مشاعرۀ سنّتی

[naghmeirani]

مثل باد سرد پاييز غم لعنتي به من زد
حتي باغبون نفهميد كه چه افتي به من زد
شب خوش دوستان

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی

 

[*زهره*]

یاری کن
و گره زن نگه ما و خودت با هم
باشد که تراود در ما همه تو

 

[madonna]

یاری کن
و گره زن نگه ما و خودت با هم
باشد که تراود در ما همه تو

وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به

 

[nooshafarin]

وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به

هر دل که ز عشق توست خالی
از حلقه ی وصل تو برون باد

 

[kordeliya]

یکی بی زیان مردم اهنگرم
ز شاه اتش اید همی بر سرم
تو شاهی و گر ا÷دها پیکری
بباید بدین داستان داوری

 

[*زهره*]

یادم آید روز باران
گردش یک روز شیرین
خوب و دیرین
توی جنگلهای گیلان

 

[nooshafarin]

یادم آید روز باران
گردش یک روز شیرین
خوب و دیرین
توی جنگلهای گیلان

نیلگون چشم فریب انگیز رنگ آمیز تو
چون سپهر نیلگون دارد سر افسونگری
از غم رویت بسان شاخه ی نیلوفرم
ای تو را چشمی به رنگ شعله ی نیلوفری

 

[raha]

نیلگون چشم فریب انگیز رنگ آمیز تو
چون سپهر نیلگون دارد سر افسونگری
از غم رویت بسان شاخه ی نیلوفرم
ای تو را چشمی به رنگ شعله ی نیلوفری

يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
pرگشوديم و در آن خلوت دل خواسته گشتيم

 

[nooshafarin]

يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
pرگشوديم و در آن خلوت دل خواسته گشتيم

من نیستم چون دیگران بازیچه ی بازیگران
اول به دام آرم تو را وانگه گرفتارت شوم

 

[naghmeirani]

من نیستم چون دیگران بازیچه ی بازیگران
اول به دام آرم تو را وانگه گرفتارت شوم

من سعدی درگاه تو، عاشق به روی ماه تو
هستیم نیکوخواه تو، از من چرا رنجیده‌ای؟

 

[nooshafarin]

من سعدی درگاه تو، عاشق به روی ماه تو
هستیم نیکوخواه تو، از من چرا رنجیده‌ای؟

یکی خط است از اول تا به آخر
بر او خلق جهان گشته مسافر

 

[FROM_HELL]

یکی خط است از اول تا به آخر
بر او خلق جهان گشته مسافر

رفتم به در صومعه عابد و زاهد
دیدم همه در پیش رخت راکع و ساجد

 

[nooshafarin]

رفتم به در صومعه عابد و زاهد
دیدم همه در پیش رخت راکع و ساجد

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
آنچنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس

 

[arman_m45]

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
آنچنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس

سخن اين است كه ما بي تو نخواهيم جهان

بشنو اي پيك خبر گير و سخن باز رسان​

 

[nooshafarin]

سخن اين است كه ما بي تو نخواهيم جهان

بشنو اي پيك خبر گير و سخن باز رسان​

نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد و خیره سری را

 

[raha]

نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد و خیره سری را

از اضطراب كار مهيا نمي شود
سيل از دويدن است كه دريا نمي شود

 

[nooshafarin]

از اضطراب كار مهيا نمي شود
سيل از دويدن است كه دريا نمي شود

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابیّ و زر شوی

 

[mehdib64]

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابیّ و زر شوی

يكي با دروغ يكي با خيال
يكي تا ابد،يكي بس محال

 

[raha]

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابیّ و زر شوی

يكي روبهي ديدم بي دست و pاي........

ياد باد انكه سر كوي توام منزل بود
ديده را روشني از خاك درت حاصل بود

 

[mehdib64]

يكي روبهي ديدم بي دست و pاي........

ياد باد انكه سر كوي توام منزل بود
ديده را روشني از خاك درت حاصل بود

من هم فكر كنم اومدم بازي

در اين كلبه اگر شعرم،لگد مال رهايان است
بگو ساقي كه اين قصه،نگفته رو به پايان است

 

[*زهره*]

تشنه‌ی بادیه راهم به زلالی دریاب
به امیدی که در این ره به خدا می‌داری

 

[naghmeirani]

یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی​

 

[nooshafarin]

یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم


رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی​

یک جلوه کند ماه در آیینه صد موج
جز نقش تو بر سینه صدپاره ندارم

 

[azadeh_arch _eng]

مرغ زيرك نزند در چمنش پرده سراي
هر بهاري كه به دنباله خزاني دارد

 

[محـسن ز]

دل میرود زدستم صاحبدلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

 

[azadeh_arch _eng]

اي شاهد قدسي كه كشد بند نقابت
وي مرغ بهشتي كه دهد دانه و ابت

 

[محـسن ز]

تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند

 

[azadeh_arch _eng]

دلا تا كي در اين زندان فريب اينو ان بيني
يكي زين چاه ظلماني برونا تا جهان بيني

 

[naghmeirani]

یاران، غمم خورید، که غمخوار مانده‌ام
در دست هجر یار گرفتار مانده‌ام​

 

[azadeh_arch _eng]

مددي گر به چراغي نكند اتش طور
چاره ي تيره شب وادي ايمن چه كنم