امام رضا جان:
دلم برای ضریحت تنگ شده. برای نگاههای عاشقانه زائرانت .
برای ضجه های دلشکسته گان حرمت که امیدوار تو را میخوانند.
برای بیماران پشت پنجره فولاد نشسته ات که نگاههایشان هم با انسان حرف میزنه و میگه تا امام رضا داریم غم نداریم نا امیدی نداریم .
دردی نداریم تا عشق او هست ما نیازی به چیزی نداریم.
دلم تنگ شده برای تلاش مردمی که میخواهند هر طور شده به ضریحت برسند و دور ضریح تو بچرخند.
برای ضریح زیبا و منورت که هر وقت چشم انسان به ان می افتد از عشق لبریز میشود و قطرات اشک ناخوداگاه صورتش را نوازش میکند.
امام رضا
دلم برای ادب و مهربانی خادمینت هم تنگ شده.برای ان مردی که روضه موسی بن جعفر میخواند با انکه هر بار همان جملات را تکرار میکند ولی در صدایش چنان سوزی نهفته ست که هر رهگذری را میخکوب میکنه .
امشب دلم میخواست گوشه صحن شما بودم گدای در خانه شما. دلم میخواست همانجا به دور از غوغای همه یه گوشه دنجی می یافتم و با تو درد دل میکردم.
امام رضا
جان امشب دلم میخواست باز دوباره شنونده درد و دل ان مرد نا بینای کنار مسجد گوهر شاد بودم.دلم میخواست همانند ان شب به نوای پر سوز و اه ان مرد گوش میدادم مثل همه انان که دور او حلقه زده بودند .او میگفت:شما که به حرم وارد شده اید مورد لطف و نظر امام رضایید.