مشاعرۀ سنّتی

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
اين متاعم که همي‌بيني و کمتر زينم

بنده آصف عهدم دلم از راه مبر
که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کينم
مه روشن میان اختران پنهان نمی‏ماند
میان شاخه‏های گل مشو پنهان، که پیدایی
 

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
مه روشن میان اختران پنهان نمی‏ماند
میان شاخه‏های گل مشو پنهان، که پیدایی

يکشب دلي به مسلخ خونم کشيد و رفت
ديوانه اي به دام جنونم کشيد و رفت

پس کوچه هاي قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشيد و رفت
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يکشب دلي به مسلخ خونم کشيد و رفت
ديوانه اي به دام جنونم کشيد و رفت

پس کوچه هاي قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشيد و رفت
تنها بدیده‏یی نتوان داد گریه داد
باید چو ابر از همه اعضا گریستن
 

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنها بدیده‏یی نتوان داد گریه داد
باید چو ابر از همه اعضا گریستن

نگاه من به تو و ديگران به خود مشغول
معاشران ز مي و عارفان ز ساقي مست

اگر تو سرو خرامان ز پاي ننشيني
چه فتنه‌ها که بخيزد ميان اهل نشست
 

VRWH

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگه دگر به سوی من چه می کنی
چو در بر رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فریبها
تو هم پی فریب من نشسته ای
 

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگه دگر به سوی من چه می کنی
چو در بر رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فریبها
تو هم پی فریب من نشسته ای

يادم آيد تو به من گفتي: از اين عشق حذر کن!
لحظه اي چند بر اين آب نظر کن
آب،آيينه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا، که دلت با دگران است!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
يادم آيد تو به من گفتي: از اين عشق حذر کن!
لحظه اي چند بر اين آب نظر کن
آب،آيينه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا، که دلت با دگران است!

تا درد نیابند دوا را نشناسند
تا رنج نبیند شفا را نشناسند
 

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا درد نیابند دوا را نشناسند
تا رنج نبیند شفا را نشناسند

دست شستم ز دل و دیده خونبار ولیکن
نقش رخسار تو از لوح دل و دیده نشستم

گفتی از چشم خوش دلکش من نیستی آگه
بدو چشمت که ز خود نیستم آگاه که هستم
 

Erfan_K

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست شستم ز دل و دیده خونبار ولیکن
نقش رخسار تو از لوح دل و دیده نشستم

گفتی از چشم خوش دلکش من نیستی آگه
بدو چشمت که ز خود نیستم آگاه که هستم

می در حرم یار مریزید حرامست
در میکده ی یار بریزید که کامست
 

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از طرح نگاه تو اميد مبهمي دارم
نگاهت را مگير از من كه با ان عالمي دارم

ما ز خرابات عشق مست الست آمدیم
نام بلی چون بریم چون همه مست آمدیم

پیش ز ما جان ما خورد شراب الست
ما همه زان یک شراب مست الست آمدیم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یاد باد آنکه چو چشمت بعتابم می‌کشت
معجز عیسویت در لب شکرخا بود

در باغ چو شد باد صبا دایه‌ی گل
بربست مشاطه‌وار پیرایه‌ی گل
از سایه به خورشید اگرت هست امان
خورشید رخی طلب کن و سایه‌ی گل
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
در باغ چو شد باد صبا دایه‌ی گل
بربست مشاطه‌وار پیرایه‌ی گل
از سایه به خورشید اگرت هست امان
خورشید رخی طلب کن و سایه‌ی گل
لنگری از گنج مادون بسته ای بر پای جان
تا فروتر می روی هر روز با قارون خویش
 

افشـین

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نی من منم نی تو تویی نی تو منی
هم من منم هم تو تویی هم تو منی
من با تو چنانم ای نگار ختنی
کاندر غلطم که من توام یا تو منی
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا