمانم و جواب هيچ كس را ندهم .


دوست دارم خودم باشم و خودم و خودم .

كار كه تمام شد شماره اسبقم را خاموش مي كنم و شماره جديدم را كه تنها آئورا دارد روشن مي گذارم كه به صداي او زنده شوم .


مي دانم سر اين حرفم نميتوانم بمانم اما مي دانم بيشتر دوام خواهم آورد .

همه جا تعطيل !


دفتر كارم را به ديگري مي سپارم .


خانه را به جسمم كه برود بخورد و بخوابد تا مادرم دلخوش بماند كه پسرش مي آيد خانه و هنوز نفس مي كشد و زنده است .


دوستانم هم - كه ديگر ندارم - دلخوش باشند كه لازم نيست حالا حالاها سر قبرم زار بزنند يا لا اقل همه بدخلقي ها و بدقولي ها و بد قلقي هايم را به ياد بياورند تا مگر كمي هم شده اشك بريزند .


تا اطلاع ثانوي من با دردهايم مي خو اهيم برويم يك گوشه سر بگذاريم روي زانوي آئورا و ... نه!

بخنديم و دندان هايمان را روي هم فشار بدهيم تا... نه !

صداي خنده هايمان بيرون نرود .


درد كشيدن آي خنده دارد وقتي بعد مدتها بروي قبرستان !


بعد از ماهها بروي قبرستان و نگاه كني به اينهمه آدم كه لابد يك روز زندگيشان را به عاشقي گذرانده اند و حالا اينجا دراز كشيده اند تنها !


كه چه بشود ؟


كه يك روز عاشق بوده ند مثل من و آئورا .


كه يك روز زندگيشان صدايي دلشان را لرزانده ... لرزانده و ديگر نتوانسته اند از اين دل لرزه خلاص بشوند و هر بار گير كرده اند توي نه توي زندگي يك اسم يك خاطره يك نگاه زنده اشان كرده .


مثل من !


حالا هم خسته ام .


خسته نه آنطور كه همه فكر مي كنند .


آنطور كه خودت مي داني .


خودت بهتر مي داني !
 
Similar threads

Similar threads

بالا