ضامن آهو (تاپیک ویژه امام رضاعلیه السلام )

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

دلم میخواد نظاره ای به سوی این گدا کنی
گره تو کارم افتاده با یک اشاره وا کنی

گرچه خوبی ما همه مست و گنهکار توئیم
باید برای بخشش گناه ما دعا کنی

یه گندمی که زائرت نذر کبوتر می کنه
یه گندمم نذر من فقیر و بینوا کنی

به حق کاسه های طلائی سقاخونت
این دل سنگمو به یک نگاه خود طلا کنی

حاجت من از معرفتم خیلی کمه
تو میتونی حاجتای منو یه جا روا کنی

تو دنیایی که کوچیکه این همه نوکرداری
نمی دونم روز جزا با ما میخوای چی کار کنی

امید ندارم یه روزی تو رو ز خود رضا کنم
اما تو میتونی منو با یک نگات رضا کنی

سرم به سنگ خورده آقا چشای بستم وا شده
دیگه به جایی نمیرم تا جونمو فدا کنی

این رو سیاهو رد نکن یه روز به دردت میخوره
سیاهی لشکرتم وای اگه منو رها کنی

تو جمع جوونای هیئت عشاق الرضا بودن غنیمته.​

شما رو رها کنم کجا برم امام رضا؟
این گدا دلش خوشه که یک امام رضا داره

علی بن موسی با لقب رضا، (۱۴۸–۲۰۳ ه‍.ق.) امام هشتم شیعیان دوازده امامی‌است. پدر او موسی بن جعفر هفتمین امام شیعیان و مادرش طبق روایات مختلف نام‌ها، کنیه‌ها و لقب‌های ام البنین، نجمه، سکن و تکتم را دارد. زادگاهش در مدینه و مرگش در توس بود. شیعه مأمون خلیفهٔ عباسی را که رضا را ولیعهد کرده بود مسئول مرگش می‌داند. مقبرهٔ وی در شهر مشهد قرار دارد و سالانه مورد بازدید میلیون‌ها مسلمان شیعه از ایران، عراق و دیگر کشورها قرار می‌گیرد.
......................
از شما عزیزان دعوت میشود تا هر مطلبی در رابطه با این امام بزرگوار اعم از زندگینامه حدیث شعر کرامات و ... میدانید را در اینجا قرار دهید تا هر چه بیشتر با ایشان آشنا شویم.​
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
امام رضا(ع) آیت حق

امام رضا(ع) آیت حق

مسلمانان جهان درسال 148 هـ ق، هدیه ای بزرگ و الهی را دریافت نمودند و آن میلاد هشتمین حجت خدا بود، نام مبارکش علی، لقب مشهور آن حضرت، رضا و کنیه معروف ایشان، ابوالحسن است. پدر بزرگوارش، امام موسی بن جعفر(ع)، هفتمین امام شیعیان و مادر آن حضرت بانویی پاکدامن و پرهیزکار به نام تکتم که بعدها طاهره نامیده شد. همسر مکرمه حضرت رضا علیه السلام اُمّ ولًد مادر امام جواد (ع) است.
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شقايق سوخته دل
امروز به ميهماني رضا آمده‌ايم
با هم به گلستان صفا آمده‌ايم
مانند شقايقي همه سوخته دل
محتاج و غريب و بينوا آمده‌ايم
در سنگر عشق و كرمش پاي نهاديم
چون كفتر گنبد طلا آمده‌ايم
امروز كنار پنجره فولادي
دلخسته و با دست دعا آمده‌ايم
ما زائر بارگاه عشقش هستيم
اي دل تو مگو كنون چرا آمده‌ايم؟
محتاج كرم گشته و در بند اسيريم
با بارگنه بهر شفا آمده‌ايم
شاعر:معصومه حيدري
 

Mahan_M

عضو جدید
«قيصر امين‌پور»، شاعر بزرگ عصر انقلاب، درباره حضرت رضا(ع)، هشتمين امام شيعيان جهان، غزلي را سروده است.
متن شعر زيباي مرحوم قيصر امين پور در وصف امام رضا(ع) به اين شرح است.
چشمه‌هاي خروشان تو را مي‌شناسند
موج‌هاي پريشان تو را مي‌شناسند

پرسش تشنگي را تو آبي، جوابي
ريگ‌هاي بيابان تو را مي‌شناسند

نام تو رخصت رويش است و طراوت
زين سبب برگ و باران تو را مي‌شناسند

از نشابور بر موجي از «لا» گذشتي
اي كه امواج طوفان تو را مي‌شناسند

اينك اي خوب، فصل غريبي سر آمد
چون تمام غريبان تو را مي‌شناسند

كاش من هم عبور تو را ديده بودم
كوچه‌هاي خراسان، تو را مي‌شناسند
 

Mahan_M

عضو جدید
بهترین و ارزنده ترین خصلت ها از دیدگاه امام رضا (ع) اینگونه است:
بهترين و ارزنده ترين خصلت ها : انجام کارهاي نيک، فرياد رسي بيچارگان و بر آوردن آرزوي آرزومندان است.
 

Siren

عضو جدید
ويژگيهاى دهگانه عاقل

ويژگيهاى دهگانه عاقل

لا يتـم عقل امـرء مسلـم حتـى تكون فيه عشر خصـال : الخيــ ر منـه مـأمــ ول. و الشر منه مأمـون. يستكثر قليل الخير من غيره، و يستقل كثير الخير مـن نفسه. لا يسأم من طلب الخـوائج اليه، و لا يملّ مـن طلب العلـم طول دهره. الفقر فى الله احب اليه من الغنى و الذل فى الله احب اليه مـن العز فى عدوه. و الخمـول اشهى اليه من الشهرة. ثـم قال (ع): العاشرة و ما العاشرة؟ قيل له: ما هى ؟ قال(ع): لايرى احدا الا قال: هو خير منى و اتقى .(9)
عقل شخص مسلمـان تمـام نيست، مگر ايـن كه ده خصلت را دارا بـاشـد:
1 ـ از او اميد خير باشد.
2 ـ از بدى او در امان باشند.
3 ـ خير اندك ديگرى را بسيار شمارد.
4 ـ خير بسيار خود را اندك شمارد.
5 ـ هـر چه حـاجت از او خـواهنـد دلتنگ نشـود.
6 ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود.
7 ـ فقـر در راه خـدايـش از تـوانگـرى محبـوبتـر بـاشــ د.
8 ـ خـوارى در راه خـدايـش از عزت بـا دشمنـش محبـوبتـر بـاشــ د.
9 ـ گمنـامـى را از پـرنـامـى خـواهـانتـر بـاشـد.
10 ـ سپس فـرمـود: اما دهمى ! و چيست دهمى ؟ به او گفته شـد: چيست؟ فـرمـود: احـدى را ننگـرد جز ايـن كه بگـويـد او از مـن بهتـر و پـرهيزكـارتـــر است
 

Siren

عضو جدید
يا ضامن آهو!
در بند هواييم، يا ضامن آهو!
در فتنه رهاييم، يا ضامن آهو!
بی تاب و شکيبيم، تنها و غريبيم
بی سقف و سراييم، يا ضامن آهو!
عريانی پاييز، خاموشی پرهيز
بی برگ و نواييم، يا ضامن آهو!
سرگشته‌تر از عمر، برگشته‌تر از بخت
جويای وفاييم، يا ضامن آهو!
آلوده‌ی بدنام، فرسوده‌ی ايام
با خود به جفاييم، يا ضامن آهو!
آلوده مبادا، فرسوده مبادا
اين گونه که ماييم، يا ضامن آهو!
پوچيم و کم از هيچ، هيچيم و کم از پوچ
جز نام نشاييم، يا ضامن آهو!
ننگينی ناميم، سنگينی ننگيم
در رنج و عناييم، يا ضامن آهو!
بی رد و نشانيم، از ديده نهانيم
امواج صداييم، يا ضامن آهو!
صيد شب و روزيم، پابند هنوزيم
در چنگ فناييم، يا ضامن آهو!
چندی است به تشويش، با چيستی خويش
در چون و چراييم، يا ضامن آهو!
با دامنی اندوه، خاموش‌تر از کوه
فرياد رساييم، يا ضامن آهو!
مجبور مخيّر، ابداع مکرر
تقدير قضاييم، يا ضامن آهو!
افتاده به عصيان، تن داده به کفران
آلوده‌رداييم، يا ضامن آهو!
حيران شده‌ی رنج، طوفان‌زده‌‌ی درد
دريای بکاييم، يا ضامن آهو!
تو گنج نهانی، ما رنج عناييم
بنگر به کجاييم، يا ضامن آهو!
با رنج پياپی، در معرکه‌ی ری
بی قدر و بهاييم، يا ضامن آهو!
نه طالع مسعود، نه بانگ خوش عود
زندانی ناييم، يا ضامن آهو!
در غربت يمگان، در محبس شروان
زنجير به پاييم، يا ضامن آهو!
رانده ز نيستان، مانده ز ميستان
تا از تو جداييم، يا ضامن آهو!
سودای ضرر ما، کالای هدر ما
اوقات هباييم، يا ضامن آهو!
دل‌خسته و رسته، از هر چه گسسته
خواهان شماييم، يا ضامن آهو!
روزی بطلب تا، يک شب به تمنا
نزد تو بياييم، يا ضامن آهو!
در صحن و سرايت، ايوان طلايت
بالی بگشاييم، يا ضامن آهو!
با ما کرم تو، ما در حرم تو
ايمن ز بلاييم، يا ضامن آهو!
چشم از تو نگيريم، جز تو نپذيريم
اصرار گداييم، يا ضامن آهو!
در حسرت کويت، با حيرت رويت
آيينه‌لقاييم، يا ضامن آهو!
مشتاق زيارت، تا جبهه‌ی طاعت
بر خاک تو ساييم، يا ضامن آهو!
گو هر چه نبايد، گو هر چه ببايد
در کوی رضاييم، يا ضامن آهو!
آيا بپذيری، ما را بپذيری؟
در خوف و رجاييم، يا ضامن آهو!
مِهر است و اگر قهر، شهد است و اگر زهر
تسليم شماييم، يا ضامن آهو!
فريادرسی تو، عيسی‌نفسی تو
محتاج شفاييم، يا ضامن آهو!
هر چند گنه‌کار، هر قدر سيه‌کار
بی رنگ و رياييم، يا ضامن آهو!
ما بنده‌ی درگاه، در پيش تو، اما
در عشق خداييم، يا ضامن آهو!
در رنج و تباهی، وقتی تو بخواهی
آزاد و رهاييم، يا ضامن آهو!
ای چشمه‌ی خورشيد، مهر تو درخشيد
در عين بقاييم، يا ضامن آهو!
ما همسفر شوق، فريادگرشوق
آوای دراييم، يا ضامن آهو!
همخانه‌ی شبگير، همسايه تأثير
پرواز دعاييم، يا ضامن آهو!
همراز به خورشيد، دمساز به ناهيد
در شور و نواييم، يا ضامن آهو!
هم‌صحبت صبحيم، هم‌سوی نسيميم
هم‌دوش صباييم، يا ضامن آهو!
ما خاک ره تو، در بارگه تو
گويای ثناييم، يا ضامن آهو!
سوگند الستيم، پيمان نشکستيم
در عهد «بلی»ييم، يا ضامن آهو!
يار ضعفا تو، خود ضامن ما تو
ما اهل خطاييم، يا ضامن آهو!
هم مسکنت ما، هر مرحمت تو
مسکين غناييم، يا ضامن آهو!
از فقر سروديم، يا فخر نموديم
فخر فقراييم، يا ضامن آهو!
نه نقل فلاطون، نه عقل ارسطو
جويای هداييم، يا ضامن آهو!
هنگامه‌ی وهم آن، کجراهه‌ی فهم اين
ما اهل ولاييم، يا ضامن آهو!
از گوهر پاکيم، از کوثر صافيم
فرزند نياييم، يا ضامن آهو!
چاووش شب رزم، سرجوش تب رزم
شوق شهداييم ، يا ضامن آهو!
ايمان به تو داريم، يونان بگذاريم
تشريک‌زداييم، يا ضامن آهو!
منشور نشابور، سرسلسله‌ی نور
با حکمت و راييم، يا ضامن آهو!
تو راه مجسّم، گر راه به عالم
جز تو بنماييم، يا ضامن آهو!
تا صور قيامت، با شور ندامت
شايان جزاييم، يا ضامن آهو!
همراهی استاد آگاهی‌مان داد
کز تو بسراييم، يا ضامن آهو!
اين بخت سهيل است، کش سوی تو ميل است
در نور و ضياييم، يا ضامن آهو!
زين نظم بدايع، وين اختر طالع
اقبال‌هماييم، يا ضامن آهو!


سهِيل محمودی
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نسب امام رضا(ع) و ولادت و شهادت امام رضا(ع)

نسب امام رضا(ع) و ولادت و شهادت امام رضا(ع)

او علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی ابی طالب(ع) هشتمین امام اهل بیت است، که در مدینه متولد شده، و در طوس وفات یافته است.
درتعیین ماه و سال تولد آن حضرت، اختلاف زیادی وجود دارد، همچنان که در ماه و سال شهادت آن امام بزرگوار نیز اختلاف است، و تفاوت این اقوال هم کم نیست، و در برخی از آنها از پنج سال بیشتر است، و چون آنچه در این باره گفته اند، درهم و آمیخته است، و تعیین قول صحیح دشوار می باشد، لذا بدون این که یکی از این اقوال را اختیار و در این جا ذکر کنیم، همه آنها را از نظر خوانندگان می گذرانیم، زیرا در بررسی و استقصای قول صحیح، و اقامه دلیل برای اثبات صحّت آن، فایده مهمّی مترتب نیست.
تولّد آن حضرت درمدینه در روز پنجشنبه یا جمعه 11 ذی الحجّه، یا ذی القعده، یا ربیع الاول سال 148 یا 153 هـ اتفاق افتاده است.
درتعیین ماه و سال شهادت آن حضرت، اختلاف زیادی وجود دارد. شهادت آن بزرگوار، آخر ماه صفر، و به ظن قوی قول شیخ صدوق که وفات آن امام را درسال 203 ذکر کرده است، و این همان سالی است، که مأمون به سوی عراق رهسپار شده است، و این که وفات آن حضرت سال206 بوده، قطعاً صحیح نیست زیرا مأمون در سال 204 وارد بغداد شده، و مسلم است که وفات امام(ع) درهنگامی واقع شده که او راهی سفر بغداد بوده است.
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترجمه سخنان امام رضا(ع) به شعر


ترجمه منظوم سخنان امام رضا علیه السلام

1 ـ مِن اَخلاقِ الاَنبیاء التَّنّظُّف
نظافت موجب پاكى جسم است نظافت مایـه آرام جـان است
امـام هشتمین فرمود بـا خلق نظـافت شیـوه پیغمبران است



2 ـ صاحِبُ النّعمَةِ یَجِبُ ان یُوَسِّعَ عَلى عِیالِهِ
توانگر را بوَد واجب كه بخشد زن و فـرزند را از مال دنیـا
دهـد وسـعت به امر زندگانى بـه شـكر نعـمت حى ّ تـوانا



3 ـ مَن لَم یَشكُرِ المُنعِمَ مِن المَخلوقین لَم یَشكُر اللهَ عزّوجلّ
شـنیده ام كه علـى بن موسـى كاظم خدیو طوس، بفـرمـود نكته اى زیبـا
كسى كه نیكویى خلق را نداشت سپاس نكـرده است سپـاس خداى بـى همتـا



4 ـ الایمانُ اداءُ الفرائضِ و اجتِنابُ المَحارِم
فرمود رضــا امام هشتم: انجام فرائــض است ایمان
دورى ز محرّمات و زشتى پرهیز ز ناصواب و عصیان



5 ـ لَم یَخُنكَ الاَمین، وَ لكِن ائتَمَنتَ الخائِنَ
كسى كه بیـم ندارد ز كردگار علیم وِرا به خدمت خلق خدا مكن تعیین
امین نكرده خیانت، تو از ره غفلت امین شمـرده خیـانت شعار بدآیین



6 ـ الصَّمتُ بابٌ مِن ابوابِ الحِكمة
زبـان تو گـر تحـت فرمان نباشد خموشـى گزیـن، تا نیفتى به ذلـّت
على بن موسـى الرضا راست پندى: سكوت است بابـى ز ابواب حكمت



7 ـ صدیقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقلُهُ و عَدُوُّه جَهلُهُ
بــه نزدیـك نـادان بـوَد تـار گیتى ز دانـش بكـن گـیتـى تـار روشـن
بفرمود فرزنـد موســى بـن جعفـر: تو را عقل یار است و جهل است دشمن



8 ـ التَّوَدُّدُ الى النّاسِ نِصْفُ العَقلِ
همیشـه در پـى تیـمـار بینـوایان باش كمك به خلق، ز كردار خـالق احـد است
امام راست در این رهگذر، كلامى نغـز: كه در معاشرت خلق، نیمى از خرد است



9 ـ التَوَكُلُ اَن لاتَخافَ اَحداً اِلاّ اللهَ
بزن بـر لطـف حق دست توكل كـه لطف ایـزدى باشد تو را بس
توكـل آن بـوَد كـاندر دو عالم به غیر حق نـترسى از دگر كس



10 ـ اَفْضَلُ ما توصَلُ به الرَّحِمِ كفُّ الاَذى عَنْها
فرمـود رضـا ولـى ّ مـطـلق گنجینـه علم و فضل و احسـان
بهتر صلـه رحـم به گیتى است خـوددارى از گـزنـد ایشـان



11 ـ اَحسَنُ النّاسِ مَعاشاً مَن حَسُنَ معاشُ غیرِهِ فى معاشِه
بهتـرین رهـرو به راه زندگـى است آن كه همچـون شمع روشنگـر بـوَد
مردمـان در پرتـوش راحـت زینـد زندگـى در خـدمتش بـهتـر بــوَد



12 ـ العَقلُ حِباءٌ مِنَ اللهِ و الادَبُ كُلْفَة
رضـا سبـط پاك رسـول امین كه نتـوان سـر از خدمتش تافتن
بگفتا: خرد بخشش ایـزدى است ادب را به كوشش تـوان یافـتن



13 ـ لَیسَ لِبَخیلٍ راحةٌ و لا لِحَسودٍ لَذّةٌ
بخل رنج است و حسادت محنت است از ولـى ّ آمـوز درس عبـرتـــى
راحتـى در بخــل نتـوان یـافـتن در حسـد هـرگـز نیـابـى لذّتــى



14 ـ مَا الْتَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ اِلاّ نُصِرَ اَعظَمُهُما عَفواً
عفــو آییـن بزرگـــان باشـــد بـخشش آییـنـه دورانـدیـش اسـت
دو گـروهـى كه به جنگنـد و ستیـز نصرت آن راست كه عفوش بیش است



15 ـ عَونُك لِلضَّعیفِ اَفضَلُ مِنَ الصَدَقَة
سخنـى دارم از امـام همام كـه مفید است بهر هر طبقه
دستگیرى ز ناتوان و ضعیف به یقین، بهتر است از صدقه



16 ـ المُؤمِن اِذا اَحسَنَ استَبشَرَ وَ اِذا اَساءَ استَغفَرَ
گر ز بخت بد به كس بد كرده اى هان، مشـو نومیـد از درگاه ربّ
مـؤمن ار نیكى كنـد شادان شود ور كند بد، مى كنـد بخشش طلـب



17 ـ المُسلِمُ الّذى سَلِمَ المُسلِمون مِن لِسانه وَ یَده
شـنو پند فرزند موسـى بن جعفر امـام بحـق، مـاه بـرج امـامت
كسـى هسـت مُسلم كه باشند مردم ز دست و زبانش به امن و سلامت



18 ـ لَیسَ مِنّا مَن لَم یأمَن جارُهُ بَوائِقَه
به همـسایه نیكى كن اى نیكمرد كه همـسایه را بر تو حقها بوَد
از آن كس كه همسایه ایمن نبُود بـفرمود مـولا: نـه از ما بوَد



19 ـ التواضُعُ ان تُعطى النّاس مِن نَفسِك ما تُحبّ ان یُعطوك مِثلَه
چنان سـر كن اى دوست با نیك و بد كه باشـد ز تـو نیك و بد در امـان
تـواضع چـنان كن به خـلق خـداى كه خواهـى كنـد خلق با تو چنـان



20 ـ الصَّفح الجمیلُ العفوُ مِن غیرِ عِتاب
عفو چون كرده اى خطاب مكن كار بـى جا و نـاصـواب مكن
وه چه نیكوسـت، عفـو بى منّت عفو كـردى اگـر، عتـاب مكن


نظم اشعار از على باقرزاده(بقا) تنظیم : ملکی
http://www.tebyan-hamedan.ir/news/archives/post_43.php
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مادر امام رضا(ع)

مادر امام رضا(ع)

در مورد نام مادر امام هشتم(ع) اختلاف بسیاری است، گفته شده که نام مادر آن حضرت، خیزران بوده است و برخی أروی گفته اند، که ملقب به شقراء نوبیه بوده است، و بعضی نام مادرش را نجمه دانسته اند، که کنیه اش ام البنین بوده است و برخی سکن نوبیه گفته اند، و نیز گروهی نام مادر آن حضرت را تکتم نوشته اند، و شاید این دسته به آنچه در شعر یکی از مدیحه سرایان آن حضرت آمده است، استناد جسته اند:
ألا إن خیر الناس نفساً و والداً و رهطاً و أجداداً، علی المعظم
اتتنا به للعلم و الحلم ثامناً إماماً یؤدی حجه الله (تکتم)
 

farzad84

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آن شب چه زود صبح شد

آن شب چه زود صبح شد

- ندارم بابا! ندارم. هنوز طلبم رو ندادند.


امروز قرار بود فهيمه با مادرش براي خريد برند. قرار بود پول بيارم. اما ....


فهيمه نمي فهميد "ندارم" يعني چي؟


و همين طور گريه مي کرد. باباي دروغگو، ديگه دوست ندارم. تو خيلي بدجنسي. من... من نه عروسک دارم نه لباس. کفشامم پاره شده. امروز آزاده کيف صورتي آورده بود مدرسه. باباي دروغگو... دروغگو... دروغگو....


شرمنده شدم. فهيمه رو بغل کردم. مي خواستم سرشو ببوسم که فهيمه خودشو کنار کشيد. ديگه باهات قهرم. قهر قهر...


فهيمه رفت کنار ليلا نشست.


- مامان گشنمه، پس کي شام حاضر ميشه؟ من گشنمه.


- بيا مادر جون اين نون و بخور غذا تو قابلمه روي چراغ علادينه. الان ديگه آماده ميشه. تو برو دراز بکش غذا که حاضر شد صدات مي زنم.


يواش در قابلمه رو برداشتم، ولي به جز آب از چيزي خبري نبود.


در گوش ليلا گفتم: مي خواي شام درست کني؟؟


گفت: دلت خوشه. چي داريم درست کنم واسشون. تا اين آب به جوش بياد ديگه فهيمه هم خوابش برده.


نشستم کنارش. ليلا گفت: تو هم گرسنه اي؟


- آره. ولي مهم نيست.


- ظهر چي خوردي؟


- واااااي ليلا ديگه دارم کم ميارم. اين صاحب کار لامذهبمونم طلبمونو نميده. دلم ميخواست لااقل يه تيکه لباس نو واسه فهيمه و ميلاد بخرم.


- راستي امروز که ميلاد رو برده بودم بهزيستي مربيش گفت يه دوره کلاس براي بچه ها گذاشتند که به راه رفتنشون کمک مي کنه. ولي علي! گفتند هزينه اش پانصد هزار تومن هست.


- آخ ليلا! ديگه براي ميلاد از دست ما کاري ساخته نيست. فعلا که نمي تونم اين پول رو جور کنم.


ليلا پاشد و رفت سر چمدونش. رفتم کنارش. ديدم يه زنجير تو دستش داره. گفتم گنج پيدا کردي؟


حلقه شو درآورد و گفت: فقط همين دو تا رو دارم. ببريم بفروشيم ميلاد رو توي کلاسها ثبت نام کنيم. تو رو خدا علي.


ليلا داشت گريه مي کرد. ديگه نتونستم تو خونه بمونم. خجالت مي کشيدم. زدم بيرون. قيافه ليلا جلوي چشمام بود. اذيتم مي کرد. خيلي شکسته شده بود. اين وظيفه من هست که براي بچه ها لباس تهيه کنم. من مرد خونه هستم. من بايد بايد ميلاد رو ثبت نام مي کرد. ميلاد؟؟....


کنار پنجره امامزاده شمع روشن کردم و همونجا نشستم. ميلاد ميلاد ميلاد ....


ديگه نمي تونم براش کاري کنم. تمام طلب من از اوس رحيم صد هزار تومن هست. اينم که ميخوام بدم واسشون لباس و عيدي..... نه. ميزارم براي ثبت نام ميلاد. آخه اگه نتونم ببرمش اين کلاسها ديگه شايد هيچ وقت نتونه راه بره. چهارصد هزار تومن ديگه رو از کجا بيارم؟ .... جواب فهيمه رو چي بدم؟.... ليلا ليلا.... ميدونم که خيلي چيزا احتياج داره. اما اينقدر مهربونه که حرفي نمي زنه. اصلا همين که پولمو از اوس رحيم بگيرم ميرم براش اون روسري آبي رو مي خرم و بهش ميدم. مي دونم خيلي خوشحال ميشه. چقدر هوا سرده. شال خاکستري رو که براي تولدم بافته بود دور صورتم پيچيدم. بوي ليلا رو مي داد. اولين باري که با هم اومديم همين امامزاده. ليلا مي گفت مادرم همه حاجتهاشو از اين امامزاده مي گيره. واي ليلا ليلا ....


با سرفه شديد از خواب پريدم. فکر کردم تو خونه هستم. مش رحمان رو کنارم ديدم که يه ليوان آب رو داره با زور توي دهنم مي ريزه. اسپري رو از جيبم درآوردم. همين که دو پاف زدم سينه ام آروم گرفت. هوا سرد بود. نمي تونستم نفس بکشم. مش رحمان گفت: علي جان! اين هوا برات سمه. تو آسم داري. اين وقت شب، تو اين هوا اينجا چيکار مي کني بابا؟


واي خيلي دير شده. بايد برم خونه. دست مش رحمان رو بوسيدم و رفتم.


يواش در رو باز کردم. ميخواستم بچه ها بيدار نشند. ليلا تو سجاده نشسته بود و داشت دعا مي خوند. رفتم جلوش نشستم رفت سجده و زد زير گريه. دلم ريخت دستپاچه شدم. گفتم چي شده؟ميلاد طوريش شده؟ گفت: نه نه.


سرشو بالا آوردم و التماسش کردم که بگه چي شده؟


سرفه امونم نمي داد. ليلا نگران شد. اسپري رو از جيبم درآورد و تو دهنم زد. بهتر که شدم، گفتم ليلا جون به لبم کردي بگو.


- علي! همين که رفتي بيرون يکي در خونه رو زد. محکم محکم. فهيمه هنوز خوابش نبرده بود. رفتم دم در. يه آقا و خانم بودند غذاي نذري آورده بودند. بعدش آقا چند تا کادو از ماشين بيرون آورد و داد به خانم. خانمش اونها رو به من داد و گفت شب عيدي اين لباسا رو تن بچه هات کن. گفتم ببخشيد شما؟ اينجا؟...


- گفت: خيريه امام رضا (ع).


اومدم تو خونه. فهيمه هنوز بيدار بود. غذا رو بهش دادم خورد. لباسها رو قايم کردم تا فردا خودت بهشون بدي.


مهر رو از جلوي ليلا برداشتم. گذاشتم جلوي خودم و سجده رفتم.


ليلا گفت: آب قابلمه رو خالي کردم و غذا رو توش گذاشتم روي چراغ علادين. علي! توهم که ناهار نخوردي، واست غذا نگه داشتم. بيا شام بخوريم.


فهيمه خواب بود. رفتم کنارش و بالاخره صورت معصومشو بوسيدم. به ليلا گفتم شايد ماها خيلي بد باشيم ولي امام رضا هواي اين بچه هاي معصوممونو داره.

ساحل افتاده
 

farzad84

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من از ببي متنفرم

من از ببي متنفرم

بسم الله الرحمن الرحيم
اي امام بزرگوار اسم اين بندهي حقير، عاطفه است اميدوارم از اين اسم خشتان بيايد من از شما براي کساني که دوستشان دارم و هيچ دلم نمي خواهد آن ها را از دست بدهم کمک مي خواهم، يعني، شايد مريض و شايد هم مشکل مالي دارد و ... . من از شما مي خواهم به همه ي مريضان کشور ايران کمک کني که آن ها خوب، شوند، يا از خدا بخواهي که مشکلات آن ها را حل کند."

اي امام بزرگوار تو که امام هشمي شنديم مي گويند، امام هشتم رضا، رضا به حکم غذا، يعني تو به مردم بي چيز غذا مي دادي اي کاش من هم مثل ديگران قبلا نيازمند بودم و شما به من غذا مي دادين از شما حال عجابت خود را مي خواهم که خواهرم را شفا دهي من يک خواهر استسنايي دارم دوست دارم او خوب شود، براي اين که سرش ديگر پوست نياندازد بايد چند نوع بودر بخورد شايد هم بعضي از آن ها بدمزه است بايد حتما بخورد. اي امام بزرگ از تو مي خواهم که پدرمان، به پيش ما بيايد من از ببي خيلي بدم مي آيد، يعني مادر پدرم آن زندگي ما را خراب کرده پدر من را از ما دور مي کند و فقط روزهاي پنج شنبه به خانه مي آيد و شنبه هم مي رود. من از ببي مطنفر، هستم و نمي خواهم صورت پليدش راببينم، از تو مي خواهم به خدا بگويي آن را به سزاي اعمالش برساني. مادر هم از او بدش مي آيد حتي
خانواده ي ما هم او را دوست ندارند، قير از پدرم که در آن جا پيش مادر بزرگم يک دوکان لوازم خانگي دارد و آن جا کار مي کند، دوکان هم مال خودش، است. امام رضا من هم مثل ديگران که از تو کمک ميخواهم به من کمک کن و مشکلات ما هم برطرف کن" امام رضا دوستت دارم از تو مي خواهم پدر و مادرم هميشه سالم باشند و هيچ مشکلي در زندگي ما ايجاد نشود.


عاطفه - کلاس پنجم
 

farzad84

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مسعود کفتر باز

مسعود کفتر باز

وقتي بچه بودم تموم عشقم اين بود که بريم خونه خاله و .....


آخه يکي از همسايه هاشون، مرد عجيبي بود.


قيافه ترسناکي داشت. با يه عالمه هم کبوتر.


به در خونه خاله که ميرسيديم، سعيد پسرخاله شيطونم، از پشت پنجره، اشاره مي کرد نيا بالا. و خودش ميومد پايين. تا که مامان و خاله گرم احوال پرسي ميشدند ما ميرفتيم در خونه اون آقا. نبايد مامان اينا مي فهميدند چون دعوامون مي کردند.


اصلا همه آدم بزرگاي اون محله ازش بدشون ميومد. بهش مي گفتند: مسعود کفتر باز! مي گفتند: خيلي براشون مزاحمت درست مي کنه. کبوتراش ميان رو پشت بوم خونه هاي مردم و اونم بدون اجازه ميره و کبوتراشو مياره.......


ولي بچه ها همه دورش جمع ميشدند. يه وقتايي يکي دو تا از کبوتراش از خونه فرار مي کردند و ميومدند تو کوچه. با بچه ها ميدويديم دنبالشون، اونا هم پرواز مي کردند. من تا قبل از اون، کبوترا رو فقط تو حرم امام رضا (ع) ديده بودم. به سعيد گفتم حتما اين آقا امام رضاست! سعيد خيلي لاف بود. مي گفت: نه نيست، من باهاش رفيقم.


قرار شد ازش بپرسه. يه روز سعيد گفت: مسعود کفترباز پسر امام رضاست. ازش پرسيدم. اون موقع باورم شد. هميشه تو دلم مي گفتم خوش به حالش. ولي هيچ وقت نمي رفت مشهد پيش باباش!


تا اينکه سعيد اينا خونشونو عوض کردند و ديگه هيچ وقت هيچ خبري از اون مرد نشد.


همين تازگيا سعيد رفته بود مشهد. وقتي برگشت گفت باورتون نميشه کيو ديدم.


گفتيم: کي؟


گفت: مسعود کفتر باز!


دوباره خاطرات بچگيهام زنده شد. گفتم: خب خب تعريف کن. اونجا چيکار مي کرد؟


سعيد گفت: خيلي عوض شده بود. تو حرم ديدمش. تو وضو خونه. اول نشناختمش، ولي همچين که کلاهشو برداشت وضو بگيره، ديدم قيافش آشناست. عين برق به ذهنم رسيد که شايد مسعود کفتر باز باشه. ازش پرسيدم. گفت: آره جوون. ولي نميشناسمت. بچه کجايي؟ مسافري؟


خودمو معرفي کردم. بغلم گرفت. خيلي خوشحال شد. از کبوتراش پرسيدم.


گفت: خدا به ما يه دختر خوشکل داد. بعد چند سال دخترم سحر مريض شد. دکترا گفتن ديگه کاريش نمي تونيم کنيم. ببرش خارج. باورم نميشد. آه در بساط نداشتم. همه داراييم همون کفترا بودند. شنيده بودم که امام رضا هم کبوتر داره. شبونه زدم به راه تا رسيدم به مشهد. فقط اومدم تو حرم به امام گفتم همه همه کفترامو نذرت مي کنم سحرمو به من برگردون. همين و برگشتم شيراز. سحر حالش بدتر شده بود. ديگه حتي حرف هم نميزد. يه نصف شبي، سحر از خواب پريد و گريه مي کرد. حرف ميزد و مامانشو صدا مي کرد. سحر زبون باز کرده بود. يواش يواش داشت بهتر ميشد. تا اينکه باز برديمش پيش دکترش. خيلي تعجب کرد. اونجا بود که فهميدم امام رضا کيه.....


ما که از مال دنيا چيزي نداشتيم، اما همين چار تا کاسه و بشقاب رو جمع کرديم و اومديم مشهد زير سايه دکتر سحر، زندگي مي کنيم.


همه همه کبوترام رو هم آوردم تو حرم آزادشون کردم.


به سعيد گفتم: يادت هست اونوقتا مي گفتي مسعود کفترباز، پسر امام رضاست؟
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
به این عکسهای زیبا بار دیگر نگاه کنیم و بگوییم

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)

اللهم صل علي علي بن موسي الرضا المرتضي،
الامام التقي النقي و حجتک علي من فوق الارض و من تحت الثري،
الصديق الشهيد، صلاه کثيره تامه زاکيه متواصله متواتره مترادفه
کافضل ما صليت علي احد من اوليائک.
التماس دعا
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آقاجون امام رضا دلم برات پر میزنه
گدای همیشه رو ببین داره در میزنه
آقا جون امام رضا قربون لطف وکرمت
آقاتنگه دل من میخوام بیام تو حرمت
آقاجون خوب میدونی بحال من چی میگذره
گـــدا رو بـبـین آقـــا ؛ مـنـتـظـر یک نظره
آقا من جز در خونه ت ، جای دیگه نمی رم
اونقده رضـا، رضـا، رضـا مـیـگـم، تـا بـمـیـرم
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
فرزندان امام رضا(ع)

فرزندان امام رضا(ع)

در شماره و اسامی فرزندان امام(ع) نیز اختلاف است، گروهی آنها را پنج تن پسر و یک دختر نوشته اند، به نامهای محمد قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه.
سبط بن جوزی در تذکره الخواص، آنان را چهار تن، که با حذف حسین، به شرحی که ذکر شده نام برده است، اما شیخ مفید براین باور است، که امام هشتم(ع) را، فرزندی جز امام محمد جواد(ع) نبوده است، و ابن شهرآشوب و طبرسی در اعلام الوری، نیز بر همین اعتقاد می باشند، و اما درکتاب العدد القویه تعداد فرزندان آن حضرت دو فرزند پسر، به نامهای محمد و موسی، ذکر شده است و آنچه درکتاب قرب الاسناد آمده است، این قول را تقویت می کند، و آن این است که بزنطی به امام هشتم (ع) عرض کرد، درچند سال پیش پرسیدم که جانشین شما کیست؟ فرمودید فرزندم، و در آن روز فرزند نداشتید، و اکنون خداوند به شما دو فرزند عطا فرموده است، کدام یک از این دو جانشین شماست؟ در عیون اخبار الرضا آمده که امام دختری به نام فاطمه داشته است.
اکنون ما در این صدد نیستیم، که دقیقاً شماره و نام فرزندان آن حضرت را، بررسی و تعیین کنیم، ولی نظر شیخ مفید را که ذکر شد ترجیح می دهیم، و آنچه از نظر ما محقق است این است که امام هشتم(ع) فرزندی جز امام محمد جواد(ع) نداشته، و آنچه غیر از این گفته شده، به ثبوت نرسیده است، و خداوند به حقیقت حال داناتر است.
 

farzad84

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قربون کبوترای حرمت امام رضا
کاشکی من جای یکی از اونا بودم
تا همیشه می گشتم دورت امام رضا
 

farzad84

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تو دل یه مزرعه یه کلاغ رو سیاه
هوایی شده بره پابوس امام رضا

اما هی فکر میکنه اونجا جای کفتراست
آخه من کجا برم یه کلاغ که رو سیاست
من که توی سیاهیا از همه رو سیا ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم

تو همین فکرا بودش کلاغ عاشق ما
یه دلش میگفت برو یه دلش میگفت بمون

که یه هو صدایی گفت تو نترس و راهی شو
به سیاهی فکر نکن تو یه زائری برو


من که توی سیاهیا از همه رو سیا ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دوران هارون عباسی

دوران هارون عباسی

هارون عباسى كه فرمانروائى عيّاش بود، و در راه نيل به حكومت همه جانبه‏اش از هيچ ظلم و ستمى أبا نداشت، خاندان پيامبر و به اصطلاح آن روز علويان را مهمترين رقيب خود مى‏ديد، و حتى روزى به حرم مطهّر پيامبر اسلام (ص) شرفياب شده و عرضه داشت: سلام بر تو اى پسر عمو و مقصودش اين بود كه به مردم وا نمود كند من پسر عموى پيامبرم، اما حضرت امام موسى بن جعفر (ع) كه در آن موقع در حرم بودند، آمدند در برابر پيامبر اكرم (ص) و عرضه داشتند: سلام بر تو اى پدر و اين تعرضى به هارون بود كه اگر تو پسر عموى پيامبرى، من فرزند او هستم، به هرحال امام هفتم را به زندان افكند و پس از سالهاى بسيار كه امام در زندان به سر بردند، آن بزرگوار را مسموم نمود، و به قتل رسانيد.
امام هشتم حضرت رضا (ع) پس از پدر بزرگوارشان سياست كناره‏گيرى ظاهرى را پيش گرفته، و به طور نهانى مسئوليتهاى امامت را انجام مى‏دادند، به نهضتها و قيامهاى مسلّحانه علويان بر عليه ظلم و ستم عباسيان كمك مى‏كردند، اما با سياستى آرام و حكيمانه، زيرا در روايتى از حضرت امام صادق (ع) آمده: با فرمانرواى قدرتمند و مستبد، در وقت قدرتش نمى‏توان مبارزه كرد،
در روايت تاريخ آمده: امام رضا (ع) بعد از شهادت پدرشان وارد بازار شد، و يك رأس گوسفند، يك سگ و يك خروس خريده و به منزلشان آوردند، و اين خبر كه به هارون عباسى رسيد. گفت: از خطر على بن موسى آسوده خاطر شديم، و لذا هنگامى كه يك سخن‏چين براى هارون نوشت كه امام رضا درب خانه‏اش را باز كرده، و مردم را به سوى خود دعوت مى‏كند، هارون گفت: شگفتا به من خبر رسيده كه على بن موسى يك سگ، خروس و گوسفند خريده، و از طرفى درباره‏اش چنين مى‏شنوم!.
در سالهاى آخر خلافت هارون امام رضا (ع) در شهر مدينه منوّره علاوه بر اداره خاندان پيامبر، و رسيدگى به مشكلات مختلف مردم، توانست شاگردانىرا در مكتب خود تربيت بدهد، و كارها به‏روال طبيعى و آرام پيش مى‏رفت، البته حداقل يك مرتبه هارون آن حضرت را احضار كرد تا به او آسيبى برساند، ولى از هدف خود باز مانده و امام را با احترام به خانه‏اش باز گرداند
شايد مقصود از خريدن خروس و سگ و گوسفند اين بود كه امام نشان بدهد من با سياست هارون به ظاهر كارى ندارم.
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مختصری درباره مامون عباسی

مختصری درباره مامون عباسی

پس از به شهادت رسيدن امام هفتم حضرت موسى بن جعفر (ع) به دست هارون عباسى، شيعيان آن حضرت با اعلام مظلوميّت امامشان، و افشاى جنايتهاى عباسيان، مردم را بر عليه آنان شورانده و تا حدودى در اين كار موفق شدند، تا اينكه هارون عباسى به هلاكت رسيد و قدرت به دست مأمون عباسى افتاد، مأمون كه از شيطنت خاصى برخوردار بود، به فكر افتاد كه از نقمت و نارضايتى شيعيان بكاهد و خودش را ارادتمند و دوستدار اهل‏بيت عصمت و طهارت عليهم‏السلام وانمود كند.

اهداف مأمون عباسى
او به حدى دلباخته ملك و حكومت خود بود كه در اين راه برادر خود امين را كشت، و سر بريده‏اش را مدتها بر در دروازه شهر قرار داد، تا مردم به آن سر بريده آب دهان افكنده و اهانتش كنند.
ولى در مورد حضرت امام رضا (ع) چنين تصميم گرفت كه با نيرنگهاى سياسى آن امام را از سر راه خود بردارد، وآنگهى از طرفى نهضتهاى پياپى علويان چه قبل از زمامدارى مأمون، و چه بعد آن، آسايش را از سردمداران عباسى سلب كرده بود، به همين جهت مأمون بر آن شد كه امام رضا (ع) را نزد خود فرا خواند، و او را به ظاهر خليفه و شخص اول مملكت اسلامى آن روز ـ كه چه خونهاى بيگناهى به پاى آن ريخته شده بود ـ قرار بدهد، و خود و اطرافيانش از زير پرده نقشه‏هاى خويش را به اجرا در آورند و بالاخره امام رضا (ع) را پس از پذيرش مقام خلافت به قتل برساند تا در نتيجه:
1 ـ مردم متوجه بشوند كه خاندان پيامبر ـ والعياذ بالله ـ ظاهرى زاهد مآبانه داشته چون حكومت به دستشان نمى‏رسيد، و حال كه شتر حكومت درب خانه آنان زانو خم كرده، دو دستى به آن چنگ زده‏اند.
2 ـ چون بزرگ علويان در آن زمان حضرت رضا (ع) است وايشان به حكومت رسيده، ديگر علويان ناراضى دست از شورش و قيام بر خواهند داشت.
3 ـ با سپردن قدرت به دست حضرت على بن موسى الرّضا (ع)، مخالفين مخفى مأمون كه عليه او فعاليتهاى زيرزمينى دارند، خود را ظاهر كرده، و به طمع احراز پستهاى حكومتى دست از فعاليتهاى مخالف برداشته و در نتيجه دست آنان رو خواهد شد، تا همه آنان در آينده با شمشير استبداد مأمون از ميان برداشته شوند.

4 ـ با تشكيل مجالس علمى و دعوت از دانشمندان بنام آن زمان، جهت بحث با حضرت رضا ـ والعياذ بالله ـ امام مغلوب شده، و عدم حقّانيّتش برملا خواهد شد.
البته أهداف و افكار ديگرى را نيز از اين كار در سر مى‏پرورانيد، تا پايه‏هاى حكومتش را هرچه محكم‏تر بسازد.
 
آخرین ویرایش:

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
حركت به سوى مرو

حركت به سوى مرو

مأمون عباسى طبق يك توطئه سياسى حساب شده، عده‏اى را به سركردگى (رجاء بن ابى‏الضحاك) به مدينه فرستاد تا امام رضا (ع) را به طور اجبارى از مدينه منوّره زادگاه آن حضرت به طرف خراسان جلب نمايند، امام رضا (ع) كه بر حسب ظاهر با تهديدهاى مأمون روبرو شده بود، نخست براى خداحافظى به طرف خانه‏اش رفت، و تمام خاندان خود را امر به گريه و ندبه براى خود كرد، و هنگامى كه به آن حضرت عرض شد: كه گريه براى مسافر پسنديده نيست! فرمود: آرى اما آن مسافرى كه اميد بازگشت داشته باشد، و من ديگر بازگشتى ندارم، و در غربت به قتل خواهم رسيد.

و سپس به سوى مسجد پيامبر رفت، و چندين بار با جدّش وداع كرده و چه بسا گاهى با صداى بلند گريه كرد، و همانجا به كسانى كه علت را از آن حضرت مى‏پرسيدند؟! مى‏فرمود: (اين آخرين وداع من است چون من در غربت از دار دنيا مى‏روم، و همانجا به خاك سپرده خواهم شد.

حضرت رضا با اين روش مظلوميت خويش را اعلام داشته و براى همگان آشكار شد كه آنحضرت نه تنها علاقه‏اى به دستگاه حكومتى نداشته بلكه به اجبار از زادگاهشان دور شده، و به غربت مى‏روند.
 

Mahan_M

عضو جدید
امام رضا علیه السلام و حدیث سلسلة الذهب
در کتاب تاریخ نیشابور آمده است:
در سفر حضرت رضا علیه السلام به خراسان، کجاوه‌ی امام وارد نیشابور شد و در حال عبور از بازار بود که دو نفر از راویان احادیث به نام‌های «ابوذرعه» و «محمد بن اسلم طوسی» جلو آمدند و به امام عرض کردند:«ای امام و فرزند امامان، ای سلاله پاک فاطمه زهرا و ای چکیده پرثمر نبوت! به حق پدران گرامیت صورت مبارک و پرنور خود را به ما بنمایان و حدیثی از جد بزرگوارت را برای ما بگو!»
امام دستور داد کجاوه را متوقف کنند. سپس سایبان را کنار زد و چشم مسلمانان به جمال نورانیش منور شد.
مردم همه روی پا ایستادند. صدای گریه از هر سو بلند شد و اشک شوق از دیده‌ها فرو ریخت. گروهی خود را به خاک می‌افکندند، عده‌ای افسار مرکبش را بوسه می‌زدند، یا گردن می کشیدند تا صورت مبارک امام را ببینند.
ازدحام و غوغا تا ظهر طول کشید و مردم همچون سیل اشک می ریختند تا سرانجام، بزرگان قوم فریاد زدند:« ای مردم! گوش فرا دهید و فرزند رسول خدا را آزار ندهید، که این کار آزار رسول خداست.»
مردم ساکت شدند و بیست و چهار هزار قلم و دوات آماده شد تا حدیث امام را بنویسند. این حدیث شریف بعدها به «حدیث سلسلة الذهب» (سلسله‌ی طلا) معروف شد؛ چون راویان آن حدیث همه از معصومین (رسول خدا و ائمه ) و جبرئیل علیهم السلام هستند.
بوزرعه و محمد بن اسلم نیز مأمور شدند تا حدیث را برای افرادی که صدای امام را نمی‌شنیدند با صدای بلند تکرار کنند.
امام رضا علیه السلام این چنین آغاز کرد:« پدرم، موسی بن جعفر الکاظم، برای من روایت کرد از قول پدرش، جعفر بن محمد الصادق، از قول پدرش، محمد بن الباقر، از قول پدرش، علی بن الحسین زین العابدین، از قول پدرش، حسین بن علی که در سرزمین کربلا شهید شد، از قول پدرش، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب که در کوفه شهید شد، از قول برادر و پسر عمویش، محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، از قول جبرئیل، که خداوند فرمود:« کلمه لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی»
(کلمه توحید (لا اله الا الله) دژ و حصار محکم من است. هر کس آن را بگوید، داخل حصار من شده و هر کس داخل قلعه و حصار من شود، از عذاب من در امان است.)
سپس حضرت رضا علیه السلام فرمود:« آری، خداوند راست فرمود و جبرئیل و رسول خدا و ائمه اطهار علیهم السلام همه راست گفته اند.»
در این هنگام کجاوه امام به راه افتاد.(چه بسا مامورین مأمون، کجاوه را حرکت دادند.)
ولی امام اشره کرد کجاوه را نگه دارند و ندا کرد:« بشرطها و انا من شروطها »
(اما در صورتی که به شرط‌های آن عمل شود، و من یکی از آن شرط‌ها هستم.)

توضیح: فرمایش امام به این معنی است که توحید در صورتی مقبول درگاه خداوند است که همراه با پذیرش ولایت اهل بیت باشد.
منابع:
بحارالانوار، ج 49، ص 126، ح 3. از کشف الغمه، ج 3، ص 144- 145.
بحارالانوار، ج 49، ص 123، ح 4. از عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 135.
مراجعه شود به:
حضرت رضا علیه السلام در راه خراسان
 
  • Like
واکنش ها: floe

tiny memar

عضو جدید
يا امام رضا

يا امام رضا

نوشتند بر سر قبر و سينه ام
عاشق و ديوونه ي امام رضا منم منم:gol:
 
  • Like
واکنش ها: floe

salahshur

عضو جدید
کاربر ممتاز
شرمنده از دوستان عزیز
ببخشید پا برهنه اومدم تو
بهتر نبود اسم این تاپیک رو میذاشتین دوست دارن امام رضا یا عربیش محبان امام رضا(البته برای یه ایرانی بهتره با زبان خودش صحبت کنه،خدا و بزرگان دین هم درک میکنن(داستان موسی و شبان))
من میفهم مفهوم شما از مجنون در این بیان چیه اما درست نیست همیشه از این گونه عبارات استفاده کنیم یه وقت خدای نکرده میرسین به ناکجا آبادهایی که بعضی ها رسیدن اولش مجنون امام حسین بودن آخرش از زبون خودشون شدن توله سگ امام حسین که خیلی از روحانیون رو مجبور کرد در رابطه با این مضمون صحبت کنن حتی در مجلس خبرگان
اما مطالب جالبی نوشتید در بعد تاریخی
 
بالا