یادداشت کن !

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایـــن روزهـــا هــــوا خیلـــی غبـــار آلــــود اســـت؛

گـــرگ را از ســـگ نمــی تـــوان تشخیـــص داد !

هنگـــامـــی گـــرگ را می شنـــاسیـــم؛

کـــه دریـــده شـــده ایــــم


 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کسانی هستند که ناخودآگاه از خودمان می رنجانیم ؛

مثل ساعتهایی که صبح دلسوزانه زنگ می زنند
و در میان خواب و بیداری بر سرشان می کوبیم ،
بعد می فهمیم که خیلی دیر شده !!!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


میانِ خورشیدهای همیشه
زیباییِ تو
لنگری‌ست
خورشیدی که
از سپیده‌دمِ همه ستارگان
بی‌نیازم می‌کند.
نگاهت
شکستِ ستمگری‌ست
نگاهی که عریانیِ روحِ مرا
از مِهر
جامه‌یی کرد
بدانسان که کنونم
شبِ بی‌روزنِ هرگز
چنان نماید که کنایتی طنزآلود بوده است.


و چشمانت با من گفتند
که فردا
روزِ دیگری‌ست


آنک چشمانی که خمیرْمایه‌ی مِهر است!
وینک مِهرِ تو:
نبردْافزاری
تا با تقدیرِ خویش پنجه در پنجه کنم.


آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم.
به جز عزیمتِ نا به هنگامم گزیری نبود
چنین انگاشته بودم.

آیدا فسخِ عزیمتِ جاودانه بود.
میانِ آفتاب‌های همیشه
زیباییِ تو
لنگری‌ست
نگاهت
شکستِ ستم‌گری‌ست
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگری‌ست.
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در تمام این سالها

تو همه کس من بودی

و من

آخرین کسی

که از خاطر تو می گذشت!
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هنوز هم که اسمت که می آید

هق هقی ریز از ته گلویم رد می شود

قرار نبود آخر قصه

اینقدر دم دست باشد!

 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه میگفت:

دلسوزت منم!
راست میگفت ، دلم را سوزاند و رفت
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهي گوش دلت را بگير
برايش از آن لحظات خوب گذشته ات بگو
از روزهاي روشن فردا
از نقش اول روزگارت
يادش بينداز
تمام نقش ها به جز تو و خودش
مهمانند!
smart student
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل شکفته ی مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن..
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و ﺧﺎﻃﺮاﺕ ﻧﻪ ﻣﺠﺎﻝ ﮔﺮﻳﺰ مى ﺩﻫﻨﺪ
ﻧﻪ ﺭﺧﺼﺖ ﺧﻠﻮتى.

ﺧﺎﻃﺮاﺕ ﺭﻭﺡ ﺗﻮ ﺭا مى ﺩﺭﻧﺪ ﺩﺭ ﺭﺧﻮﺕ ﺳﺮﺩ ﺭﻭﺯﻫﺎﻳﺖ
ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎﺭانى اﺕ مى ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮﮒ ﺭﻳﺰاﻥ ﺳﻬﻢﺗﻮ مى ﺷﻮﺩ.
ﺧﺎﻃﺮاﺕ از ﺗﻮ و ﻟﺤﻆﻪ ﻫﺎﻳﺖ ﻋﺒﻮﺭ مى ﻛﻨﻨﺪ
مى ﺩﻭى و مى ﺩﻭﻧﺪ
و نمى ﺩانى
ﻛﺪاﻣﻴﻚ
ﺯﻧﺪﻩ ﺗﺮ اﺳﺖ...!

 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اشتباه می‌کنند بعضی‌ها
که اشتباه نمی‌کنند!
بايد راه افتاد،
مثل رودها که بعضی به دريا می‌رسند

بعضی هم به دريا نمی‌رسند.
رفتن، هيچ ربطی به رسيدن ندارد!
 

ziba000

عضو جدید
سکوت نکن............

من از پس حرفهای نزده تو بر نمی آیم

و از پس این همه زمستان

...

که لهجه دلتنگی های مرا ... عوض کرده

و نگاه تورا ... ساکت

............ سکوت نکن ............

من از حرفهای نزده تو ... میترسم
 

ziba000

عضو جدید
من اگر عاشقانه می نویسم…

نه عاشقـم !، نه شکست خورده …

فقط می نویسم تا عشق یاد قلبم بمانـد …!

در ایـن ژرفای دل کندن ها و عادت ها و هوس ها ،

فقـط تمـرین آدم بـودن میکنم …
 

ziba000

عضو جدید
شــــــــبگردی می*کنــــم.

اما صدای نفــــــــــــس*هایـــت را از پشــــــــت

هیچ پنــــــــــــــجره و دیواری نمی*شـــــــــنوم
......
آســوده بخواب نازنیــــــــــــنم

شـــــــــ ــ ـ ـــــــهر در امن و امان اســـــــت

تنها خانه*ی من اســت که در آتــــش می*ســـــــــــــــــوزد
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از ما رای یک احساس قشنگ تپش های قلب تو را می شنوم


چه زیباست از پشت این نقاب هزار رنگ حس دلتنگی تو را بوئیدن


تو را می بینم و می جویم که همچون یک باران بهاری



بر دل پائیزی من می باری و سیراب



میکنی درختان دلم راکه بارور می شوند و شکوفه می دهنددر بهار دل


چه معصومانه است عشقی که تو دیده ای را فهمیدن


به ذهنم هم نمی امد که روزی می شوی هم حس تنهایی های من


من و تو از تراوش یک چشمه ایم.... چشمه ای پر از قطرات ناب تنهایی


همان حس مشترک...
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزهـا کسـی، به خـودش زحمـت نمیدهـد یک نفـر را کشـف کنـد !

زیبـایی هـایش را بیـرون بکشـد ...

تلخـی هـایش را صبـر کنـد ... ...

آدمهـای ِ امـروز، دوستـی هـای ِ کنسـروی می خواهنـد !

یک کنسـرو که درش را بـاز کننـد ... ... ... بعـد ... یکنفـر، شیرین و مهـربـان، از تویش بپـرد بیـرون !

و هی لبخنـد بزنـد و بگویـد : " حـق بـا تـوسـتــــ
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من ...
یـک دسـت در جـیـبِ چـپ
دسـت دیـگـر در جـیـبِ راسـت

ایـن انـدوه آشـنـا مــن ، تـصـویـر پـایـیـزسـت .......
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدم ها دو زمان

چشمانشان برق میزند

یا از شوقی

که عاشق شده اند!

یا از اشکی که

از عشقی گذشته باشند !

و من چشمانم

برگ های طلایی پاییزی ست

که نه می فهمد


عاشق شده است

و یا اینکه گذشته است !
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میخـــــــوام از اینجـــآ برم ی جــآی دیگـــه

کــــ نبینم روی تورو بآر دیگــــه

چــــون کـــ بآ تو بودن ی کآبوس تکرآریه

ترکــــ خآکــــی که تو توش بآشـــی اجبآریه


میرمو نمیکنـــم پشتمو نگآه
ی بلیط ی طرفـــــه دآرم به اون دوردورآ



 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
میخـــــــوام از اینجـــآ برم ی جــآی دیگـــه
 

etnn

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام میکشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطر ها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها ز ابرها بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شورها
به راه پر ستاره ه می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان به بیکران به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب میشود
صراحی سیاه دیدگان من
به لالای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزے مے رسَـد کـِﮧ دَر خیآل خود


جای خالے ام را حِس کـُـنے


دَر دلتـــــ
با بغض بگـُویے :


" ڪاش اینجآ بود "


اما مَـטּ دیگـَـر


بـ خوابتـــــ
هَم نِمے آیَم!!





 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش باران بگیرد

کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند و من همه ی دلتنگیهایم را رویش "ها" کنم و با گوشه ی آستینم همه را یکباره پاک کنم
و خلاص
...


 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همـــــه چــــی خنــــده دآر بود
دآشتن تو
بودن مـــن
مونـــدن مـــآ
این همـــــه آه ....
چقـــدر دلم هـــوآتو میکنـــــه




 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
*M.A* یادداشت های شبانه ادبیات 187
floe گریه کن ای دل.......... ادبیات 427
nadernorozi نگاه کن ادبیات 216

Similar threads

بالا