معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]فرشته ها زیر باران زیباتر می شوند[/FONT]

[FONT=&quot]در یکی از سیاره هایی که مسافر کوچولو به آن سفر کرد ، تنها میخواره ای مسکن داشت . دیدار آن [/FONT][FONT=&quot]دو بسیار کوتاه بود ولی مسافر کوچولو را در اندوهی بزرگ فرو برد.[/FONT]​
[FONT=&quot]او که میخواره را ساکت و خاموش در پشت تعداد زیادی بطری خالی و بطری پر دید ، پرسید :[/FONT]​
[FONT=&quot]-[/FONT] [FONT=&quot]تو اینجا چه می کنی؟[/FONT]​
[FONT=&quot]میخواره گرفته و غمگین جواب داد :[/FONT]
[FONT=&quot]-[/FONT][FONT=&quot]می نوشم.[/FONT]
[FONT=&quot]مسافر کوچولو از او پرسید :[/FONT]
[FONT=&quot]-[/FONT][FONT=&quot]چرا می نوشی؟[/FONT]
[FONT=&quot]میخواره جواب داد :[/FONT]
[FONT=&quot]- برای فراموش کردن.[/FONT]
[FONT=&quot]مسافر کوچولو که دلش به حال او سوخته بود ، پرسید :[/FONT]
[FONT=&quot]-[/FONT][FONT=&quot]چه چیز را فراموش کنی؟[/FONT]
[FONT=&quot]میخواره که از خجلت سر به زیر انداخته بود ، پرسید :[/FONT]
[FONT=&quot]-[/FONT][FONT=&quot]فراموش کنم که شرمنده ام.[/FONT]
[FONT=&quot]مسافر کوچولو که دلش می خواست کمکش کند ، پرسید :[/FONT]
[FONT=&quot]-[/FONT][FONT=&quot]شرمنده از چه؟[/FONT]
[FONT=&quot]میخواره که به یکباره مهر سکوت بر لب زد ، گفت :[/FONT]
[FONT=&quot]-[/FONT][FONT=&quot]شرمنده از میخوارگی![/FONT]
[FONT=&quot]و مسافر کوچولو مات و متحیر از آنجا رفت.......:gol::gol:[/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهربانی

مهربانی

0006.jpg [FONT=&quot][[/FONT]
[FONT=&quot]مهربانی را وقتی دیدم که کودکی در دفتر نقاشی اش خورشید را سیاه می کشید تا پدر کارگرش زیر آفتاب نسوزد....[/FONT]​

[FONT=&quot]خوشبختی را زمانی لمس کردم که همان کارگر از کارش اخراج شد چون به گربه ای که خانم رئیس را ترسانده بود ، ته ظرف ماستش را بخشیده بود.....[/FONT]​

[FONT=&quot]انسانیت را زمانی حس کردم که همان کارگر از نیروی بازوانش استفاده کرد تا نوه ی بازیگوش پیرزن را از جلوی آن ماشین ناشنوا بردارد و خود به جای او.....[/FONT]​

[FONT=&quot]عزت را هنگامی دیدم که دکتر بیمارستان با اینکه همسرش سفره ی شب را عاشقانه چیده بود ، عاشقانه تر ، کارگری را که تصادف کرده بود ، زیر تیغ جراحی برد.....[/FONT]​

[FONT=&quot]پاکی را وقتی دیدم که همسر " آن کارگر" اشکهایش را به هیچ کس نشان نداد آنگاه که به او گفتند شوهر با عزتش جنگ را به تیغ های بی رحم جراحی باخته است.....[/FONT]​

[FONT=&quot].... و عشق را – با همه ی شکوهش – در بی نهایت ها دیدم زمانی که دفتر نقاشی کودکی را که دل مهربانش از دنیا بی خبر بود و خورشید را در آن سیاه می کشید ، اشک های مادری خیس می کرد که محکوم بود درد بی شوهری را با کودک بی پدرش قسمت کند.....[/FONT]​

 
آخرین ویرایش:

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز







گر بدینسان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه ی بن بست
گر بدینسان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود،چون کوه
یادگاری جاودانه،بر طراز بی بقای خاک

« احمد شاملو »


 
آخرین ویرایش:

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]
[/FONT]

[FONT=&quot]
[/FONT]

[FONT=&quot]
[/FONT]

[FONT=&quot] دوست داشتن,ایستادن زیر باران و باهم خیس شدن نیست....[/FONT]
[FONT=&quot] دوستی آن است که یکی برای دیگری چتری شود [/FONT][FONT=&quot]و دیگری هیچگاه نفهمد که ..... ......[/FONT]2A8N9KP.jpg
[FONT=&quot] چر ا خیس نشد..[/FONT]
 
آخرین ویرایش:

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
یادته وفتی برات ترانه ی عشق و سرودم به تو گفتم مثل روحی توی بند بند وجودم
من بت غرور بودم

یادته زدی شکستی به فدای تار موهات گرچه راه عشق و بستی
قلب من پر از غمت بود

قدر ماهی های یک رود کاشکی که نمیشکستیش
آخه اون جای خودت بود
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یادته وفتی برات ترانه ی عشق و سرودم به تو گفتم مثل روحی توی بند بند وجودم
من بت غرور بودم

یادته زدی شکستی به فدای تار موهات گرچه راه عشق و بستی
قلب من پر از غمت بود

قدر ماهی های یک رود کاشکی که نمیشکستیش
آخه اون جای خودت بود
[FONT=&quot]چه غریب ماندی ای دل,[/FONT]​
[FONT=&quot]نه غمی نه غم گساری,[/FONT]​
[FONT=&quot]نه به انتظار یاری نه زیار انتظاری,[/FONT]​
[FONT=&quot]غم اگر به کوه بگریزد وبریزد,[/FONT]​
[FONT=&quot]که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری,[/FONT]​
[FONT=&quot]سحرم کشیده خنجر که چرا شبت نکشته است,[/FONT]​
[FONT=&quot]تو بکش تو بکش روشن ترین ستاره ام.....[/FONT]​
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اری این است اغاز دوست داشت
اگرچه پایانش ناپیداست
من دگربه پایان نمیاندیشم
که همین دوست داشتن زیباست


[FONT=&quot]:gol:دردم از یار است و درمان نیز هم[/FONT]​
[FONT=&quot]دل فدای او شد وجان نیز هم[/FONT]​
[FONT=&quot]اینکه می گویند آن خوشتر زحسن[/FONT]​
[FONT=&quot]یار ما این دارد آن نیز هم:heart:[/FONT]​
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]:gol:[/FONT][FONT=&quot] گل اگر خار نداشت...[/FONT]
[FONT=&quot] دل اگر بی غم بود......[/FONT]
[FONT=&quot]اگر از بهر پرستو قفسی تنگ نبود........[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی,قهر,اسارت,آشتی همه بی معنا بود

[/FONT]​
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]پس از آن غروب رفتن تو بیا طلوع من باش[/FONT]
[FONT=&quot] رسیده ام رو به آخر تو بیا شروع باش[/FONT]

[FONT=&quot] شب از قصه جدا کن چکه کن رو باور من[/FONT]
[FONT=&quot] خط بکش رو جای پای گریه های آخر من[/FONT]

[FONT=&quot] اسمتو ببخش به لبهام بی تو خالی نفسهام[/FONT]
[FONT=&quot] خط بکش رو باور من زیر سایه بون دستام[/FONT]

[FONT=&quot] خواب سبز رازقی باش,عاشق همیشگی باش [/FONT]
[FONT=&quot] خسته ام از تلخی شب تو طلوع زندگی باش [/FONT]
 

_NiLoOfaR_

عضو جدید
برای خواب معصومانه ی عشق
کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچ شب هنگام وحشت
کمک کن با تن هم پل بسازیم
کمک کن سایه بونی از ترانه
برای خواب ابریشم بسازیم
کمک کن با کلام عاشقانه
برای زخم شب مرحم بسازیم
بذار قسمت کنیم تنهاییمونو
میون سفره ی شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما
پلی باشه واسه از خود گذشتن

:gol::gol::gol:
;)
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی

زندگی


[FONT=&quot]زندگی[/FONT][FONT=&quot] صحنه یکتای هنرمندی ماست[/FONT]

[FONT=&quot] هر کسی نغمه ی خود خواند و رفت[/FONT]

[FONT=&quot] صحنه هر لحظه به جاست[/FONT]

[FONT=&quot] خرم آن لحظه که مردم بسپارند به یاد[/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم[/FONT]
[FONT=&quot] از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم[/FONT]
[FONT=&quot] رهرو منزل عشقیم و زسرحد عدم[/FONT]
[FONT=&quot] تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
:heart:
[/FONT]​
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه بی‌تابانه می‌خواهمت ای دوری‌ات آزمونِ تلخِ زنده‌به‌گوری!
چه بی‌تابانه تو را طلب می‌کنم!

بر پُشتِ سمندی
گویی
نوزین
که قرارش نیست.
و فاصله
تجربه‌یی بیهوده است.

بوی پیرهنت،
این‌جا
و اکنون.

کوه‌ها در فاصله
سردند.
دست
در کوچه و بستر
حضورِ مأنوسِ دستِ تو را می‌جوید،
و به راه اندیشیدن
یأس را
رَج می‌زند.

بی‌نجوای انگشتانت
فقط.
و جهان از هر سلامی خالی‌ست"
احمد شاملو
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی ازقتل قناری گفتی دل پرریخته ام وحشت کرد.وقتی آوازدرختان تبرخورده ی باغ درفضامی پیچید ازتومی پرسیدم :به کجابایدرفت؟ غمم ازوحشت پوسیدن نیست غم من غربت تنهایی هاست برگ بید است که بازمزمه ی جاری باد تن به وارستن ازورطه ی هستی می داد ،یک نفردارد فریادزنان می گوید :درقفس طوطی مرد وزبان سرخش سرسبزش رابرباد سپرد، من که روزی فریادم بی تشویش می توانست جهانی را آتش بزند،درشب گیسوی تو گم شد از وحشت خویش..... (حمیدمصدق)
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه ای می خواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من
(مارگوت بیكل)
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من خدایت هستم!

من خدایت هستم!

من خدایت هستم،
هرچه را می خواهی، عاشقانه به تو تقدیم کنم.
تو خودت خواسته ای تا باشی!
به همان خندۀ شیرین تو سوگند که تو،
هرچه را می بینی،
ذهن خلاق خودت خلق نمود.
هرچه را خواسته ای آمده است.
من فقط ناظر بازی توام.
منتظر تا که چه را یا که که را خلق کنی!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
........ و اینم مصالحی از جنس دل:gol:






تقدیم به همتون کارو پیش ببرین بچه ها!!!!!!!!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گریه !

گریه !

به کودکي گفتند : عشق چيست؟ گفت : بازي.[FONT=&quot]
[/FONT]
به نوجواني گفتند : عشق چيست؟ گفت : رفيقبازي.[FONT=&quot]
[/FONT]
به جواني گفتند : عشق چيست؟ گفت : پول و ثروت.[FONT=&quot]
[/FONT]
به پيرمردي گفتند : عشق چيست؟گفت :عمر.[FONT=&quot]
[/FONT]
به عاشقي گفتند : عشق چيست؟ چيزي نگفت.آهي کشيد و سخت گريست[FONT=&quot].[/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
موسیقی زندگی

موسیقی زندگی




  • ” عشق بهترین نغمه در موسیقی زندگی است. انسان ِ بدون عشق، هرگز با همسرائی باشکوهِ بشریت همنوا نخواهد شد.
  • (روک شنایدر)
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بی تو باید دوباره گم شد تو غبار تباهی[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بامن نیاز خاک زمین بود تو پل به فتح ستاره بستی[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]اگر شکستم از تو شکستم اگر شکستی از خود خود شکستی[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]به دادم برس به دادم برس تو ای ناجی تبار من[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]به دادم برس به دادم برس تو اس قلب سوگواره من[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]شب بی تو شب بی من شب دلمرده های تنها بود
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]شب رفتن شب ماندن شب دل کندن من از مابود[/FONT]​
[/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بی تو باید دوباره گم شد تو غبار تباهی[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بامن نیاز خاک زمین بود تو پل به فتح ستاره بستی[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]اگر شکستم از تو شکستم اگر شکستی از خود خود شکستی[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]به دادم برس به دادم برس تو ای ناجی تبار من[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]به دادم برس به دادم برس تو اس قلب سوگواره من[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]شب بی تو شب بی من شب دلمرده های تنها بود
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]شب رفتن شب ماندن شب دل کندن من از مابود[/FONT]​
[/FONT]

[FONT=&quot]خیلی وقته که دیگه شبا تو خوابم نمیای [/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]​
[FONT=&quot] واسه عاشق بودنم دیگه سراغم نمیای[/FONT]
[FONT=&quot]خیلی وقته که دیگه خسته شدی از دل من [/FONT]
[FONT=&quot] گریه هاتو خوب یادمه برای برگشتن من[/FONT]
[FONT=&quot]خیلی وقته خنده ها محو شده از صورت من [/FONT]
[FONT=&quot] برای غصه وقتی نیست،حتی دیگه عزیز من[/FONT]
[FONT=&quot]خیلی وقته حس ما بازیچه ی دست همس [/FONT]
[FONT=&quot] حتی خود من و تو هم دیگه شدیم غرق هوس[/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو برو پیچک من فکر تنهایی این قلب مرا هیچ نکن
روی پیشانی من چیزی نیست
غیر یک قصه پر از تنهایی و بی کسی...


[FONT=&quot]عاشقش بودم و افسوس که ندانست[/FONT][FONT=&quot]/ [/FONT][FONT=&quot]هم چو ليلي به دنبالش بودم و ندانست[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]نگويم که مرا با عشق کاري نيست/ دلم را شکست و خود ندانست[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]روزگاريست که عمر ما مي گذرد/ اما هرگز اين غم را کس ندانست[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]ما ز يارِخويش دل برده بوديم/ غافل از آنکه او دل ربوده بود و ندانست[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بودن

بودن

[FONT=&quot]بین بودن و نبودن ، و ماندن و رفتن تنها یک لحظه است . لحظه ای که[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]گاهی به کوتاهی چشم بر هم زدنی است و گاهی به طولانی عمری که باید از ابتدا تا[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]انتها بگذرد و ورق بخورد[/FONT][FONT=&quot].
[/FONT]
[FONT=&quot]و شايد پاسخ چنين است[/FONT][FONT=&quot]:[/FONT]


[FONT=&quot]شايد بتوان[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]ساقه اي از دوستي را[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]در گلدان محبت گذاشت و[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]به[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]انتظار نشست[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]تا ريشه بدواند و آنرا در باغچه كوچك صداقت كاشت[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]ميتوان , شايد[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]بتوان ! [/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
[ ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم ، خاکسترم آتش گرفت
چشم واکردم ، سکوتم آب شد
چشم بستم ، بسترم آتش گرفت
در زدم ، کس این قفس را وا نکرد
پر زدم ، بال و پرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت
حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم ، دفترم آتش گرفت
 
بالا