کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

raha

مدیر بازنشسته
صدای سنگین سکوت...
در ذهن خسته ام میشکند،

از خویش دور افتاده ام لیک،

چراغی در دور دست وجودم سوسو میزند،

کسی فریاد میزند،با صدای بی صدا،

آری،این صدای سکوت است که میشنوی:w05:
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
چگونه ماهي خود را به آب مي سپرد !
به دست موج خيالت سپرده ام جان را .
فضاي ياد تو، در ذهن من، چو دريائي است؛
بر آن شكفته هزاران هزار نيلوفر .
درين بهشت برين، چون نسيم مي گذرم،
چه ارمغان برم آن خنده گل افشان را ؟
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبی از پشت یک تنهایی .........

شبی از پشت یک تنهایی .........

شبی از پشت یك تنهایی نمناك و بارانی
تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا كردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم
پس از یك جستجوی نقره ایی در كوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی كه در تنهاییم رویید با حسرت جدا كردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:
دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها كردم......

همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را بروی اشكی از جنس غروب ساكت و نارنجی خورشید وا كردم
نمیدانم چرا رفتی؟
نمیدانم چرا شاید خطا كردم
و تو بی آنكه فكر غربت چشمان من باشی
نمیدانم كجا؟تا كی؟برای چه؟
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه میبارید
و بعد از رفتنت یك قلب دریایی ترك برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاكستری گم شد
و گنجشكی كه هر روز از كنار پنجره با مهربانی دانه برمیداشت
تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود
و بعد از رفتنت انگار كسی حس كرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
كسی حس كرد من بی تو تمام هستیم از دست خواهد رفت
و بعد از رفتنت دریا چه بغضی كرد
كسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
و من با آنكه میدانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد
هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد!
ببین كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
و بعد از اینهمه طوفان و وهم و پرسش و تردید
كسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت:
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو
در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم
و من در حالتی ما بین اشك و حسرت و تردید
كنار انتظاری كه بدون پاسخ و سردست
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یك دل
میان غصه ایی از جنس بغض كوچك یك ابر
نمیدانم چرا؟ شاید به رسم پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم

مریم حیدر زاده
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا اينگونه باور کن...!
کمي تنها ، کمي بي کس ، کمي از يادها رفته...!
خدا هم ترک ما کرده ، خدا ديگر کجا رفته...؟!
نمي دانم مرا ايا گناهي هست..؟
که شايد هم به جرم آن ، غريبي و جدايي هست..؟؟؟
مرا اينگونه باور کن...!
 

@spacechild@

عضو جدید
قدم به قدم...
این بار قانون و این چرت و پرت ها سرم نمی شود!
به قول خودت بیا خاکستر همدیگر را برباد دهیم!
...
در دوردست ها صدای کسی لا به لای کوه ها غصه تو را فریاد میزند،
و زیر چتر یک ساحل فانوس کسی دلتنگی مرا نورافشانی می کند!
...
قدم به قدم...
این بار بیا خودمان فریاد بزنیم!
من کم تر ناراحت می شوم.
 

meysam480

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سايه ها زير درختان در غروب سبز می گريند
شاخه ها چشم انتظار سرگذشت ابر
و آسمان چون من غبارآلود دلگيری

باد بوی خاك باران خورده می آرد
سبزه ها در رهگذار شب پريشانند
آه اكنون بر كدامين دشت می بارد؟

باغ حسرتناك بارانی ست
چون دل من در هوای گريه ی سير
ی
 

bahare7

عضو جدید
سهم من از زندگانی هیچ بود
دل به هر کسیخوش نمودم پوچ بود
رنج غربت به تن خسته نشست
درد تنهایی عمرم را شکست
روزگارم برخلاف آرزوهایم گذشت
یک شبی عاشق شدم
سال ها پشیمانی گذشت
سرگذشت دیگران عبرت نشد
خود شدم عبرت برای دیگران
 

meysam480

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دیشب رویایم را تر کردی



روی عضلات درخت کهنسال پشت پنجره نشسته بودی و


لبخندت تنگ تنهایی را ترک داد


از لمس حضورت آنقدر لبریز شدم که یادم رفت


چقدر مانده تا پرنده شدن


با دل به زمین خوردم و دوباره شکستم در سکوت


جاری اشک مسیر همیشگی اش را روی گونه ی احساسم خراشید


سبزترین نگاهت مرا در آغوش فشرد و رویا تمام شد


دوباره من بودم و واژه های بی تویی
 

meysam480

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز



[FONT=tahoma, new york, times, serif] وقتی نیستی[/FONT]



[FONT=lucida console, sans-serif] وقتی می‌روی
تمام ِ چیزهای ِ عادی
یادگاری می‌شوند
حساس می‌شوند
ترک بر می‌دارند
[/FONT]

[FONT=lucida console, sans-serif]
بر مبل نمی‌شود نشست
که تو آنجا نشسته بوده‌ای

هوا را نمی‌شود نفس کشید
که عطر تو آنجا بوده است
[/FONT]

[FONT=lucida console, sans-serif]
وقتی نیستی
همه چیز
تو را یادآوری می‌کند
[/FONT] [FONT=lucida console, sans-serif] تو را و نبودنت را[/FONT]



[FONT=lucida console, sans-serif] برگها زردند و می‌ریزند وقتی نیستی [/FONT]

[FONT=lucida console, sans-serif] فصل‌ها پاییز ِ پاییزند وقتی نیستی [/FONT]



[FONT=lucida console, sans-serif] ابرها لج می‌کنند و با تمام بغض خود [/FONT]

[FONT=lucida console, sans-serif] قطره ای باران نمی‌ریزند وقتی نیستی [/FONT]

[FONT=lucida console, sans-serif] [/FONT]

[FONT=lucida console, sans-serif]لحظه‌ها جایی برای فکر فردا نیستند[/FONT]

[FONT=lucida console, sans-serif]وقتی از دیروز لبریزند… وقتی نیستی [/FONT]



[FONT=lucida console, sans-serif] قاب‌های روی دیوار از طناب دارشان[/FONT]

[FONT=lucida console, sans-serif] عاقبت خود را می‌آویزند، وقتی نیستی [/FONT]



[FONT=lucida console, sans-serif] خواب می‌بینند گل ها،خواب فرداهای خوب[/FONT]

[FONT=lucida console, sans-serif] کاش برخیزند، برخیزند وقتی نیستی
[/FONT]





[FONT=lucida console, sans-serif]
[/FONT]


 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در رگ ها نور خواهم ريخت
و صدا در داد اي سبدهاتان پر خواب سيب آوردم سيب سرخ خورشيد
خواهم آمد گل ياسي به گدا خواهم داد
زن زيباي جذامي را گوشواري ديگر خواهم بخشيد
كور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ
دوره گردي خواهم شد كوچه ها را خواهم گشت جار خواهم زد : آي شبنم شبنم شبنم
رهگذاري خواهد گفت : راستي را شب تاريكي است كهكشاني خواهم دادش
روي پل دختركي بي پاست دب اكبر را بر گردن او خواهم آويخت
هر چه دشنام از لب خواهم برچيد
هر چه ديوار از جا خواهم بركند
رهزنان را خواهم گفت : كارواني آمد بارش لبخند
ابر را پاره خواهم كرد
من گره خواهم زد چشمان را با خورشيد دل ها را با عشق سايه ها را با آب شاخه ها را با باد
و به هم خواهم پيوست خواب كودك را با زمزمه زنجره ها
بادبادك ها به هوا خواهم برد
گلدان ها آب خواهم داد
خواهم آمد پيش اسبان گاوان علف سبز نوازش خواهم ريخت
مادياني تشنه سطل شبنم را خواهم آورد
خر فرتوتي در راه من مگس هايش را خواهم زد
خواهم آمد سر هر ديواري ميخكي خواهم كاشت
پاي هر پنجره اي شعري خواهم خواند
هر كلاغي را كاجي خواهم داد
مار را خواهم گفت : چه شكوهي دارد غوك
آشتي خواهم داد
آشنا خواهم كرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت
 

aftab

عضو جدید
کاربر ممتاز
دفتر عشـــق كه بسته شـد
ديـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـي بــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــدون
به پايه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــدم
اونيكه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــود
بد جوري تو كارتو مونــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــد
براي فاتحه بهـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــت
حالا بايد فاتحه خونــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــد
تــــموم وســـعت دلـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــد زدم
غــرور لعنتي ميگفـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــت
بازي عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــدم
از تــــو گــــله نميكنــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــم
از دســـت قــــلبم شاكيـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاريكـــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــيم
دوسـت ندارم چشماي مــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــه
چه خوب ميشه تصميم تــــــــــــــــــــــــ ــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلـــــــــــــــــــــــ ـرزه
بزن تير خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقــــت بود
بشنواين التماسرو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ
ــــ
ـ
 

aftab

عضو جدید
کاربر ممتاز
هزار معبد به یکی شهر …
بشنو:
گو یکی باشد معبد به همه دهر
تا من آنجا برم نماز
که تو باشی …
چندان دخیل مبند که بخشکانی‌ام ازشرم ناتوانی خویش
درخت معجزه نیستم
تنها
یکی درخت‌ام
موجی
در آبکندی
و جز این‌ام هنری نیست
که آشیان تو باشم …
تخت‌ات و تابوت‌ات.
یادگاریم و خاطره اکنون.
دو پرنده یادمان پروازی
و گلویی خاموش
یادمان آوازی …
احمد شاملو
 

CHATR be DAST

عضو جدید
هزار معبد به یکی شهر …
بشنو:
گو یکی باشد معبد به همه دهر
تا من آنجا برم نماز
که تو باشی …
چندان دخیل مبند که بخشکانی‌ام ازشرم ناتوانی خویش
درخت معجزه نیستم
تنها
یکی درخت‌ام
موجی
در آبکندی
و جز این‌ام هنری نیست
که آشیان تو باشم …
تخت‌ات و تابوت‌ات.
یادگاریم و خاطره اکنون.
دو پرنده یادمان پروازی
و گلویی خاموش
یادمان آوازی …
احمد شاملو


" چرا به يادت نمی‌آيم ای ... "

صالحی

:cool::warn::smile:
 

meysam480

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma, new york, times, serif] زنبق خاطراتم [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] از پیچک ذهنم بالا می رود[/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] دهان تو را می شنوم [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] تا نامم مرور شود در هجای [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] لحظه های سنگین سکوتی که یعنی [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] دوستت دارم را زمزمه کنی [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] در تلنگر دلهره های هر روز – هرروز...[/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] و یادم نمی آید که بی نام تو آغاز شده باشم[/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] این ابتدای داستان از زبانم موج می گیرد[/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] و پیشانی لحظه ها را چروک می دهد [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] که سکوت را در حوصله [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] امروز شاید شروع شود [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] این روزهای های فراموشی [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] پر از سمفونی های [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] نیامدنهای توست که خسته ام می کند[/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] امروز چه روزیست که نیستی؟...[/FONT]​



[FONT=tahoma, new york, times, serif]
[/FONT]​
 

سعید معمار

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاطره چیست...........
جز این که زیبایی زندگی به خاطرات آن است.........
خاطراتی که همدم و همپای کوچه های تنهایی توست.........
کوچه های تنهایی ای که در غروب زندگیت ندای طلوعی دوباره را سر میدهد............
طلوعی که بیانگر این نکته است..........
طلوع بدون غروب ارزشی ندارد.........
پس هر طلوعی روزی غروب خواهد کرد........
تنها اوست که می ماند..........
زیبایی زندگی به خاطرات آن است .........
پس یک آلبوم خاطره باش........
 
آخرین ویرایش:

CHATR be DAST

عضو جدید
گفتی : در هیچ زاویه ای از تو ، به شک نمی روم
گفتم : چشمه ی دوست داشتنم خشکیده می شود
لحظه ای درنگ
چشمانت پر از دو دل بودن ها
آرام زیر لب : ترسیدم
آرام زیر لب : ترس ، نوزاد چموش شک است

س.م.چتر به دست
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
لبت نه گويد و پيداست مي‌گويد دلت آري
که اينسان دشمني ، يعني که خيلي دوستم داري

دلت مي‌آيد آيا از زباني اين همه شيرين
تو تنها حرف تلخي را هميشه بر زبان داري

نمي‌رنجم اگر باور نداري عشق نابم را
که عاشق از عيار افتاده در اين عصر عياري

چه مي‌پرسي ضمير شعرهايم کيست آنِ من
مبادا لحظه‌اي حتي مرا اينگونه پنداري !!!

ترا چون آرزوهايم هميشه دوست خواهم داشت
به شرطي که مرا در آرزوي خويش نگذاري

چه زيبا مي‌شود دنيا براي من اگر روزي
تو از آني که هستي اي معما پرده برداري

چه فرقي مي‌کند فرياد يا پژواک جان من
چه من خود را بيازارم چه تو خود را بيازاري
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آي نيما نفس دريايي
چه خوش آوردي از سينه خروش
و چه بس نادره ها گفتي نغز
که از آن جمله يکي
سخن از يک شب و آوايي با هيبت دريا کردي
که به شب خواب تو را مي روبيد
شب همه شب به جدار دل تو مي کوبيد
ياد کردي چه خوش از شبخوانان تنگدلان
که چنان طرفه سرود آوردند
در دل قايق تنگ
و سپس چهره نهفتند به تاريکي شب
ياد از نيما ياد
و از آن گمشده آواي بلند
که خبر از تپش و جنبش دريا مي داد
اينک از آن شب و دريا ماييم
در تک قايق دلتنگ روان
گمشده در طلب گمشدگان
گوش بر زنگ صدايي که ز جان برخيزد
بر سر موج به هر سو نگران
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل ابي ات از من ازرده است

چو دريا كه در خود گره خورده است

به سردي از اينجا مرو افتاب

به هنگام تاريكي افسرده است

چگونه شكوفا شوم بي تو من

كه بي باغبان غنچه مرده است

مرا غربت خيس چشمان تو

به ابري ترين فصلها برده است

مگر حرف سنگين به تو گفته ام

كه به خاطر نازنينت برخورده است ؟!
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
روز پائیزی میلاد تو در یادم هست
روز خاکستری سرد سفر یادت نیست
ناله ناخوش از شاخه جدا ماندن من
در شب آخر پرواز سفر یادت نیست
یادم هست یادت نیست
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا