یا رب این نوگل خندان که سپردی به منشمیای دارم چو جان صافی ،صوفی میکند عیبش
خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی
در خرابات مغان نور خدا میبینمدرون سینه ام صد آرزو مرد
گل صد آرزو نشکفته پژمرد
دلم بی روی او دریای درد است
همین دریا مرا در خود فرو برد
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بوددلتنگم و پریشان ، با یک امید کم رنگ:
شاید برای من هم ، دلتنگ مانده لیلی
دیده ما چو به امید تو دریاست چرا؟یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |