دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
دل هوس سبزه و صحرا ندارد
میل به گلگشت و تماشا ندارد
دوش مرغی به صبح مینالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان.......................که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت...................گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
در دیـــــاری كه در او نیست كســی یار كســــینیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود، رختم از اینجا ببرد
در دیـــــاری كه در او نیست كســی یار كســــی
كاش یارب كه نیفتد به كسی كار كسی
هــــــر كس آزار منِ زار پســـــندیــــــد ولــــــــــی
نپـــســـــندیــــد دل زار مـن آزار كســــی
[FONT="]دعا کن دلم بوی باران بگیرد[/FONT]یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
دوست می دارم من این نالیدن دلسوز را[FONT="]دعا کن دلم بوی باران بگیرد[/FONT]
[FONT="] [/FONT]
[FONT="]و این درد جانسوز درمان بگیرد[/FONT]
[FONT="] [/FONT]
[FONT="]دعا کن دلم رنگ آیینه گردد[/FONT]
[FONT="] [/FONT]
[FONT="]و تنهایی از عشق پایان بگیرد[/FONT]
دوست می دارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نحوی که باشد بگذرانم روز را
از دیده به جاش اشک خون می آید
دل خون شده، از دیده برون می آید
دل خون شد از این غصه که از قصه عشق
می دید که آهنگ جنون می آید
از دیده به جاش اشک خون می آید
دل خون شده، از دیده برون می آید
دل خون شد از این غصه که از قصه عشق
می دید که آهنگ جنون می آید
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
دلم تنهاست ماتم دارم امشب
دلي سرشار از غم دارم امشب
سال ها دل طلب جام جم از ما میکرد[FONT="]به نیکی گرای و میازار کس[/FONT]
[FONT="]ره رستگاری همین است و بس . . .[/FONT]
سال ها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
[FONT="]دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم[/FONT]
[FONT="]دارم شبیه برگ های زرد و خشک از شاخه می ریزم[/FONT]
[FONT="] [/FONT]
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد[FONT="]نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم[/FONT]
[FONT="]سر پیش هم آریم و دو بیگانه بگرییم [/FONT][FONT="]…[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز[/FONT]مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد
تشکر از همراهیتون.....شبتون بخیر.
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم
شبتون خوش
ما به فلک بوده ایم یار ملک بوده ایم
باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست
دلی سربلند و سری سر به زیر
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد// وجود نازکت آزرده گزند مباد
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
منت هیچ کس نخواهم خورد
نان بازوی خویش خواهم خورد
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است
دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیستتو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي، من به خدا رسيده ام
مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند
هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |