آسمون و اون گل های پراکندش
گل های یخی از ریشه آکندش
خبر میدن از تو و از حرف های تو
بغض کردن روز و شب و اشک های تو
باید خبر بدم به شاه ستاره ها
اونهایی که رفتن و گم شدن اون بالا
که اشک و آه و عشق سر سپردگی ، بازم داره این من و از من میگیره
وقتی که چشم خیس من ، بارون و با غم میباره
بذار بگم تو سایه سارت بعد از این
گم میشم و خوابای رنگی میبینم
هر جا باشم قسم به اون ستاره ها
گل های عشق رو بی تبسم میچینم
آره باید بگم به اون ستاره ها
هر جا باشم من ، من رو با تو میبینم..............
این شعرو 1389/11/27 با تمام وجودم سرودم.
امیدوارم که خوشتون بیاد