گاهی بجای اینکه به تنهایی
بلند بشم
دستم به یه دیوار میزنم
تا بتونم بلند بشم
گاهی میفهمم بعضی چگونه دروغ میگویند
تا تصاحبم کنند
اما دلم تنها یک اتماس دارد
عشقت را به همچین کسانی نفروش
تو از عشقت به خدایت رسیدی
دیگر چرا
تازگی داشتن دستی را تمنا میکنی در حالی که همیشه به دستان عشقت وفادار میماندی
چرا تازگی
هوس یه محبت کوچیک یه لبخند کوچیک باعث میشه ارامش خودت خراب کنی
در حالی که میدونی این کار یه هوس بچه گانه هست
کنار خدا اروم باش
از اون روز که دلم اینها بهم گفت
اهسته به خدا گفتم
خدا جون اونی که دوستش دارم که هرگز ارزوی در اغوش گرفتن من نداشت
حداقل تو من بغل کن تا
اینقدر حس داشتن کسی که اغوشش از ان من باشه نداشته باشم
اینطوری
حداقل به دلم وفادار میمونم
اگه اون هم هر روز با بی وفایهاش اششکم در میاره مهم نیست
اخه من
نه خوشگلم
نه پولدار
نه خوش سر وزبون
برای همین زود دلش زدم