کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
به كنار تپه شب رسيد.

با طنين روشن پايش آيينه فضا شكست.

دستم را در تاريكي اندوهي بالا بردم

و كهكشان تهي تنهايي را نشان دادم،

شهاب نگاهش مرده بود.

غبار كاروان ها را نشان دادم

و تابش بيراهه ها

و بيكران ريگستان سكوت را،

و او

پيكره اش خاموشي بود.

لالايي اندوهي بر ما وزيد.

تراوش سياه نگاهش با زمزمه سبز علف ها آميخت.

و ناگاه

از آتش لب هايش جرقه لبخندي پريد.

در ته چشمانش، تپه شب فرو ريخت.

و من،

در شكوه تماشا، فراموشي صدا بودم.
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


من در اين جمع قريب

چه غريبانه غريب افتادم

تو قريبي اي دوست

تو مرا از غم غربت به قريبي برسان
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
مگر چشمان ساقي بشكند امشب خمارم را
مگر شويد شراب لطف او از دل غبارم را


بهشت عشق من در برگ ريز ياد ها گم شد
مگر از جام ميگيرم سراغ چشم يارم را


به گوشش بانگ شعر و اشك من نا آشنا آمد
به گوش سنگ ميخواندم سرود آبشارم را


به جام روزگارانش شراب عيش و عشرت ياد
كه من با ياد او از ياد بردم روزگارم را


پس از عمري هنوز اي جان به ياري زنده مي دارد
نسيم اشتياق من چراغ انتظارم را


خزان زندگي از پشت باغ جان من برگشت
كه ديد از چشم در لبخند شيرين بهارم را


من از لبخند او آموختم درسي كه نسپارم
به دست نا اميدي ها دل اميدوارم را


هنوز از برگ و بار عمر من يك غنچه نشكفته است


كه من در پاي او ميريزم اكنون برگ و بارم را
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma, new york, times, serif]مقابل دریا كه می رسم[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]فقط برای چشمهایت دعا می كنم[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]اما تو هرگز مستجاب نمی شوی[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]...ببار[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]ببار كه باز باورت كنم[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]ببار در همین كوچه پس كوچه های بارانی[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]ببار در همین كوچه مهتاب[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]راستی قرارمان[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]"همان ساعت "نمی دانم[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]ساعت لجوجی كه هیچ عقربه ای[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]روی شانه هایش به خواب نمی رود[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]یادت نرود[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]تو ، همیشه فرصت كوتاه منی برای شعر[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]تا می آیم زمزمه ات كنم[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]زود تمام می شوی[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]می دانم سالهاست[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]ساعت قرارمان[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]یك دقیقه به هیچ است[/FONT]

[FONT=tahoma, new york, times, serif]و من همیشه فقط یك دقیقه[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]...دیر می رسم[/FONT]
 

B.R.Z

عضو جدید
تـو راحت بـخواب من مـشق گریه هایـم هـنوز مـانده...


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به چه مي خندي !؟[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
به چه چيز!؟
به شكست دل من
يا به پيروزي خويش !؟
به چه مي خندي...!؟
به نگاهم كه چه مستانه تو را باور كرد!؟
يا به افسونگريه چشمانت
كه مرا سوخت و خاكستر كرد...!؟
به چه مي خندي !؟
به دل ساده ي من مي خندي
كه دگر تا به ابد نيز به فكر خود نيست !؟
يا به جفايت كه مرا زير غرورت له كرد !؟
به چه مي خندي !؟
به هم آغوشي من با غم ها
........يا به [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خنده داراست.....بخند !![/FONT]
...مثل آن مسجد بین راهی تنهایم
... هر کس هم که می آید مسافر است می شکند
....هم نمازش را، هم دلم را
و می رود
...بهار ...
و این همه دلتنگی؟!!
،نه
شاید فرشته ای
فصلها را به اشتباه
ورق زده باشد...

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
در امتداد نگاه تو ... لحظه های انتظار شکسته می شود
و بغض تنهایی من
مغلوب وجود تو می شود ....
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم

می آید ، می ماند، و به تنهائیم پایان میدهد

آمد ، رفت ، وبه زندگی ام پایان داد . . .
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
فاصله خواهم گرفت از ادم های دو رو
دیگر خودم را گول نمیزنم
قلبم ملامتم میکند

آسمان
خاطرم

سرشار از ابرهای سرگردان است .
سپیدی ها غبار گرفته اند
در سکوتی وسیــــــــــع
به لحظه های غم گرفته می نگرم
و لبخند می زنم به نسیم
که
او هم دلش گرفته است !
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام ناتمام من با تو تمام می‌شود
شاعر بی‌نام و نشان صاحب نام می‌شود
تمام من به نام تو شعر دوباره می‌شود
بند سکوت کهنه‌ام چهارپاره می‌شود
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهایی ام را به جشن می نشینم

بغض زمینی ام می شکند

برای تمام دقیقه های غریب

ساعت های مات

و سال های بیهوده.

امروز مانند هر روز دیگری تو نیستی

و من شعرهایم بوی باران می گیرد

خوب می دانم که هنوز وقت گریستن نیست...
 

hiva13

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم،
خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.
در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرامبخت خندان و زمان رام
خوشۀ ماه فروریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:ـ «از این عشق حذر كن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن،
آب، آیینۀ عشق گذران است،
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!»
با تو گفتم:‌ «حذر از عشق!؟ - ندانمسفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،نتوانم!
روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد،چون كبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .»
باز گفتم كه : «تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتمحذر از عشق ندانم، نتوانم!»
اشكی از شاخه فرو ریختمرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .
اشک در چشم تو لرزید،ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم.نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم . . .
بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم
!
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
کسي ما را نمي جويد،
کسي ما را نمي پرسد،
کسي تنها يي ما را نمي گريد،
دلم در حسرت يک دست،
دلم در حسرت يک دوست،
دلم در حسرت يک بي رياي مهربان مانده است،
کدامين يار ما را مي برد،
تا انتهاي باغ باراني؟
کدامين آشنا آيا به جشن چلچراغ عشق دعوت مي کند ما را؟،
واما با توام اي آنکه بي من مثل من تنهاي تنهايي،
تو که حتي شبي را هم به خواب من نمي آيي،
تو حتي روزهاي تلخ نامردي،. نگاهت،
. التيام دستهايت را دريغ از ما نمي کردي،
من امشب از تمام خاطراتم ، با تو خواهم گفت،
من امشب با تمام عشق تورا خواهم خواند.
که تویی تنها معبودم....
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
من دلم مي خواهد
خانه اي داشته باشم پر دوست
كنج هر ديوارش
دوستهايم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو
هركسي مي خواهد
وارد خانه پرعشق و صفايم گردد
يك سبد بوي گلسرخ
به من هديه كند
شرط وارد گشتن
شست و شوي دلهاست
شرط آن داشتن
يك دل بي رنگ و رياست
بر درش برگ گلي مي كوبم
روي آن با قلم سبز بهار
مي نويسم اي يار
خانه ي ما اينجاست
سهراب نپرسد تا كه دگر
خانه دوست كجاست؟

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو شاهکار خالقی....

تحقیر را باور نکن....

بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش.......

زیبا و زشتش پای توست......

تقدیر را باور نکن.....

تصویر اگر زیبا نبود.......

نقاش خوبی نیستی . . . .

از نو دوباره رسم کن.......

تصویر را باور نکن....

خالق تو را شاد آفرید.....

آزاد آزاد آفرید......

پرواز کن تا آرزو........

زنجیر را باور نکن........
 

designer.Ali

عضو جدید
تنــــهـــــایی هــــای یک مرد

تنــــهـــــایی هــــای یک مرد

[h=2]"غم نــــامه ی عشق "[/h]
زمزمه هایی در سکوت شب



.................................................. ......
این اشعار دل تنگی های یک مرد است که در تنهائی خود نوشته است .
طرف صحبت من هیچ کس نیست !!!


.................................................. ............

غم نامه دل من


تو هی میگی یاری داری دلتو بستی تو به اون***من هی میگم نه ندارم عاشقتم با دل و جون



"شب زده ی کوچه هـــای غم"

همیشه برای نوشتن باید دنبال یک بهانه بود ... شاید نوشتن بهانه ای است برای خالی شدن
راستی چه فایده دارد نوشتن فقط می شود یک خاطره برای روزهای دور که عذاب بکشی
ولی بعضی وقتها که بر می گردی به خاطره های دور و ... بعضی وقتها که هیچ چیز نمی تونه به آینده
دل گرمت کنه و بغض داره خفه ات می کنه و برای روزهای که گذشت اشک می ریزی با دیدن یه نوشته
لبخند می زنی ... چقدر شیرنه نه ؟ . . .
هنوز هم می شود نوشت ...!!!
در این شب پراز دلهره در این لحظه های دلواپسی آرام شانه می زنم گیسوان پریشان خیالت را ...
ایکاش می توانستم این خشکی را از ریشه بخشکنام من به دنبال بهانه ای برای به تو فکر کردنم
من هر شب تو را حس می کنم من تو را می بینم من با خیالت تا صبح سر می کنم
من هرشب خواب می بینم و تو خوابهای سیاه مرا با مداد رنگی عشق رنگ می زنی ...
من برای نفس کشیدن ... برای با تو بودن ... برای زندگی دوباره ... دستهایت را پلی می کنم برای
رسیدن ...
اینجا در این سکوت شب ... در میان بهت لحظه های بی کسی برای عشق از تو تضمین نمی خواهم
من به عشق یقین دارم ... واما عشق ...
شاید نباید حرف زد نباید گفت ولی خدایا بازمنم و این همه سه نقطه ...! کاش می شد حرف زد ...
وقتی از همه دنیا بریدی وقتی برات یه لحظه زندگی کردنم سخت باشه ...
وقتی حرفات تو دلت می مونه بغض گلوت رو فشار می ده وقتی همه ازت دور شدن
وقتی احساس می کنی تنهاترینی ورسیدی به آخر خط وهیچ چیز دنیا برات جالب نیست و
حتی نمی تونی راحت نفس بکشی وقتی به این فکر می کنی مردها از ما خوشبخترن ...
یه صدا یه نگاه شاید بتونه تو رو برگردونه به زندگی اونوقت از ته دل لبخند می زنی و
دلت خوش می شه که می تونی دل خوشی یکی باشی ... یکی که اگه نباشی می شکنه
یکی که همه فکرش می شی یکی که از نبودنت می ترسه
یکی که ...
اون وقت نگاهت به زندگی عوض می شه وبه نداشته هات فکر نمی کنی
وقتی هستی آسمان ابری نیست دلم به عشق بودنت می نویسد
پس بیا تا برایت بگویم که از پشت پنجره چشمانت دیدن دنیا زیبا تر ست
با تو شب من نیلوفری است ...
تو در کنار دلتنگی هر شبم می نشینی و به من امید به فردا می دهی
دستهایت را به من بخشیدی وقتی سنگهای تنهایی چشمه های جانم را انباشته بود ...






 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
به هنگامی که دنیافکرمانیست
برای مرگ هم درخانه جانیست
اگرخاموش بشینم روانیست
دل از دریابریدن کارمانیست
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم یک دشت بنفشه می خواهد
و یک اسمان رهایی
یک دشت بنفشه
بنفشه
بنفش
...هیچ وقت ساز من کوک نبوده در بنفش
ولی حالا من بنفش را خوب می فهمم
بنفش رنگ غربت است
اما نه غربت غریب
بنفش نوعی غربت غریبگی در خانه است
که غریب تر از غریبی است
زرد بپاش اسمان
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
جایی به من بدهید
دورترین دلتنگی آدمی با من است
گفته بودم
روزی باران دریا را خیس خواهد کرد
و تلخ ترین روز ماه خواهد رسید
...و تلخ ترین تبخیر
آسمان را سیاه خواهد کرد
جایی به من بدهید
تمام دلتنگی آسمان با من است
گفته بودم
شبی ماه آب خواهد شد
و تمام پنجره ها غریب
و زمین تنها خواهد مرد
جایی به من بدهید
تمام تنهایی زمین با من است
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
من مرغ آتشم -
مي سوزم از شراره اين عشق سركشم
.
چون سوخت پيكرم،چون شعله هاي سركش جانم فرو نشست
؛
آنگاه باز از دل خاكستر،ب
ار دگر تولد من،
آغاز مي شود .
و من دوباره زندگيم را،
آغاز مي كنم .
پر باز مي كنم .
پرواز مي كنم .
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز

كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی وقت ها یکی طوری میسوزونتت که
هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن
بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه که
هزار نفر نمیتونن روشنت کنن
 

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز هوای پنجره، بوی مادرم میداد
انگار که دلـش باز هوای دلم کرده بود
بوی عطر تنــش،،
عرق پیراهــنـش،،
اتاق کوچکم را پر کرده و انگار که مرا در آغوش خود میفشارید
...برای چند لحظه آرامش، وجودم را فرا گرفته بود
هرم نفسهایش را لمس میکردم که مــرا می بوسید
و من مست و مدهوش هوایش شده بودم ...
من هم
هوا را سیر بوسیدم و سپردم که بوسه هايم را به او برساند.
 
آخرین ویرایش:

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
به پندار تو:
جهانم زيباست!
جامه ام ديباست!
ديده ام بيناست!
زيانم گوياست!
قفسم طلاست!
به اين ارزد كه دلم تنهاست؟
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا