یادداشت کن !
- شروع کننده موضوع JU JU
- تاریخ شروع
درخت و تبر ::::
سیاه پوشیده بود ، به جنگل آمد .. استوار بودم و تنومند !
من را انتخاب کرد ...
دستی به تنه ام کشید ، تبرش را در آورد و زد .. زد .. محکم و محکم تر ...
به خود میبالیدم ، دیگر نمی خواستم درخت باشم ، آینده ی خوبی در انتظارم بود !
سوزش تبر هایش بیشتر می شد که ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد ، او تنومند تر بود ...
مرا رها کرد با زخم هایم ، او را برد ... و من که نه دیگر درخت بودم ، نه تخته سیاه مدرسه ای ، نه عصای پیر مردی ...
خشک شدم ..
سیاه پوشیده بود ، به جنگل آمد .. استوار بودم و تنومند !
من را انتخاب کرد ...
دستی به تنه ام کشید ، تبرش را در آورد و زد .. زد .. محکم و محکم تر ...
به خود میبالیدم ، دیگر نمی خواستم درخت باشم ، آینده ی خوبی در انتظارم بود !
سوزش تبر هایش بیشتر می شد که ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد ، او تنومند تر بود ...
مرا رها کرد با زخم هایم ، او را برد ... و من که نه دیگر درخت بودم ، نه تخته سیاه مدرسه ای ، نه عصای پیر مردی ...
خشک شدم ..
پسری از مادرش پرسید :
چگونه خواهم توانست برای خودم زنی نجیب و لایق پیدا کنم ؟
مادر پاسخ داد:
نگران پیدا کردن زنی لایق و نجیب نباش
روی مردی لایق و نجیب ماندن تمرکز کن...
قلب که صاف باشه همه زندگی زلال و صاف میشه
چگونه خواهم توانست برای خودم زنی نجیب و لایق پیدا کنم ؟
مادر پاسخ داد:
نگران پیدا کردن زنی لایق و نجیب نباش
روی مردی لایق و نجیب ماندن تمرکز کن...
قلب که صاف باشه همه زندگی زلال و صاف میشه
بزرگداشت،پاسداشت،یادداشت...
ببین من تمام تو را به یاد دارم ،ولی توهمه را به پای سوم شخص مفرد نوشتی!!!!!!
دست می کشم
از شمردن لحظه هایم بی تو
می ترسم مجموعه های نامتناهی ریاضی را به انتها برسانم...
از شمردن لحظه هایم بی تو
می ترسم مجموعه های نامتناهی ریاضی را به انتها برسانم...
چند روزی است حرفهایم را می نویسم
در اینجا،
شاید بخوانی شان،
قاصدک هایم که به تو نرسیدند...
در اینجا،
شاید بخوانی شان،
قاصدک هایم که به تو نرسیدند...
من هیچ نمی خواهم ...
تنها صدایت را می خواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد
نگاهت را می خواهم تا روشنی چشم های خسته ام باشد
وجودت را می خواهم تا گرمای قندیل آغوشم باشد
خیالت را می خواهم تا خاطره لحظه های فراموشم باشد
دست هایت را می خواهم تا نوازشگر بی کسی اشک هایم باشد
و تنها خنده هایت را می خواهم تا مرهم کهنه زخم های زندگی ام باشد
آری تنها تو را می خواهم ...
تنها صدایت را می خواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد
نگاهت را می خواهم تا روشنی چشم های خسته ام باشد
وجودت را می خواهم تا گرمای قندیل آغوشم باشد
خیالت را می خواهم تا خاطره لحظه های فراموشم باشد
دست هایت را می خواهم تا نوازشگر بی کسی اشک هایم باشد
و تنها خنده هایت را می خواهم تا مرهم کهنه زخم های زندگی ام باشد
آری تنها تو را می خواهم ...
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غَرَّه به آن مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلام است آن را
((خیام))
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غَرَّه به آن مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلام است آن را
((خیام))
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
یادداشت های شبانه | ادبیات | 189 | |
|
گریه کن ای دل.......... | ادبیات | 427 | |
|
نگاه کن | ادبیات | 216 |