#حالِ-بدِ-این-روز-هایم-را-به-چه-تعبیر-کنم ؟
به هوای گرفته #پاییز ؟
به روزگاری که #بر-خلافِ آرزوهایم گذشت ؟
یا به #درد هایی که تا #ابد #درد ماندند ؟
به دلی که اسفناک تنگ است ؟
به #دلتنگی هایی که مانند خوره #قلب و #روحم را خورده است ؟
اما نه تعبیر حال بد من ...
به اولین روزهای آذر ماهی پاییز می ماند !
به لحظه ای که باز آمدی
و خلوت #تنها یی ام را #تنها تر کردی و #باز-رفتی
به لحظه ای که دشت دلم #شقایق-بودنت را خالصانه #تمنا میکرد
و #دلتنگِ آغوش و #بوسه هایت بود
اما من به اجبار عقل رو به سوی زندگی ای دیگر راهیت کردم !
بدرقه اش کردم
اما نه با #دستانی که در دستانم گره می خورد
نه با #صدایی که از ورای این سیم های فلزی به من جان میداد
بدرقه اش کردم #با-دست-خطی-که-تلخ-ترین-دست-نوشته-ام-شد
#ای-خدایِ-تنها-یی-ها
نمی دانی چه #دردناک است #حال-امروز-من
نمی دانی چه #سخت است لحظه ی #خداحافظی
لحظه ای که به #اجبار این #زندگی
محکوم به جدایی می شوی !
به هوای گرفته #پاییز ؟
به روزگاری که #بر-خلافِ آرزوهایم گذشت ؟
یا به #درد هایی که تا #ابد #درد ماندند ؟
به دلی که اسفناک تنگ است ؟
به #دلتنگی هایی که مانند خوره #قلب و #روحم را خورده است ؟
اما نه تعبیر حال بد من ...
به اولین روزهای آذر ماهی پاییز می ماند !
به لحظه ای که باز آمدی
و خلوت #تنها یی ام را #تنها تر کردی و #باز-رفتی
به لحظه ای که دشت دلم #شقایق-بودنت را خالصانه #تمنا میکرد
و #دلتنگِ آغوش و #بوسه هایت بود
اما من به اجبار عقل رو به سوی زندگی ای دیگر راهیت کردم !
بدرقه اش کردم
اما نه با #دستانی که در دستانم گره می خورد
نه با #صدایی که از ورای این سیم های فلزی به من جان میداد
بدرقه اش کردم #با-دست-خطی-که-تلخ-ترین-دست-نوشته-ام-شد
#ای-خدایِ-تنها-یی-ها
نمی دانی چه #دردناک است #حال-امروز-من
نمی دانی چه #سخت است لحظه ی #خداحافظی
لحظه ای که به #اجبار این #زندگی
محکوم به جدایی می شوی !