یادداشت کن !

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پرستوهای محبت از سرزمین دل انسان ها پر کشیده اند،

به راههای دور.

دیگر گلهای مهربانی

در دل کسی جوانه نمی زند.

نشانی از عشق اگر هست،

تنها رد پایی است

آن هم سال هاست که پوشیده شده،

با برف های سرد و سنگین بی اعتنایی...
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خورشید

برای باز آمدن است که می رود.

نگران نباش

به زودی ...

ما به راهِ روشنِ آرامش خواهیم رسید.

فقط کافی ست ...

تاریکی بی پایانِ پیش رو را تحمل کنیم

حتماً سپیده دم سر خواهد زد

و خورشید باز خواهد گشت ...

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ادمها خوب حرف میزنند
زیبا تظاهر میکنند
ولی هرگز
باورشان نکن
اخر روزی همین ادمها
به ظاهر مهربان و زیبا سخن
بدترین
کار را میکنند
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می خواهم با کسی بروم

که دوستش دارم...

نمی خواهم بهای همراهی را


با حساب و کتاب بسنجم،

یا در اندیشه ی خوب و بدش باشم...

نمی خواهم بدانم

دوستم می دارد یا نمی دارد؟!

می خواهم بروم...

با کسی که

دوستش می دارم..!
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک پنجره از ابر بهارم لبریز
لبریزتر از غم غروب پاییز
در محکمه ام نوشت دنیا روزی
تبعید به غربت جنوب پاییز . . .

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
غرق شدن هميشه تو آب نيست... تو غصه نيست... تو خيال نيست... آدم دوست داره گاهي تو يه آغوش غرق بشه...!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
آدمآ هیچ وقت نمیفهمنت؛ فقط ترجمت میکنن؛ اونم به سلیقه ی ِخودشون
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]می خندم![FONT=arial,helvetica,sans-serif]دیگر تب هم ندارم
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]داغ هم نیستم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دیگر به یاد تو هم نیستم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]سرد شده ام[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]سرد سرد[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]نمیدانم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شاید...[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شاید دق کرده ام![/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]کسی چه میداند...[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بی حسم کردی... نسبت به تمام حس های دنیا...![/FONT]

[/FONT]
[/FONT]
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوبارههوای غربت
اینجا
اسمان غربت و فضای دوباره دوستان
هرکدام
هوایی تازه دارند
دوباره
حسی تازه فضای دلم را پر کرده

اینگار اینجا اینده زیباترست

همین...‌‌
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل بــه دلم کـه نـدادي

پا به پـايـم کـه نـيـامـدي

دسـت در دسـتـم کــه نـگـذاشـتـــي

سر بــه سـرم ديـگـر نـگـذار کـه قـولـش را بــه بـيـابان داده ام..
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای خیانت;

هزار راه هست اما هیچ کدام

به اندازه تظاهر

به دوست داشتن کثیف نیست ...

 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

آهای عشق، من تسلیم تو هستم…

آهای عشق، من هیچ حرفی در برابرت ندارم که به زبان بیاورم…تو مرا شکست دادی ای عشق… من تسلیم احساسات آتشین تو میباشم…آهای عشق، تو مرا خیلی شکنجه دادی، مرا عذاب دادی، یک دنیا غم و غصه در وجودم جا دادی، ولی من باز هم من با این همه عذاب تسلیم تو شدم…آهای عشق، تو مرا در باتلاق زندگی فرو بردی، تو مرا در زندان عاشقی اسیر کردی، تو مرا در سرزمین دروغینت نگه داشتی تا من از تو دور نشوم…آهای عشق من تسلیم تو هستم ، اینک که من تسلیم تو شده ام، میخواهی دوباره مرا شکنجه دهی؟. مرگ را به تو ترجیح دادم ، اما تو نگذاشتی که من خودم را از این دنیا و از تو راحت کنم…ای عشق، تو کجایی؟ فریاد مرا می شنوی؟.. گریه های را میبینی؟… غم و غصه های مرا احساس می کنی؟….. پس چرا پاسخی به من نمیدهی؟…من تسلیم تو شده ام… آروز داشتم یک بار هم تو تسلیم من شوی!تنها آروزی من این بود که من تو را فراموش کنم! اما…!اما نتوانستم فراموشت کنم، تو احساسی را در وجود من قرار دادی که دیگر فراموشی تو زمان مرگم هست…!آهای عشق من تسلیم تو هستم


 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در میان دستهای به ظاهر مهربان... اما عاری از مــهـــر
در میان قلبهای به ظاهر پر عشق... اماپر هـــوس
در میان نگاههای به ظاهر پاک... اما هـــرزه
در میان آغوش پر از مهر... اما پر فــریــب
من گم شده ام!
در میان واژگان گوناگون
و در عمق جمله هایی پر از حقیقت تلخ
در میان یک دنیا سوال بی جواب
در میان هجوم تحیر و ناباوری
من گم شده ام
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق
واژه ای است بی انتها
شروع و پایان ندارد
هربار که برای توصیف و تعریفش کوشیدم
خود را ناتوان یافتم
تنها میدانم
عشق
تکثیر می شود
و ممکن است
در کنار کلمات دیگر توصیف شود ...
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حکـــــــــــــــــــــایت من…​



حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…

دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…

حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…

زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…

گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…


حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…

پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…
 

جاست شادی:-)

اخراجی موقت
کاربر ممتاز
========
روی قبرم بنويسيد کبوتر شد و رفت
زير باران غزلی خواند، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است، غم دل يا سم؟
آن قدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت
روز ميلاد، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ميلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسيد
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشيد گذر خواهد کرد
واژه خسته که يک روز کبوتر شد و رفت :redface:
 

جاست شادی:-)

اخراجی موقت
کاربر ممتاز
آدمـ ــهــا ،

نــمـی فـهمـنـتــــ ...
تـرجـمـه اتــــ مـیـکـنـنـد ؛

آن هـ ـم بـه زبـ ـان خـودشـ ـان!:D

 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

کجا؟

صبح است و آفتاب باریک می تابد از میان شطرنجی های پرده

بیا در آغوش،

بگذار بوی صدایت را مزه کنم!
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همین فردا که مارا روز دیدار است

همین فردا که ما را روز آغوش و نوازش هاست

همین فردا...همین فردا


من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد...
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

به من نگاه کن!

کدام واقعی تریم؟


من که هنوز دارم تو را می بینم


یا تو که هیچ وقت ندیدی



که نگاهم به توست!
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
*M.A* یادداشت های شبانه ادبیات 187
floe گریه کن ای دل.......... ادبیات 427
nadernorozi نگاه کن ادبیات 216

Similar threads

بالا