کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

fairy a

عضو جدید
نَفَسم میگیرد...
در هوایی که نفس های تو نیست...

 

چوبین

عضو جدید
آفتابی زد و ویرانه دل روشن کرد
لیک افسوس که زود از سر دیوار گذشت
خیره شد چشم دل از جلوه مستانه او
تا زدم چشم به هم فرصت دیدار گذشت..
 

fairy a

عضو جدید

بزرگترین راهها ما را به هم نمی رسانند

عشق با قوانین بیگانه است

از بیراهه ها بیا

برای دیدن کسی که عمریست دوستت دارد!

 

mona.p

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی بر دفتری برایت نوشتم
تا هستی هستم
و تو امضا کردی
حال در برزخ نبودنت
به یادت هستم
و تو را...!
نمی دانم...!!!
 

mona.p

عضو جدید
کاربر ممتاز
زل می زنم به این همه یلدای ناتمام
حل می شوم تمام تو را توی هیچ کس
حافظ دوباره گفته نمیایی، بی دلیل..
بغضی شکسته تر شده حالا نفس نفس..
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر ورق از شور شعر شعله بارم آتش است
هر چه را در دفتر دل مینگارم آتش است

زیر خاکستر نهان دارم دلی آتش بجان
هر زمانی سر ز خاکستر بر آرم آتش است

شعله خون سیاوش در رگانم جاری است
زین سبب هر جا که گامی میگذارم آتش است

ساختم با آتش دل در تموز زندگی
نیست باکی گر هوای روزگارم آتش است

دوزخستان است در پیش نگاه من بهشت
گر به جنت هم روم در انتظارم آتش است

گر چه یخ بسته دلم در این زمستان سیاه
زیر پای جرم سنگین بهارم آتش است

در تحمل منت از خار بیابان کی کشم
خانه بر دوش کویرم کوله بار آتش است

گرچه آتشدان دل خاموش شد ما را چه غم
در میان مجمر عشق نگارم آتش است

ای که گفتی در جهنم با تو آتش چون کند
آنچه از او وحشتی در دل ندارم آتش است
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست

ببین مرگ مرا درمن که مرگ من تماشایی است


مرا در اوج می خواهی تماشا کن تماشا کن


دروغین بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن


در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما


همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها


فقط اسمی به جا مانده از انچه بودم و هستم


دلم چون دفترم خالیست قلم خشکیده در دستم


گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم


به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم
 

aftab

عضو جدید
کاربر ممتاز
هنوز گاهی میان آدمها گم می شوم
کوچه ها را بلد شدم
خیابانها را بلد شدم
ماشین ها را ؛ مغازه ها را ؛ رنگ چراغ های قرمزرا........
جدول ضرب را حتی
دیگر در راه هیچ مدرسه ایی گم نمی شوم
ولی هنوز گاهی میان آدمها گم میشوم
آدمها را بلد نیستم ......
 

magic2021

عضو جدید
هنوز گاهی میان آدمها گم می شوم
کوچه ها را بلد شدم
خیابانها را بلد شدم
ماشین ها را ؛ مغازه ها را ؛ رنگ چراغ های قرمزرا........
جدول ضرب را حتی
دیگر در راه هیچ مدرسه ایی گم نمی شوم
ولی هنوز گاهی میان آدمها گم میشوم
آدمها را بلد نیستم ......

خیلی پر معنی بود...
مرسی:gol:
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماکسانی که به فکرمان هستند را به گریه می اندازیم. ما گریه می کنیم برای کسانی که به فکرمان نیستند.
و ما به فکر کسانی هستیم که هیچوقت برایمان گریه نمی کنند.
این حقیقت زندگی است .
عجیب است ولی حقیقت دارد. اگر این را بفهمی، هیچوقت برای تغییر دیر نیست

دنیا را بد ساخته اند...
کسی که دوست داری،تو را دوست نمی دارد.
کسی که تو را دوست دارد،تو دوستش نمی داری.
اما کسی که تو دوستش میداری و او هم تو را دوست دارد،
به رسم و آیین هرگز به هم نمی رسند و این رنج است!
"دکتر شریعتی"

تنها کسانی می توانند به بهترین نحوه عشق را توصیف کنند که آن را حس کرده باشند و به نا خواسته آن را از دست داده باشند انسان همیشه قدر از دست رفته ها را می داند همیشه می خواهیم به گذشته برگردیم تا آینده را اصلاح کنیم ! چرا هنگامی که در گذشته هستیم آینده را اصلاح نکنیم اشتباهی که من بارها و بارها بدون عبرت گرفتن تکرارش کردم!

اما عشق ...

عشق پرواز عقابیست بر فراز صحرا است تا طعمه ای پیدا کند که صحرا با همان عشق آن را پرورانده و با همان اندک آب خود او را سیراب کرده و عشق آن است که عقاب همان طعمه را به انسان می دهد تا از گرسنگی نمیرد !

عشق آتش است سوزان و نورانی عشق ابتدا و انتهاست


! صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست!
در کویری سوت و کور،

در میان مردمی با این مصیبت ها صبور،
صحبت از مرگ محبت ، مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است
 

لاوي

عضو جدید
شب آخره...اسم تو مياد روي لب هام
امشب از تو ميكنم قلبم رو ...
ميرم
دارم ميرم..تو ديگه راحت ميشي امشب
تو ديگه نميشنوي از لب هام...
دوستت دارم...
ميدونم دوست نداري تو چشمات خيره بشم
بخدا از خواستن تو امشب دست ميكشم....
دل ميكنم از هرچي دارم اما اين حقم نبود
اي خدا جواب دلم به كي بگم اين نبود....
راحت بخواب...راحت بخواب
راحت بخواب
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
بي تو طوفانزده دشت جنونم
صيد افتاده به خونم
تو چسان ميگذري غافل از اندوه درونم
بي من از شهر سفر كردي و رفتي
بي من از كوچه گذر كردي و رفتي
قطره اي اشك فرو ريخت ز چشمان سياهم
تا خم كوچه به دنبال تو لغزيد نگاهم ( تو نديدي)
نگهت هيچ نيفتاد به راهي كه گذشتم
چون در خانه ببستم دگر از پاي نشستم
گوييا زلزله آمد
گوييا خانه فروريخت سر من
بي تو من در همه شهر غريبم
بي تو كس نشنود از اين دل بشكسته صدايي
برنخيزد دگر از مرغك پربسته نوايي
تو همه بود و نبودي تو همه شعر و سرودي
چه گريزي ز بر من كه ز كويت نگريزم
گر بميرم ز غم دل به تو هرگز نستيزم
من و يك لحظه جدايي ،
نتوانم ، نتوانم
بي تو من زنده نمانم ...
 

faramarzjan

کاربر فعال
بی تو دلم می‌گیرد
و با خودم می‌گویم
کاش آن یک بار که دیدمت
گفته بودم
که بی تو گاه دلم می‌گیرد
که بی تو گاه زندگی سخت می‌شود
که بی تو گاه هوای بودنت دیوانه‌ام می‌کند
اما نمی‌گفتم
که این «گاه» ها
گهگاه
تمامِ روز و شب من می‌شوند
آن وقت بغض راه گلویم را می‌گیرد
درست مثل همین روزها
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو فکر یه سقفم

یه سقف بی روزن

یه سقف پا برجا

محکم تر از آهن

سقفی که تنپوشِ هراسِ ما باشه

توسردی شبها

لباس ما باشه


سقفی اندازه ی قلب من و تو

واسه لمس تپش دلواپسی

برای شرم لطیف آینه ها

واسه پیچیدن بوی اطلسی

زیر این سقف

با تو از گل

از شب و ستاره میگم

از تو و از خواستن تو

می گم و دوباره میگم

زندگیمو زیر این سقف

با تو اندازه می گیرم

گم میشم تو معنی تو

معنی تازه می گیرم



سقففمون افسوس و افسوس...

تن ابر آسمونه

یه افق یه بی نهایت

کمترین فاصلمونه

تو فکر یه سقفم

یه سقف رویای

سقفی برای ما

حتی مقوایی



تو فکر یک سقفم

یه سقف بی روزن

سقفی برای عشق

برای تو با من

سقفی اندازه ی قلبِ منو تو

واسه لمس تپشِ دلواپسی

برای شرم لطیف آینه ها

واسه پیچیدن بوی اطلسی

زیر این سقف ، اگه باشه

پُر میشه از گرمیِ تو

لختی پنجره هاشو

می پوشونه دستای تو

زیر این سقف

خوب عطرِخود فراموشی ، بپاشیم

آخر قصه بخوابیم

اول ترانه پا شیم



سقففمون افسوس و افسوس...

تن ابر آسمونه

یه افق یه بی نهایت

کمترین فاصلمونه

تو فکر یک سقفم ............
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یاد بگذشته به دل ماند و دریغ[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نیست یاری كه مرا یاد كند[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دیده ام خیره به ره ماند و نداد[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نامه ای تا دل من شاد كند[/FONT]​
 

mona.p

عضو جدید
کاربر ممتاز
از من بگیر غربت این حس و حال را
این لحظه های لعنتی بی زوال را
فرصت نمی دهند کمی روبرو شویم
خالی کنیم عقدۀ این چند سال را

لعنت به هرکه گفت سکوت از سر رضاست
ورد زبان خلق نمود این مثال را

دنیای من چقدر بدون تو کوچک است
از من گرفته است غمت اعتدال را

جاری شدن رسالت رود است بی گمان
سدها به رودها ندهید این مجال را

حق پرنده های زبان بسته این نبود
در آورید از سرشان فکر بال را

آدم به عقد عشق در آمد به این دلیل
تا کم کند خدا غم این انتقال را

الحق که چشمهای قشنگ تو بسته اند
از پشت دست جنگل سبز شمال را

عشق است یا هوس؟ بخدا سخت می شود
تشخیص داد مرز حرام و حلال را

پرسیده ام ز شیخ و ز زاهد که عشق چیست؟
پاسخ نداد هیچکسی این سوال را
…………
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
با دل بي تاب مي خوانم تو را
مثل شعري ناب مي خوانم تو را

در كنار جويباري از غرل
با سرود آب ميخوانم تو را

شب به قصد كوچه بيرون مي روي
در شب مهتاب مي خوانم تو را

خستگي را مي تكانم از تنت
با زبان خواب مي خوانم تو را

با لباني كه عطش بوسيده است
با صداي آب مي خوانم تو را

عكس خاموشم كه تا پايان عمر
بادلي بي تاب مي خوانم تو را
 

mona.p

عضو جدید
کاربر ممتاز

باید کسی باشد
که هروقت بار تنهاییت سنگین شد
هر وقت کمر کلماتت شکست
هر وقت واژه هایت لال شدند
بیاید بنشیند مقابل چشمهایت
و تو زل بزنی به خودت
که جاری شده ای میان چشمهایش...

باید کسی باشد
که هر وقت بار دلتنگیت سنگین شد
هر وقت طاقت سکوتت تمام شد
هر وقت کم آوردی
بیاید بنشیند کنارت
و تو سرت را بگذاری روی شانه اش
و تمام خودت را به او تکیه دهی...

باید کسی باشد
که هر وقت بار خستگی هایت سنگین شد

هر وقت سهمت از بغض بیشتر از توانت شد
بیاید آغوش باز کند
و پناهت شود
و تو یک جا
تمام تنهاییت را
تمام دلتنگیت را
تمام سکوتت را
تمام خستگیهایت را
و تمام بغضت را
میان هُرم نفسهایش
نفس بکشی...

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
باران میبارد امشب
دلم
غم دارد امشب
آرام جان خسته
ره میسپارد امشب
در نگاهت مانده چشمم
شاید از فکر سفر برگردی امشب
از تو دارم
یادگاری
سردی این
بوسه را پیوسته بر لب
قطره قطره
اشک چشمم
میچکد با نم نم باران به دامن
بسته ای بار سفر را
با تو ای عاشقترین بد کرده ام من
رنگ
چشمت رنگ دریا
سینه من رنگ غمها
یادم آید زیر باران
با تو بودم با تو تنها
زیر باران با تو بودم
زیر باران با تو تنها

این کلام آخرینت

برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی
از سفر اما نمیشه باور من
رفتنت را کرده باور
التماسم را ببین در این نگاهم
زیر باران گریه کردم
بلکه باران شوید از جانم گناهم

کی رود از خاطر من

آخرین بوسه شبی در زیر باران
رفتی و کردم صدایت
اما در آغوش شب گشتی تو پنهان
این کلام آخرینت....


 

لاوي

عضو جدید
قلب يخي
همه ميگن كه تو رفتي همه ميگن كه تو نيستي
همه ميگن كه دوباره دل تنگمو شكستي.......
دروووووغه
چه جوري دلت ميومد منو اينجوري ببيني
با ستاره ها چه نزديك منو تو دوري ببيني
همه گفتند كه تو رفتي ولي گفتم كه دروغه
دروووووغه
همه ميگن كه عجيبه اگه منتظر بمونم
همه حرفاشون دروغه تا ابد اينجا ميمونم
بي تو و اسمت عزيزم اينجا خيلي سوت و كوره
ولي خوب عيبي نداره دل من خيلي صبوره
صبوووووره
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگي رسم خوشايندي است .
زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ ،
پرشي دارد اندازه عشق .
زندگي چيزي نيست ، كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود.
زندگي جذبه دستي است كه مي چيند .
زندگي نوبر انجير سياه ، در دهان گس تابستان است .
زندگي ، بعد درخت است به چشم حشره .
زندگي تجربه شب پره در تاريكي است .
زندگي حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد.
زندگي سوت قطاري است كه در خواب پلي مي پيچد.
زندگي ديدن يك باغچه از شيشه مسدود هواپيماست .
خبر رفتن موشك به فضا ،
لمس تنهايي (( ماه )) ،
فكر بوييدن گل در كره اي ديگر .
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا