تاپیک جانبازان (زینبیان)

mansoore72

عضو جدید
کاربر ممتاز
جلو تو و خانوادت روم سیاهه ابجی ..
سیاهه سیاه..:gol:



نه داداش نزن اين حرف هارو :cry::cry::cry::cry:
جان ابجي اين قدر خودت رو اذيت نكن
دل امثال باباي من از جايي ديگه خون
شما داداش هاي من كه همه گلين
تو علي .........
همه خوبين
همين كه يادتون است
هزار قدم از بقيه جلوترين
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بازم شرمنده ام از شهدا
از جانبازان
از فرزندانشان و....
خدایا مراببخش
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
از زیر اکسیژن نفس کشیدن متنفرم.زجر آوره!چند بار خودم تنفسم زیر دستگاه اکسیژن بود!درد آور و مرگ آوره!نای نفس کشیدن نیست!یه چیزی تو مغز آدم درد میگیره!احساس سر گیجه به آدم دست میده!و هر تنفس اونقدر سخته که آدم فکر می کنه این نفس،دیگه آخرین نفسه.خیلی زجر آور بود برام.حالا اونایی که یه عمره با کپسولهای اکسیژن زندگی می کنند ....آدم تا تو شرایط اونها قرار نگیره هیچ وقت رنجی رو که می کشن نمی تونند درک کنند.
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
همراه با پیشکسوتان ایثار و جهاد: حاج محمد علي محرابي؛ فرمانده تامين لشگر 27 محمد رسول الله (ص)
مجيد محرابي فرزند ارشد حاج محمد در عمليات مرصاد به شهادت رسيد و ديگر فرزندش "امير محرابي" از جانبازان سرافراز دوران دفاع مقدس است.











 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از زیر اکسیژن نفس کشیدن متنفرم.زجر آوره!چند بار خودم تنفسم زیر دستگاه اکسیژن بود!درد آور و مرگ آوره!نای نفس کشیدن نیست!یه چیزی تو مغز آدم درد میگیره!احساس سر گیجه به آدم دست میده!و هر تنفس اونقدر سخته که آدم فکر می کنه این نفس،دیگه آخرین نفسه.خیلی زجر آور بود برام.حالا اونایی که یه عمره با کپسولهای اکسیژن زندگی می کنند ....آدم تا تو شرایط اونها قرار نگیره هیچ وقت رنجی رو که می کشن نمی تونند درک کنند.
اشکمو در اوردی
من به این عکس حساسم ولله هروقت میرم تو بروفایله شاهد که عکسش اینه
تا شب دیوانه ام
خدایی دلم گرفت
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزه راه پیمایی چند تا جانبازو دیدم روی صندلی چرخ دار بودن
داشتن با یه شوق و ذوقه وصف ناشدنی حرکت میکردند و شعار میدادند

گفتم مگه اینا ادم نیستن؟
مگه اینا هم نمتونن همش گلایه و.. کنند
پس چرا...؟
فهمیدم اینا همونایی اند که
میگن
ما رایت الا جمیلا

دلم واسه این تاپیک خیلی تنگ بود
بچه ها هرکی تونست یکم دل نوشته بزاره
یاعلی
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
همراه با پیشکسوتان ایثار و جهاد:
جانباز شیمیایی70 درصد محمود حاجي بيگي

















 

fatam

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان...
داشتم تو سايتها و وبلاگها ميچرخيدم به وبلاگي رسيدم از پسر شهيد عنايت الله ناصري.... كه جانبازه 70% شيميايي بوده ان و حدود 2 ماه پيش شهيد شدن (بيست و نه مهر ماه امسال)...

دلم گرفت، خيلي....

يه سر بزنيد...

اينه آدرسش...


ياحق:gol:
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز


جانباز شیمیایی و امدادگرسالهای حماسه و جهاد:
جوانان تنها به رهنمودهاي رهبر انقلاب عمل کنند
در جنگ نرم با دشمن باید فرهنگ دفاع مقدس که آمیخته با فرهنگ عاشوراست به نسل جوان منتقل شود. به جوانان توصیه می کنم تنها به رهنمودهاي رهبر فرزانه و جانباز انقلاب اسلامي عمل کنند.

نام:علیرضا مینایی
تاریخ و محل تولد: 1344- شیراز
نام پدر:علی
مدت حضور درجبهه:27ماه
اولین اعزام: 1365از شیراز

علیرضا مینایی در ابتدا به مجروحیتش اشاره می کند:
اسفند 65 درعملیات کربلای 5 در شلمچه شیمیایی شدم. در این عملیات، امدادگر بودم و وظیفه ام رسیدگی به مجروحان جنگی بود.
داخل سنگر بودم که خبر دادند، دشمن شیمیایی زده است. ماسکم را زدم و از سنگر خارج شدم تا مجروحان را به پشت جبهه بردم. مدتی بعد، خودم هم دچار حالت تهوع شدم و فهمیدم شیمیایی شده ام، اما مجروحیتم خیلی حاد نبود.
ادامه می دهد:
سال 67 در شلمچه، دشمن شیمیایی زد. بوی عجیبی مانند سیر و سیب کال در همه جا پیچید. با اینکه ماسک زده بودم اصلا متوجه نشدم چه زمانی از هوش رفتم و وقتی به هوش آمدم، خودم را در بیمارستان صحرایی دیدم. بعد از آن به بیمارستان شهید بقایی اهواز و از آنجا به نقاهتگاه سیدالشهدا(ع) منتقل شدم. چشمم به شدت می سوخت و ریه هایم آسیب دیده بود. بعد از 15روز، به شیراز برگشتم.

علی رضا درباره عوارض مصدومیت شیمیایی می گوید:
سال 1375، ریه ام خونریزی کرد و در بیمارستانهای شیراز تحت درمان بودم و از دارو استفاده می کردم. سال 84 خونریزی ریه شدیدتر شد و به تهران اعزام شدم و شستشوی ریه کردم.

علیرضا در ادامه از علاقه اش به خانواده اش می گوید:
سال69 ازدواج کردم و دو فرزند دارم. گاهی که به بیمارستان می روم، احساس می کنم که روحیه هایشان ضیف می شود. گاهی که از طرف بنیاد شهید ما را به اردو می فرستند، فرزندانم به من تلفن می زنند و می گویند که دلتنگم شده اند. من هم علاقه زیادی به خانواده ام دارم و به شوق آنها زنده ام.

این جانباز شیمیایی به مشکلاتش اشاره می کند و ادامه می دهد:
مهمترین مشکلم این است که به طور دائم باید از کپسول اکسیژن استفاده کنم و بیش از اندازه به آن وابسته ام. گاهی که بیماری ام حاد می شود، دکتر به منزلمان می آید و معاینه می کند.
بیشترین مجروحیتم از ناحیه ریه است و نسبت به دود سیگار و بوی ادکلن حساسم. متاسفانه عده ای از مردم تصور می کنند که بیماری مان مسری است و از ما فاصله می گیرند.
در این زمینه باید فرهنگ سازی کنیم تا بفهمند که اشتباه می کنند.
وی آب و هوای شمال کشور را برای جانبازان شیمیایی مفید می داند و اظهار می دارد:
آب وهوای مرطوب شمال، برای ریه هایم مناسب است. وقتی به آنجا می روم، راحت تر می توانم نفس بکشم. اگر امکاناتش را داشتم، به شمال کشور می رفتم و در آنجا زندگی می کردم. اما این کار نیاز به حمایت مسئولان دارد.

علی رضا مینایی یاد یکی از دوستان شهیدش را گرامی می دارد:
"شهید ابراهیم زارع" یکی از دوستانم بود که در عملیات کربلای 5در شلمچه شهید شد.
ابراهیم در گردان حمزه لشگر 19فجر بود. زمانی که می خواست به خط مقدم جبهه برود، از ما دوستانش حلالیت طلبید.در حین عملیات بود که شنیدم شهید شده است و پی به حکمت خداحافظی اش بردم.
مینایی یادی از روزهای دفاع مقدس می کند و می گوید:
دربمباران حلبچه، بسیاری از همرزمانم مجروح شدند. بچه ها را به پشت جبهه منتقل می کردیم. در میان راه بعضی شهید می شدند. با خودم می گفتم:«آنها لیاقت شهادت را دارند.من هنوز وابستگی هایم به این دنیا آنقدر زیاد است که خداوند توفیق شهادت را نصیبم نمی کند.»
این جانباز شیمیایی در پایان می افزاید:
از همه کسانی که در راه ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در میان مردم تلاش می کنند، تشکر می کنم. نسل های امروزی باید درباره آن روزها بیشتر بدانند و خودشان را به زرق و برق دنیا وابسته نکنند.جوانان تنها به رهنمودهاي رهبر فرزانه و جانباز انقلاب عمل کنند. دشمنان انقلاب، از طریق ماهواره، اینترنت و... سعی در به انحراف کشیدن جوانان ما دارند و می خواهند فرهنگ خودشان را به آنها القا کنند. برای دفع این جنگ نرم دشمن، باید فرهنگ دفاع مقدس که آمیخته با فرهنگ عاشوراست، در میانشان ترویج دهیم.



 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام بچه ها خییییییییییییییلی دلم واس اینجا تنگ بود


ایول به همه که اینجارو ادامه دادند


دلم واسه شهادت گرفته واسه جانبازی و...
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
جانباز تجسم عینی ایثار، مردانگی و از خودگذشتگی است. آن گاه که امام و مقتدای او فرمان جهاد می دهد از تمامی دلبستگی های زندگی دست می کشد و با سلاح ایمان و معنویت به ستیز با دشمنان اسلام و دفاع از اهداف و ارزشهای متعالی اسلام می پردازد.
 

mak10000

عضو جدید
ای کاش از ما مپرسند بعد از شهیدان چه کردیم
آخر چه داریم بگوییم
انبوهی از نقطه چن ها...
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
اتل متل یه جانباز - ابوالفضل سپهر شاعر ستاره ها

اتل متل یه جانباز - ابوالفضل سپهر شاعر ستاره ها


اتل متل يه جانباز
که اسم اون احمده
نمره جانبازيش
هفتاد و پنج درصده

اون که دلاوريهاش
تو جبهه ها غوغا کرده
حالا بياين ببينين
کلکسيون درده

اون که تو ميدون مين
هزار تا معبر زده
حالا توي رختخواب
افتاده حالش بده

بابام يادگاري از
خون و جنگ و آتيشه
با ياد اون زمونا
ذره ذره آب ميشه

آهاي آهاي گوش کنيد
درد دل بابا رو
مي خواد بگه چه جوري
کشتند بچه ها رو

هيچ مي دوني يعني چي
زخمي ها رو بياري
يکي يکي و با زور
تو آمبولانس بذاري

درست جلوي چشمات
همين طوري که ميره
با شليک مستقيم
ماشين الو بگيره

همينجوري که ميگفت
چشماشو به ديوار دوخت
انگار با اين خاطره
بابام الو گرفت سوخت

گفتن اين خاطره
بد جوري مي سوزوندش
با بغض و ناله ميگفت
کاشکي که پر نبودش

آي قصه قصه قصه
نون و پنير و پسه
هيچ تا حالا شنيدي
تانک ها بشن قناصه

مي دوني بعضي وقتها
تانکا قناصه بودن
تا سري رو ميديدن
اون سرو مي پروندند

سه راه شهادت کجاست؟
مي دوني دوشکا چيه؟
مي دوني تانک يعني چي؟
يا آر پي جي زن کيه؟

آر پي جي زن بلند شد
«وَِِمّا رّمََّيتَ» رو خوند
تانک اونو زودتر زدش
يه جفت پوتين ازش موند

يه بچه بسيجي
اونور ميدون مين
زير شنيهاي تانک
له شده بود رو زمين

خودم تو ديده باني
با دوربين قرارگاه
رفيقمو ميديدم
تو گودي قتلگاه

آر پي جي تو سرش خورد
سرش که از تن پريد
خودم ديدم چند قدم
بدون سر مي دويد

هيچ ميدوني يه گردان
که اسمش الحديده
هنوزم که هنوزه
گم شده ناپديده

اتل متل توتوله
چشم تو چشم گلوله
اگر پاهات نلرزيد
نترسيدي قبوله

ديدم که يک بسيجي
نلرزيد اصلا پاهاش
جلو گلوله واستاد
زل زده بود تو چشاش

گلوله هم اومدو
از دو چشم مردونه
گذشت و يک بوسه زد
بوسه اي عاشقونه

عاشقي يعني اين که
چشمهايي که تا ديروز
هزار تا مشتري داشت
چندش مياره امروز

اما غمي نداره
چون عاشق خداشه
به جاي مردم خدا
مشتري چشاشه

يه شب کنار سنگر
زير سقف آسمون
مياي پيش رفيقت
تو اون گلوله بارون

با اينکه زخمي شده
برات خالي ميبنده
ميگه من که چيزيم نيست
درد مي کشه مي خنده

 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
سلام

نامردای روزگار رو ببین
از این چیزا میزنید خبر کنید مارو

رویمان نمیشود به چشمتان بنگریم ای جانبازان
ببخشید مارا
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
جانباز شیمیایی شهید سید عنایت اله ناصری



[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]مرگ تا زیر گلوی خود رسید[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تا به عمق جستجوی خود رسید[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]لحظه لحظه سوخت تا دیدار یار[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ناصری به ارزوی خود رسید[/FONT]​
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شهدا وجانبازان ولله شرمنده ام
دوستان دارم
به قوله شهید زین الدین
در ایام غیبت به کسی منتظر گفته میشود که منتظره شهادت باشد
 

morteza545

عضو جدید
شهدا شرمنده ایم

بازهم شما باید مارو دعا کنید تا ما هم سر به راه بشیم


یا علی
 

پیرجو

مدیر ارشد
مدیر کل سایت
مدیر ارشد
براي چشم هاي مهربان «حاج عبدالله» دعا كنيد

براي چشم هاي مهربان «حاج عبدالله» دعا كنيد


شايد عكسش را ديده باشيد؛ همان عكس معروفي كه عكاس هنرمند جنگ بهرام محمدي در يكي از روزهاي پس از سقوط خرمشهر، در كوت شيخ گرفته است. سالي چند بار به بهانه هاي مختلف، اين عكس بيلبورد مي شود توي شهر. شانه به شانه آيت الله خامنه اي، با صلابتي به يادماندني دارد قدم برمي دارد. لباس خاكي بر تن دارد، ولي آرم سينه اش نشان مي دهد كه پاسدار است.
اين جوان سبزه روي خرمشهري كه از نبرد خونين روزهاي اول جنگ، جان سالم به در برد، در همان روزهايي كه اين عكس گرفته مي شد، فرمانده تيپ 22 بدر بود؛ يگاني كه بچه هاي خرمشهري تشكيل دادند تا پا به پاي ساير يگان هاي ايراني، خرمشهر را آزاد كنند.
آنها 5 برادر بودند؛ 2 برادر ـ رسول و غلامرضا ـ در جنگ به شهادت رسيدند. برادران ديگرش ـ حاج محمد و حاج محمود ـ هم جانباز جنگ هستند. اگر خواننده پروپا قرص اين صفحه باشيد، بايد يادتان باشد كه همين چند ماه پيش درباره حاج محمد نوشتم كه برايش دعا كنيد. زخم هاي بر جاي مانده از جنگ كار او را به بيمارستان كشانده بود. چشم راست حاج محمد را هم تركش به روي دنياي ما بسته است.
حالابهانه اين حرف ها حاج عبدالله نوراني است؛ همان جوان رشيدي كه سمت راست آيت الله خامنه اي دارد، راه مي رود. 10 ماه پيش چشم راست او هم بينايي اش را از دست داد. پزشكان علتش را اثرات گاز خردل تشخيص دادند. حالاهمان ماجرا دارد براي چشم چپش هم تكرار مي شود و او در بيمارستان لبافي نژاد بستري شده است.
مي دانم كه حاج عبدالله راضي نيست اينجا بنويسم كه دارنده نشان فتح، سردار دلاوري كه همه عمرش را در جنگ گذرانده و برادر 2 شهيد، غريب و مظلوم و در سكوت و بي خبري و فراموشي، در گوشه اي از اين شهر درندشت، روي تخت بيمارستان افتاده است.
ديروز با حاج محمد تلفني حرف زدم. گلايه مند بود. مي گفت: تا به امروز هيچ كس از طرف بنياد شهيد سراغي از ما نگرفته است. بغض غريبي در گلو داشت، وقتي مي گفت: با التماس و اصرار و بعد با داد و بيداد توانستيم حاج عبدالله را بستري كنيم. مي گفت: به خدا توكل كرده ايم، ولي نمي شود كه دست روي دست گذاشت. صدايش مي لرزيد. با خودم گفتم الان است كه بغضش بتركد. همه اين حرف ها را نوشتم تا بگويم كه براي حاج عبدالله نوراني دعا كنيد؛ دعا كنيد تا آن چشم هاي مهربان و محجوب را خدا به او بازگرداند. براي آنهايي هم كه حواسشان به حاج عبدالله و حاج عبدالله هاي اين مملكت نيست دعا كنيد. دعا كنيد كه عاقبت به خيري شان فداي حواس پرتي شان نشود.
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يا من اسمه دوا و ذكره شفا
خدا شفا بده او و امثال او را که این مملکت رو ساختن که بدون سرو صدا درد میکشن و کسی صدای ناله اونا رو نمی شنوه
ايشالا خدا به حق خانم فاطمه زهرا اين عزيز رو شفا بده منم براش دعا ميكنم



امام رضا مریضا رو شفا می‌ده
دوای درد مردمو از طرف خدا می‌ده :gol:
 
بالا