کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک پلک سرمه ریخت که بی دل کند مرا
گیسو قصیده کرد که خاقانی ام کند
دستم چقدر مانده به گلهای دامنت ؟
دستم چقدر مانده خراسانی ام کند ؟
می ترسم آنکه خانه به دوش همیشگی !
گلشهر گونه های تو افغانی ام کند
در چترهای بسته هوا آفتابی است
بگذار چتر باز تو بارانی ام کند
چون بادهای آخر پاییز خسته ام
ای کاش دکمه های تو زندانی ام کند
□□□
این اشک ها به کشف نمک ختم می شوند
این گریه می رود که چراغانی ام کند .
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
در این کوچه‌هایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم.
من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم.
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است.
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد.
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات.
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا.
و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشت‌های تو، بیدار خواهم شد.
و آن وقت
حکایت کن از بمب‌هایی که من خواب بودم، و افتاد.
حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم، و تر شد.
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند.
در آن گیروداری که چرخ زره‌پوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست.
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد.
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد.
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید.
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب،
دور خواهم شد از این خاک غریب ...

آه سهراب عزیز!
دوست دارم بروم اما حیف،
قایقم کاغذی است
کاغذی بی بنیاد، که دلش خط خطی است.
با چنین قایقی از ریشه تهی
به کجا باید رفت؟

تا کجا باید رفت؟
چاره چیست؟
منتظر می مانم
منتظر تا روزی که بسازم از نو قایقی را
و به آب اندازم
آن زمان است که فریاد زنم:

قایقم کشتی نوح مقصدم کعبه و نور.
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
سکوت گاهی
نه سرشار از ناگفته هاست
نه بازتابی از روی قدرت و ضعف
نه نشان از اعتراض ورضاست

سکوت گاهی
حقیقت بی رحمانه ی دردیست
که نه فریاد آرامش میکند، نه گریستن
نه اعتراض نه گذشتن

سکوت گاهی
درد بی درمان و مزمن من است
هیچ جور دیگر تعبیرش نکن!
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی به من گفت: باید بیاموزی که همیشه نمی توانی در اولین خانه قرار بگیری...
ولی من به او اموختم که می توانم خانه ای را که در ان هستم، مبدل به نخستین خانه کنم...
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
حسی غریب گفتن را بهانه می کند
مانده ام که چه بگویم
دور تر ها هوا گرفته است
ابری است گویا
و من گم شده در حجم خیال
چشمه ی خشکیده شعرم راحسرت می خورم
حسی غریب نوشتن را بهانه می کند
و من در سکوت سرد چشمانم
دستان لرزانم را نظاره می کنم
که عمری برای شاعر شدن به بیگاری گرفته شده اند
 

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگی هایم را در کوله بار تنهاییم میریزم و در قبرستان سرد فراموشی به خاک میسپارم...شاید فراموشت کنم!!!

 

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم تنگ است...
دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است ...!
سکوت از کوچه لبریز است ...
صدایم خیس و بارانی ست....
نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی ست ....!
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکبار هم نگفتی
خیلی ساده
بدون حاشیه
دوستت دارم
سخت نبود
دلم خوش بود به این...
حتی یکبار نگفتی
مهم نیست
گوشم ازاین حرف ها پره
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نسیم خنکی که موهایت را نوازش میکند
صدای من است
بارها از تو میگذرد
و تو او را نخواهی شناخت
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
شنیده ام چنین روزی ، روز میلاد من است اما
گویا سپری شد، بی آنکه بدانم
آتش شمع چندمین سال زندگی ام را

به خاموشی سپردم
 

hani0

کاربر بیش فعال
گاهی گمان نمیکنی ولی میشود،گاهی نمیشود که نمیشود،
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است،
گاهی نگفته قرعه بنام تو میشود،گاهی بساط عشق خودش جور میشود،گاهی به صد مقدمه ناجور میشود،
گاهی گدای گدایی و چاره نیست،
گاهی تمام شهر گدای تو میشوند!!!!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می كند
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏
آن وقت من اشتباه می كنم و او
با اشتباه های دلم حال می كند.
دیروز یك فرشته به من می گفت:
تو گوشی دل خود را بد گذاشتی
آن وقت ها كه خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا بر نداشتی؟!
یادش به خیر
آن روزها
مكالمه با خورشید
دفترچه های ذهن كوچك من را
سرشار خاطره می كرد
امروز پاره است
آن سیم ها
كه دلم را
تا آسمان مخابره می كرد.
×××
با من تماس بگیر ، خدایا
حتی هزار بار
وقتی كه نیستم
لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار
 

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ وقت
هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد
امشب دلی كشیدم
شبیه نیمه سیبی
كه به خاطر لرزش دستانم
در زیر آواری از رنگ ها
ناپدید ماند
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
گــــم شـــده ام !


اگــــر پیـدایـــــم کــردیـــــد هـــرگــز مـــرا بـــــه خـــانـــه ام بــــاز نـــگردانیـــد


کـــه آن هـــــا بـــــــرای چیزی کـــــــه گـــم نـــکرده انـــدبــــــه شمـــــــا مـــژدگــانــی نمیدهـند
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
درد دارد وسط ِ جاده ای باشی

بی " همسفر " ،

بی " همراه " ،

بی کسی که پشتت باشد ؛

که دلگرمــــــت کند

و بگوید

برو من پشتت هستـــــــــــــــتم

دَرد دارد
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دلتنگ خنده های بهارانت در کوچه خزان زده دلم،
نگاه مهربانت را به انتظار نشسته ام.
یک شب از کوچه خیالم بگذر شاید
عطر گیسویت خواب پریشانم را التیم ببخشد.
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
به خدا خسته شدم از بس به آدمایی که میخوان جای تورو تو قلبم

بگیرن گفتم ببخشیداینجا جای دوستمه الان برمیگرده….
 

ro0zhin

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبي از پشت يك تنهايي نمناك باراني...

تورابالهجه گلهاي نيلوفر صدا كردم....

تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم.
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادش بخیر کودکی!

قهر میکردیم تا قیامت ......

و لحظه ای بعد قیامت می شد
 

ro0zhin

عضو جدید
کاربر ممتاز
و من پنداشتم او مرا خواهد برد...

همان لحظه كه بي تاب شوم..

او مرا خواهد برد...

ب همان سادگي رفتن باد...

او مرا برد...

ولي برد ز ياد.................
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا