دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود استمثل باد سرد پاييز غم لعنتي به من زد
حتي باغبون نفهميد كه چه افتي به من زد
شب خوش دوستان
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود استمثل باد سرد پاييز غم لعنتي به من زد
حتي باغبون نفهميد كه چه افتي به من زد
شب خوش دوستان
وصال او ز عمر جاودان بهیاری کن
و گره زن نگه ما و خودت با هم
باشد که تراود در ما همه تو
هر دل که ز عشق توست خالیوصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
نیلگون چشم فریب انگیز رنگ آمیز تویادم آید روز باران
گردش یک روز شیرین
خوب و دیرین
توی جنگلهای گیلان
نیلگون چشم فریب انگیز رنگ آمیز تو
چون سپهر نیلگون دارد سر افسونگری
از غم رویت بسان شاخه ی نیلوفرم
ای تو را چشمی به رنگ شعله ی نیلوفری
من نیستم چون دیگران بازیچه ی بازیگرانيادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
pرگشوديم و در آن خلوت دل خواسته گشتيم
من سعدی درگاه تو، عاشق به روی ماه تومن نیستم چون دیگران بازیچه ی بازیگران
اول به دام آرم تو را وانگه گرفتارت شوم
یکی خط است از اول تا به آخرمن سعدی درگاه تو، عاشق به روی ماه تو
هستیم نیکوخواه تو، از من چرا رنجیدهای؟
یکی خط است از اول تا به آخر
بر او خلق جهان گشته مسافر
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرسرفتم به در صومعه عابد و زاهد
دیدم همه در پیش رخت راکع و ساجد
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
آنچنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
نکوهش مکن چرخ نیلوفری راسخن اين است كه ما بي تو نخواهيم جهان
بشنو اي پيك خبر گير و سخن باز رسان
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد و خیره سری را
دست از مس وجود چو مردان ره بشویاز اضطراب كار مهيا نمي شود
سيل از دويدن است كه دريا نمي شود
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابیّ و زر شوی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابیّ و زر شوی
يكي روبهي ديدم بي دست و pاي........
ياد باد انكه سر كوي توام منزل بود
ديده را روشني از خاك درت حاصل بود
یک جلوه کند ماه در آیینه صد موجیا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |