دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
حال خوب درک میکنم
حال تمام دخترانی
را که روزی عاشق بودند
اما در حقشان خیانت شد
یا نامردی دیدند
اگر روزی
عاشق همچین دختری شدی
بدان به سادگی نیست
اگر میخواهی داشته باشی او را
تمام تلاشت را باید بکنی
تا طرز فکرش را در مورد مرد عوض کند
تمام تلاشت را بکنی
تا اعتماد پیدا کند
تا باور داشته باشد دوست داشتنت را
تا نگران نباشد مبادا تو نیز مثل
همان او باشی
که به همه میگوید دوستت دارم
و برایش همه عزیز بودند
تنها تلاشت را بکن
تا باور کند
تنها او برایت عزیز هست
نه هیچ کس دیگر
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تمــــام شهــر خـوابيــده...

مـن بــه يــاد تــــــــو بيــــدارم

يه روز مي فهمي از چشام چه احساسي بهت دارم...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سکوت شب را
میشود فهمید
وقتی
دیگری حرفی یا سخنی برای گفتن
نداری
تمام دردهای روزگار
را به تنهایی تحمل میکنی
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

سادگي را دوست دارم چون با صداقت است هيچ دروغي درآن راه ندارد

مانندکودکي است که با چشمان معصوم اش به همه نگاه ميکند و با معصوميت اش هزاران حرف به دنيا ميزند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سکوت که میکنی
هر کسی همان کاری را میکند که دوست دارد
اما صدای حرفهایت را تنها ذهنت میشنود
چه سخت هست بی انکه لبانت برای سخن باز شود
سخن بگویی
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
تقدیم به کسانى که درکنارمان نیستند تا ابد، اما حس رسیدن به ان ها به ما شوق زیستن مى دهد......
برای امرزش عزیزان خفته در خاک فاتحه ی بخوانیم....
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعد از مدت ها ديدمش!

دستامو گرفت و گفت چقدر دستات تغيير کردن…

خودمو کنترل کردم و فقط لبخندي زدم…

تو دلم گريه کردم و دم گوشش گفتم:

بي معرفت!

دستاي من تغيير نکرده…

دستات به دستاي اون عادت کرده…
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کسی هست که شاید مرد نباشد
اما همیشه کنارم مردانه بود
در لحظات غم و اندوهم سر بر شانه ظزیفش میگذارم
و تنها اوست که اشکهایم را پاک میکند
شاید دوست نه از دوست هم نزدیکتر هست
خواهری مهربان اما بزرگ
که بابت تمام مهربانیهایش
کنارم بودنهایش از او سپاسگذارم
همین جا میگویم
نازنینم
بابت معرفتهایت
بابت رازداریهایت
از تو ممنونم
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کسی هست که شاید مرد نباشد
اما همیشه کنارم مردانه بود
در لحظات غم و اندوهم سر بر شانه ظزیفش میگذارم
و تنها اوست که اشکهایم را پاک میکند
شاید دوست نه از دوست هم نزدیکتر هست
خواهری مهربان اما بزرگ
که بابت تمام مهربانیهایش
کنارم بودنهایش از او سپاسگذارم
همین جا میگویم
نازنینم
بابت معرفتهایت
بابت رازداریهایت
از تو ممنونم

منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم

در چشمانت خیره شوم

دوستت دارم

را بر لبانم جاری کنم

منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم

سر رو شونه هایت بگذارم....از عشق تو.....

از داشتن تو...اشک شوق ریزم

منتظر لحظه ی مقدس که تو را در اغوش بگیرم

بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم

وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم

آری من تو را دوست دارم

و عاشقانه تو را می ستایم


آینازم من هم متشکرم به خاطر همه چیز...
 

yara59

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عشق ؛چه زیبا بود اگر با تو بود.
عشق ؛چه زیبا بود اگر فقط یکبار، فقط یکبار در چشمانت نشانی از آن می دیدم.
عشق ؛چه زیبا بود اگر تنها قلبت برای من میتپید
.
عشق ؛چه زیبا بود اگر دستانت گرمی میداد به دستانم.
عشق ؛چه زیبا بود اگر طنین صدای زیبایت در گوشم یک بار دیگر می پیچید.
عشق ؛چه زیبا بود اگر مثل قدیم یک بار به لبانت دوستت دارم را می آوردی.
عشق ؛چه زیبا بود اگر من را لایق دیدن چشمانت میدانستی.
عشق ؛چه زیبا بود اگر فقط من بودم و تو بودی و دیگر خدا
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میخواهم ساده اعتراف کنم…
میخواهم ساده فریاد بزنم…
دلم میخواهد ذره ذره ی وجود سرتا پا آرامشت را…
در بلندای لحظه های خسته از دلتنگی ام هجی کنم…
ساده میگویم…
گوش کن … !
ع … ا … ش … ق … م … !
نگاه کن … !
آنچه را که در سادگی نگاهم پیداست…
نیازی به انکار نیست … !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دوست دارم
روزی را ببینم که تو را فراموش کرده ام
و دیگر یادت و احساسی که به تو دارم
تنها شود یک خاطره تلخ در این زندگی
تنها باعث شدی حال هر روز عاجزانه التماس کنم از دلم
که دل تنگت نشود
که هوایت به سرش نزند
دیگر نمیدانم این دل نامروت را چه کنم
هر روز خیانت تو را به دلم نشان میدهم
اشک میریزم
شاید دلم دست از تو بکشد
و بگذارد تمام کنم این احساس یکطرفه را
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سکوت گاهی زیباست
اما در سراپرده پندار
نمیشود سکوت کرد
گاهی از یاد میبرم
لحظاتی که خدا حمایتم کرد
و گاهی انقدر به خودم مغرور میشوم
که فراموش میکنم
من یک بنده ام نه یک فرشته نه یک پیامبر
کاش همیشه خدا یادم میانداخت بودنش را در تک تک لحظاتم
 

E.M.F

عضو جدید
روزگار همچنان می گذرد تازیانه اش را بر اندامم هرروزاحساس میکنمسنگینی بارش شانه هایم را خرد کردههر ثانیه صدای شکسته شدن استخوان هایم را می شنومسکوت میکنم و دم نمی آورم شاید رازیست در این زندگی که من قادر به درک آن نیستمامید هایم از پس هم یک به یک به تلی از خاکستر تبدیل می شوندباز دل سوخته من به دنبال روزنه ایست برای امید دوباره هر روز با این آرزو بر می خیزم و هر شب آرزوی سوخته ام را دلم دفن می کنموای از آن روز می ترسممی ترسم از آن روز که در قبرستان دلم جایی برای دفن خاکستر آرزوهایم نباشدنمی دانم دیگر آن روز چه باید کرد ؟؟؟
 

E.M.F

عضو جدید
کاش میشد یک بار فقط یک بار کسی مرا



قبل از آنکه اسیر خاک شوم بفهمد



اینروزها کمی عاشق کمی سردم ، کمی غمگین کمی شادم



مرا اینگونه باورکن که لبریز دردم



هرجا دلم شکست تکه هایش را باخودم بردم نخواستم



دست کسی را ببرد



مبادا زخم شدن دستشان



باشکستن دلم برابر شود



بیچاره دلم فصل خوشبختی هایش چه زود خزان میشود



دستان بی رمقم میلرزند و اشتباه مینویسند



اما می نویسم باز می نویسم ...
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ناگفته هایم زیاد است...

ازمن می خواهی برایت همه را بگویم

اما اشتیاقت همان چند دقیقه است

حرفها بوی اندوه دارد

به کلام دوم نرسیده خسته می شوی و می روی

مثل همه...

و من می مانم

و...

تنهایی

نامهربانی

بی همزبانی

راستی تو حرفهایت را برای که می زنی؟
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عطرها بي رحم ترين عنصر زمين اند . . .

بي آنکه بخواهي ميبرنت تا قعر خاطراتي که براي فراموشيشان تا پاي غرور جنگيدي …
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اين تو نيستي که مرا از ياد برده اي!

اين منم که به يادم اجازه نميدهم حتي از نزديکي ذهن تو عبور کند

صحبت از دلتنگي نيست…

صحبت از لياقت است…!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
روزگار همچنان می گذرد تازیانه اش را بر اندامم هرروزاحساس میکنمسنگینی بارش شانه هایم را خرد کردههر ثانیه صدای شکسته شدن استخوان هایم را می شنومسکوت میکنم و دم نمی آورم شاید رازیست در این زندگی که من قادر به درک آن نیستمامید هایم از پس هم یک به یک به تلی از خاکستر تبدیل می شوندباز دل سوخته من به دنبال روزنه ایست برای امید دوباره هر روز با این آرزو بر می خیزم و هر شب آرزوی سوخته ام را دلم دفن می کنموای از آن روز می ترسممی ترسم از آن روز که در قبرستان دلم جایی برای دفن خاکستر آرزوهایم نباشدنمی دانم دیگر آن روز چه باید کرد ؟؟؟

ارزوهایم را خاک کردم
تا یادم برود
دلم چه میخواهد
خیلی سخت هست
پا روی دلم گذاشتم
تمام ارزوهایم را دفن کردم
تا دیگر احساسی نشوم
تا بتوانم احساسم را
به سادگی
از تمام دنیا پنهان کنم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا