ولایت فقیه

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولايت فقيه, شورا و دموكراسى



اشاره:

آيت الله سيد محمد حسين فضل الله از معدود عالمان دينى است كه در عين پايبندى به سنت ها و اصالت ها و منابع, رويكردى روشن و باز به جهان معاصر و دركى تازه و متناسب با زمان از مفاهيم اسلامى دارند.
مى توان حركت علمى و فرهنگى آيت الله شهيد مطهرى (ره) در ايران, آيت الله شهيد صدر (ره) در عراق, و آيت الله فضل الله در لبنان, در جهت ارائه شناختى تازه از اسلام را همزمان و هم افق و برخاسته از احساسى مشترك دانست.
آيت الله فضل الله در سال 1314 ش. در نجف تولد يافت و در مدت اقامت طولانى اش در نجف اشرف از محضر آيات عظام سيد عبدالرئوف فضل الله (پدر بزرگوارش),سيدمحسن حكيم(ره)وسيد ابوالقاسم خويى (ره) بهره هاى فراوان برد.
ايشان, با مشاهده كمبودهاى موجود در فضاى فرهنگى نجف, اقدام به فعاليت هاى فرهنگى و مطبوعاتى نمود و همراه با شهيد آيت الله سيد محمدباقر صدر و آيت الله شيخ محمدمهدى شمس الدين, مجله ((الاضوإ)) را راه اندازى كرد, كه از سال 1337 از سوى ((جماعه العلما))ى نجف منتشر شد. در سال نخست انتشار مجله, شهيد صدر سر مقاله هاى آن را تحت عنوان ((رسالتنا)) به رشته تحرير درآورد. پس از آن به مدت شش سال علامه فضل الله سر مقاله هاى اين مجله را تحت عنوان ((كلمتنا)) مى نگاشت كه مجموعه اين سرمقاله ها در كتابى به نام ((قضايانا على ضوء الاسلام)) بيش از ده بار چاپ و منتشر شده است.
همكارى سيد محمد حسين فضل الله و شهيد سيد محمد باقر صدر در سطح تشكل هاى سياسى و انقلابى و بويژه در ايجاد ((حركت اسلامى عراق)) امتداد يافت. تا آن زمان شيعيان انقلابى عراق انسجام و تشكل سياسى مشخصى نداشتند, در حالى كه اهل سنت در قالب جنبش هايى مانند ((اخوان المسلمين)) و حزب ((التحرير الاسلامى)) فعاليت انقلابى منسجمى داشتند.
آيت الله فضل الله در سال 1345 ش. به عزم اقامت دائم به لبنان رفت و با تلاشى همه جانبه به پركردن خلاهاى فرهنگى و سياسى موجود پرداخت و چندين نسل را بر اساس آموزه هاى اسلام ناب, و با گشودن دريچه عقل و عاطفه انسان ها به روى آفاق نورانى اسلام معاصر تربيت كرد. فضل الله, امروزه در عين برخوردارى از جايگاه مرجع دينى شيعيان, از قدرت و نفوذ فكرى فراوانى در ميان اهل سنت و حتى مسيحيان ـ كه او را مرد گفتگو و روشن نگرى مى بينند ـ برخوردار است.
تإليفات ايشان به بيش از 60 جلد مى رسد كه عناوين برخى از آن ها چنين است:
قضايانا على ضوء الاسلام, الاسلام و منطق القوه, من وحى القرآن (تفسير), تإملات اسلاميه حول المرإه, دنيا الشباب, دنيا المرإه, فقه الحياه, حديث عاشورا, حركه الاسلاميه هموم و قضايا, الندوه (تاكنون 4 جلد از آن منتشر شده است), للانسان و الحياه, فقه الاجاره, القرعه و الاستخاره, كتاب الجهاد, الصيد و الذباحه, كتاب النكاح (5 كتاب اخير تقريرات درس خارج فقه ايشان است).
در گفتگويى كه ترجمه آن از پى مىآيد, آيت الله فضل الله به پرسش هايى در باره قدرت (حكومت), نقش جامعه در برابر قدرت و رابطه بين فقيه و جامعه پاسخ مى دهد.


ادامه (اصل مقاله) رو بزودی قرار میدم
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
خواهرم واقعا شوک زده شدم وقتی این تیکه رو خوندم
شما وبسایت دفتر آیت الله العظمی سیستانی رو قبول ندارید یا براش جوابی نداشتید؟
یا کتاب جمهوری اسلامی آیت الله مطهری در دسترس نیست؟
در مورد اون قرمزی هم که فرمودید، ای کاش فقط کمی، فقط کمی به همون چیزی که سایر دوستان رو بهش دعوت کردید پایبند می بودید
"تعقل"
فقط کمی عزیز
من در مورد منابع مربوط به آیت الله العظمی خویی متن رو مستقیم از ویکی پدیا قرار دادم
بعد دیدم خودش خیلی خوب منابع رو توی متن آورده، دیگه الزامی برای تغییر و دست بردن ندیدم
برید ببینید لینک ها از کجاست
واقعا فاطمه جان این پاسخ شما فقط یک معنا داشت
"شما علاقه ای به گفتگو و روشن تر شدن مسائل ندارید، فقط میخواید بقبولونید که خودتون حقید"
خواهر من
واقعا جا خوردم،
لینکهایی که ویکی پدیا به اونها ارجاع داده از دفتر آیت الله العظمی خویی هستن
دقیقا همون متنهایی که توسط یکی از ولایتی ها مورد استفاده قرار گرفت برای سفسطه و زیرسوال بردن نظر آیت الله العظمی خویی و در واقع به زبان بی زبانی فرمودند "ما می فهمیم خودش نفهمیده!"
و شما از این متن تشکر کردید
اونجا احساس نیاز به منبع معتبر نبود؟

سلام
شما دوستان بلخره چه راهی رو میخواید برید
راه آقای منتظری رو؟؟
ایشون ولایت فقیقه رو قبول داشته
این همه مرجع هست میگه ولایت فقیه
حالا رفتید تو این مورد سراغ اقای سیستانی

بله ایشون ولایت فقیه رو قبول ندارن
خوب عیبی نداره
شما برو از ایشون تقید کن
وی باقی مراجع قبول دارن
مقلیدینشونم بالطبع قبول دارن

اطیعوالله و الرسول و اولی الامر منکم....


وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ
يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
سلام
یه سر به
http://www.worldaudit.org/democracy.htm
بزنین.
بعد به
http://www.photius.com/rankings/
جواب خیلی سوالا رو پیدا میکنین.
فقط 7 کشور از ما کمتر دموکراتن و ببینین که فساد تو کشور ما چقدر بالا هستش و ...

آقا ایمان ،
من یه خورده انگلیسیم ضعیفه ،
اگه برات ممکنه یه خورده بیشتر در رابطه با این سایت ها توضیح بده ،
این سایت ها مطعلق به کدوم کشوره ؟
چه جوری به این اطلاعات و ارقام دست پیدا کرده ؟
چطوری مورد اطمینان شما قرار گرفته ؟
ازت ممنون می شم ....
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولايت فقيه, شورا و دموكراسى

ولايت فقيه, شورا و دموكراسى

اسلام و قدرت
O اسلام از چه منظرى به قدرت مى نگرد؟
آيت الله فضل الله:با مطالعه متون متنوعى كه جايگاه قدرت را در اسلام مشخص مى كند و بويژه بامطالعه الگوى پيامبر و امام و نمونه فقيه, بر اساس نظرياتى كه براى فقيه نقشى در قدرت قائل است, مى بينيم كه اسلام, قدرت را وظيفه اى اجتماعى مى داند كه بر اساس آن شإن جايگاه رهبرى رو به رو شدن با مسائل جامعه از دريچه شريعت اسلامى است, چندان كه رهبر, هيچ گاه نمى تواند با ناديده گرفتن اصول موضوعه حكومت در اسلام, از قدرت استفاده شخصى نمايد.
با مطالعه رفتار و موضع پيامبر در برابر مردم, در آخرين لحظه هاى زندگى اش, در مى يابيم كه آن حضرت اعمال خويش را در برابر توده مردم محاسبه مى كند, در حالى كه امر نبوت بر نبى ايجاب نمى كند كه در برابر مردم حساب پس بدهد; زيرا او فرستاده خداى سبحان است. اما هنگامى كه پيامبر در برابر مردم قرار مى گيرد و خويش را در معرض محاسبه قرار مى دهد, از جايگاه حكومت و به عنوان حاكم با مردم سخن مى گويد و هماهنگى خط حكومت و مسير رسالت را به آنان يادآورى مى كند. آنجا كه مى گويد: ((ايها الناس لا تعلقون على بشىء انى ما احللت الا ما احل القران و ما حرمت الا ما حرم القران)); اى مردم بر من چيزى نبنديد, كه من حلال نگردانيدم جز آنچه را كه قرآن حلال گردانيده و حرام نگردانيدم جز آنچه را كه قرآن حرام گردانيده است.
اين نص به ما مى گويد كه درونمايه طبيعت و تجربه رهبرى حكومت ـ حتى اگر در سطح شخصيت پيامبر(ص) باشد ـ پيوند امت با حكومت است; چندان كه حاكم آزاد از هر قيد و بندى نيست.
همچنين ملاحظه مى كنيم كه انديشه ((بيعت)) كه از مسلمانان خواسته مى شد, مانند بيعت مردان و زنان با پيامبر (ص), از نظر اسلام پايه مشروعيت حكومت يا نبوت نيست, اما نماد وفادارى مردم به رهبرى بر اساس برنامه كلى يا جزئى اى است كه رهبرى ارائه مى دهد. از اين رو مى بينيم كه پيامبر (ص) نيز بر اساس برنامه اى كه عرضه مى كند از مردم بيعت مى گيرد, نه بر اساس شخص. در نص قرآنى در باره بيعت زنان هم اين امر را مشاهده مى كنيم, كه گرفتن بيعت از زنان بر اساس برنامه اسلامى فعاليت زن در عرصه اجتماعى بوده است[.بيعت با شخص پيامبر بر اساس برنامه ارائه شده بود].
با توجه به اين امر در مى يابيم كه نگرش اسلام به قدرت رهبرى, به لحاظ تشخص رهبر نيست; حتى اگر داراى تشخصى باشد كه از مردم نگرفته باشد, مانند برجستگى عنوان نبوت و امامت كه پيامبر و امام داراى آن هستند. دلايل اين مدعا را در كلام امام على(ع) مى جوييم كه در مناجات با پروردگارش چنين مى گويد: ((اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان و لا التماس شىء من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك فيإمن المظلومون من عبادك))(2); خدايا تو مى دانى كه آنچه ما انجام داديم براى رغبت و ميل شديد به قدرت و فرمانروايى نبود و نيز براى به دست آوردن چيزى از زيادتى هاى كالاى ناچيز دنيا نبود, ليكن براى اين بود كه نشانه هاى دين تو را[ كه از ميان رفته بود] باز گردانيم و اصلاح ويرانى ها را در شهرها و سرزمين هاى تو ظاهر و آشكار سازيم تا در نتيجه آن بندگان ستمديده تو ايمن گردند و آرامش يابند.
و در جاى ديگر چنين مى گويد: ((لولا حضور الحاضر, و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلمإ ان لا يقاروا على كظه ظالم و لا سغب مظلوم لا لقيت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكإس اولها))(3); اگر حضور مردمانى كه با من بيعت كردند نبود و اين كه با وجود كسانى كه مرا يارى مى دادند حجت بر من تمام بود و نيز اگر عهد و پيمانى كه خداوند از علما گرفته است كه در برابر سيرى بى اندازه ظالم و گرسنگى بى حد مظلوم آرام و قرار نگيرند, نبود, هر آينه ريسمان خلافت را به گردنش مى انداختم و با جام نخستين آن آخرش را سيراب مى ساختم.
و در روايتى كه حكومت را با پاره كفشى مقايسه مى كند, مى گويد: ((والله لهى احب الى من امرتكم هذه الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا))(4); به خدا قسم, من اين كفش را از فرمان راندن بر شما بيشتر دوست دارم, مگر اين كه بتوانم حقى را به پا دارم يا از امر باطلى جلوگيرى نمايم.
اين روايات ما را به اين نتيجه مى رساند كه امر حكومت ـ حتى اگر حاكم در سطحى برجسته مانند امامت باشد ـ به عنوان يك وظيفه مطرح است كه بر اساس آن, حاكم براى عملى كردن خطوط ترسيمى اسلام تلاش مى كند, نه براى ابراز وجود شخصى و نه براى عرضه برنامه فردى خويش.

ادامه دارد...
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
سلام
ببخشید دیر به دیر میام.
اولا که دوست عزیز اون لینکی که از وبسایت آیت الله سیستانی گذاشتید باز نمیشه.
دوما وکی پیدیا یه دانشنامه آزاده
هر کسی از هر قشری با هر نیتی میتونه بیاد و مطالبی رو قرار بده.
من قصد توهین ندارم.
ولی شاید کسایی باشن که با غرض ورزی بعضی قسمت ها رو عوض کنن و حتی با ذکر منابع هم مطالب دچار تحریف بشه.
البته خیلی از مواردی هم که در این سایت مطرح میشه درسته. ولی چون تشخیصش کمی سخته بهتره در مسائل مهمی مثل ولایت فقیه از منابع معتبر تری استفاده کنیم.

سوما وکی پدیا لینک هایی رو که می ذاره از خودشه
فکر کنم منظورم رو متوجه شدید.
یعنی هر لینکی که توش هست در خود سایت باز می شه.

من تمام مطالبم رو از سایت رسمی حوزه علمیه برای شما میارم.
هیچ دخل و تصرفی هم توش وجود نداره.
دوست دارم منبعی که میارین به همین اندازه معتبر باشه.

در ضمن من رو ببخشید که فراموش کردم از آقا آرش منبع بخوام.
اصلا حواسم نبود که منبع نذاشتن.
حتما بهشون می گم که منبعشونو ذکر کنن.
ممنون از توجه تون.
سلام آبجي نياز نيست زحمت بكشي ، چون بعيد مي دونم افاقه كنه ،
مشكل سر اينكه اين فقيه چي ميگه يا اون فقيه چي ميگه نيست ،
مشكل سر اينه كه كي در راستاي اهداف يك گروه صحبت مي كنه ،
البته نگاه ما اين نيست ،
بحث ولايت و تفسير اون از علم من و تو خارجه ،
من و تو فقیه نیستم که بتونیم نظرات علما و یا بزرگان دینمون رو با هم مقایسه کنیم و بعد تفسیر کنیم کدوم درسته ،
بنابراين ، اینجاست كه مرجعيت معني پيدا مي كنه ،
من و تو هم باید اقتدا كنيم به مرجع خودمون امام خمینی (ره) ،
نگاه اون به اين موضوع روشني بخش راهمون خواهد بود ،
علماي ديگه هم مورد احترام ما هستند ، در اين شكي نيست ،
مسائلی هست که در شرایطی به اونها هم رجوع می کنیم ،
بنابراین هر كس در باب ولایت فقیه ، در راستای تفکر امام خمینی (ره) صحبت كرده ، مورد قبول ما نيز خواهد بود ،
در غير اينصورت دليلي نداره من و تو از كس ديگه تبعيت كنيم ...
 
آخرین ویرایش:

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولايت فقيه, شورا و دموكراسى

ولايت فقيه, شورا و دموكراسى




O اسلام از چه منظرى به قدرت مى نگرد؟

امام بر اساس برنامه اى اسلامى كه به آن ايمان دارد و با توجه به آن, رهبرى مردم را به عهده گرفته و مردم هم به او گرويده اند, پيشواى مردم است و اهتمام او به اين است كه آموزه هاى دين را احيا كند و سرزمين ها را سامان دهد و امنيت بندگان ستمديده را فراهم آورد و حق را به پا دارد و باطل را دفع كند. از آنچه ذكر شد در مى يابيم كه حاكم اسلامى در خطاب خود به امت و هنگام سخن گفتن از مسئله حكومت, بر نظارت امت بر كار خويش تإكيد مى ورزد; هر چند در جايگاهى باشد كه براى مشروعيت حكومتش يا عدالتش ـ به دليل داشتن عصمت ـ نيازى به نظارت مردمى نباشد.
با توجه به اين كه حاكم, محكوم برنامه هاى خويش است, نمى تواند به ملاحظه خواسته هاى نادرست مردم از اصول دست بردارد. اين همان است كه در سخن امام على(ع) آمده است: ((ليس امرى و امركم واحدا اننى اريدكم لله و انتم تريدوننى لانفسكم))(5); كار و فكر من با كار و فكر شما يكسان نيست. همانا من شما را براى پيشبرد كار خدا و يارى دين او مى خواهم و شما مرا براى منافع خود مى خواهيد.
در عين حال مى بينيم كه امام مردم را به يارى خود در امر حكومت فرا مى خواند و از آنان مى خواهد كه او را مورد نقد و انتقاد قرار دهند: ((فلا تكلمونى بما تكلمون به الجبابره و لاتتحفظوا بما يتحفظ به عند اهل البادره و لاتخالطونى بالمصانعه و لاتظنوا بى استثقالا فى حق قيل لى و لا التماس اعظام لنفسى فانه من استثقل الحق ان نقال له او العدل ان يعرض عليه, كان العمل بهما اثقل عليه, فلا تكفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل, فانى لست فى نفسى بفوق ان اخطىء))(6); پس بدان گونه كه با جباران و گردنكشان سخن مى گويند با من سخن نگوييد و سخن و عقيده و رإى خود را به همان گونه كه از افراد خشمگين كه زود از جا به در مى روند و به كارهاى زشت مبادرت مى ورزند, پنهان مى دارند از من پنهان نكنيد, و با من به طور ساختگى رفتار ننماييد و اين گمان را به من نبريد كه اگر سخن حقى به من گفته شود برايم سنگين است يا اين كه خواهان بزرگ شمردن خود هستم. پس بى گمان كسى كه شنيدن سخن حق و عرضه شدن عدل و داد بر او سنگين باشد, عمل به آن دو برابر براى او سنگين تر خواهد بود. بنابر آنچه گفته شد, از سخن گفتن به حق و مشورت همراه با عدالت خوددارى نكنيد, پس به راستى من در نزد خودم بالاتر از آن نيستم كه هرگز مرتكب خطايى نشوم.
البته مى دانيم كه امام على (ع) بنابر عقيده ما بالاتر از آن است كه خطا كند, اما او با اين سخن مى خواهد امت را به خرده گيرى از خويش تشويق كند تا اين كار در تعامل امت با حاكمان غير معصوم متداول شود.
اگر بخواهيم مسير كلى تعامل حاكم اسلامى ـ هر چند در سطح پيامبر يا امام ـ را با امت ترسيم كنيم و شيوه اين تعامل را در مسائل اساسى مانند جنگ و صلح و برنامه هاى كلان و حياتى سياسى, اقتصادى و امنيتى روشن كنيم بايد به خطاب خداوند به پيامبرش استناد جوييم كه: ((و شاورهم فى الامر))(7); و در كار[ها] با آنان مشورت كن.
يعنى خداوند از حاكم يا رهبر اسلامى خواسته است تا با امت مشورت كند, با قطع نظر از اين كه اطاعت از نتيجه شورا بر او واجب باشد يا اين كه شورا عاملى براى تثبيت اوضاع جامعه به شمار آيد; كه در پايان آيه چنين آمده است: ((فاذا عزمت فتوكل على الله))(8); و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن.
منظور از قدرت در اسلام به معناى حكومت الهىtheocracy) يا يزدان سالارى) نيست كه بر اساس آن, حاكم به نام خدا و بنا به سليقه شخصى خويش حكومت مى كند. از نظر اسلام, حاكم كسى است كه به لحاظ جايگاهى كه خداوند براى او قرار داده است حكومت مى كند, اما حكومت او در ضمن برنامه اى است كه خداوند وضع فرموده است و حاكم حق ندارد يك كلمه از آن كم كند يا بر آن بيفزايد.
((لو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنامنه الوتين))(9); اگر[ او] پاره اى گفته ها بر ما بسته بود, دست راستش را سخت مى گرفتيم, سپس رگ قلبش را پاره مى كرديم.
((لقد اوحى اليك و الى الذين من قبلك لئن اشركت ليحبطن عملك))(10); و قطعا به تو و كسانى كه پيش از تو بودند وحى شده است كه اگر شرك ورزى حتما كردارت تباه خواهد شد.
از اين آيات بر مىآيد كه حاكم اسلامى خارج از چارچوب كلى[ برنامه], آزادى شخصى ندارد. حتى مى بينيم كه قرآن در برابر اوضاع اجتماعى اى كه مقاومت پيامبر را در موضع رسالت و حكومت دچار چالش كرده بود, به بيان و شيوه اى استوار با پيامبر سخن مى گويد.
خداوند با پيامبرانش از اين تجربه اجتماعى چنين سخن مى گويد:
((و ان كادوا ليفتنونك عن الذى اوحينا اليك لتفترى علينا غيره و اذا لاتخذوك خليلا و لولا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلا. اذن لاذقناك ضعف الحياه و ضعف الممات ثم لا تجد لك علينا نصيرا))(11); و چيزى نمانده بود كه تو را از آنچه به سوى تو وحى كرده ايم گمراه كنند تا غير از آن را بر ما ببندى و در آن صورت تو را به دوستى خود بگيرند و اگر تو را استوار نمى داشتيم, قطعا نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى, در آن صورت حتما تو را دو برابر[ در] زندگى و دو برابر [پس از] مرگ[ عذاب] مى چشانديم. آنگاه در برابر ما براى خود ياورى نمى يافتى.
به اين ترتيب خداوند, تجربه حكومت و رسالت را به هم گره مى زند تا پيامبر را در برابر فشارهايى كه محاصره اش كرده است حمايت كند و به او بگويد كه مسئله مهم اين نيست كه تو را تصديق كنند يا تصديق نكنند, بپذيرند يا نپذيرند; بلكه مهم اين است كه تو وظيفه دارى تا نگاهبان برنامه باشى و چيزى بر خدا نبندى كه به تو وحى نشده يا خلاف اراده خدا باشد.
از آنچه گفته آمد, در مى يابيم كه مسئله حكومت در اسلام مسئله فرد نيست, بلكه مسئله امت, و مسئوليت فردى است كه بر اساس سليقه شخصى اش بر مردم حكومت نمى كند, بلكه بر اساس برنامه اش كه خودش و امت بدان ايمان دارند حكومت مى كند. بنابر اين حاكم, امين اجراى برنامه و بر اساس آن برنامه, امين مردم است. با توجه به اين مسئله, بر ما لازم است كه در بيان اهميت شخصيت رهبر اسلامى ـ پيامبر باشد يا امام و يا فقيه ـ و در تعبيرهاى خويش از شخصيت رهبر دقت كنيم و ملاحظه چارچوب رهبرى و جايگاه رهبرى را بنماييم. زيرا برخى از تعابير چنان عظمت شخصى اى را وانمود مى كند كه با اصول اسلامى حكومت هماهنگ نيست و سبب مى شود كه مردم تصور كنند هيچ اراده اى در برابر پيامبر و امام و فقيه ندارند; به اين معنى كه حاكم, تابع هيچ برنامه مشخصى نيست و در فضايى كاملا رها و آزاد سير مى كند.
ما معتقديم كه شخصيت پيامبر يا امام كاملا باز و منفتح است و آنان امانتدار اسلام و مسلمانان هستند; اما فرق است بين اين كه از منظر شخصى به موضوع حكومت بنگرى و تمام مسائل آن را فردى و شخصى بدانى, و اين كه فرد حاكم را عاملى بدانى كه در چارچوب كلى اسلامى پاى خويش را از خط مسئوليت فراتر نمى گذارد. زيرا شخصى دانستن حكومت مفاهيمى را در پى خود بروز مى دهد كه با الگوى دقيق اسلامى سازگارى ندارد.



ادامه دارد...
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولايت فقيه, شورا و دموكراسى

ولايت فقيه, شورا و دموكراسى

جامعه و قدرت
O جامعه چگونه مى تواند نقش خويش را در برابر قدرت ايفا كند؟
آيت الله محمدحسين فضل الله:نقش جامعه از نظر اسلام اين است كه مشروعيت اقتدار رهبرى را بپذيرد و از برنامه هاى اساسى اى كه به او عرضه يا تكليف مى شود, تخلف نورزد. ((فلا و ربك لا يومنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما))(12); ولى چنين نيست, به پروردگارت قسم كه ايمان نمىآورند مگر آن كه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است, داور گردانند, سپس از حكمى كه كرده اى در دل هايشان احساس ناراحتى[ و ترديد] نكنند و كاملا سر تسليم فرود آورند.
((و ما كان لمومن و لا مومنه اذا قضى الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيره من امرهم))(13); و هيچ مرد و زن مومنى را نرسد كه چون خدا و فرستاده اش به كارى فرمان دهند براى آنان در كارشان اختيار باشد.
از اين آيات در مى يابيم كه جامعه وظيفه دارد از قدرت مشروع اطاعت كند. در عين حال, وظيفه قدرت مشروع اين است كه به روى جامعه گشوده باشد و هر نقدى را بشنود و از آنان بهره گيرد و در باره مسائل گوناگون كه ممكن است محل اختلاف آرإ باشد با جامعه وارد گفتگو شود. اين امر را در تدبير جنگى پيامبر(ص) ـ بويژه در جنگ بدر ـ مشاهده مى كنيم كه آن حضرت با مسلمانان مشورت مى كند و نظر آنان را نسبت به آغاز نبرد از سوى مسلمانان مى پذيرد. چنانكه على(ع) نيز با جنبه هاى گوناگونى كه روياروى مى شد با ديگران گفتگو مى كرد; حتى در مسير تعارضى كه به جنگ مى انجاميد. مانند گفتگوهايى كه با طلحه و زبير پيش از جنگ جمل, و با كسانى كه در خلافت بر او پيشى جستند و با خوارج و معاويه و انسان هاى پيرامون خود بر قرار مى كرد.
ما معتقديم كه حق جامعه بر رهبرى ـ چنانكه پيشتر اشاره كرديم ـ اين است كه رهبر با آن رايزنى نمايد و با روى گشاده به خواسته ها و مسائل جامعه توجه كند.

ادامه دارد..
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولايت فقيه, شورا و دموكراسى

ولايت فقيه, شورا و دموكراسى


O آيا نقش جامعه, نقشى مشورتى است يا آن كه جامعه مى تواند در تنظيم برنامه هاى كلى هم سهمى داشته باشد؟
آيت الله فضل الله: در فرض حكومت پيامبر يا امام, نقش جامعه در ايجاد تغييرات برنامه اى گاه كاهش مى يابد; جز در حدى كه اصول پايه گذارى شده از سوى پيامبر يا امام اجازه دهد.
اما اگر رهبرى در سطح پيامبر يا امام نبود, بر او لازم است كه از طريق رجوع به اهل خبره, مسائل را به جامعه ارجاع دهد. زيرا چه بسا موضوعاتى وجود دارد كه نيازمند آگاهى و كارشناسى جامعه است و مسائلى هست كه نياز دارد تا جمع خاصى كارشناسى آن را به عهده گيرند.
در عين حال بايد بدانيم كه مشروعيت برنامه ناشى از جامعه نيست. برخى از نظريه هاى مربوط به رهبرى, بر اعطاى قدرت مشروعيت بخشى به جامعه تإكيد دارد. چنانكه بر اساس نظريه شورايى, مشروعيت رهبر ناشى از شوراست و بسيارى از برنامه هاى سياسى و اقتصادى كه نيازمند اعلام نظر جامعه است, مشروعيت خويش را از شورا[ ى همگانى] مى گيرد.
بنابر نظريه ولايت فقيه, مشروعيت امور, برخاسته از فقيه و رإى اوست. اما وقتى به دقت مى نگريم, مى بينيم كه فقيه نمى تواند مستبد به رإى خويش باشد و به ناچار بايد به جامعه رجوع كند و در امورى كه نياز به كارشناسى اجتماعى است, از آنان مشورت بخواهد[ .البته] نظريه ولايت فقيه چنين چيزى را ايجاب نمى كند, اما شرايط واقعى اجراى اين نظريه غالبا مصلحت را در رجوع به آرإ توده مردم قرار مى دهد. اين همان چيزى است كه در جمهورى اسلامى[ ايران] و بر اساس برنامه ريزى امام خمينى (قده) اجرا شده است. امام خمينى (قده) ولايت فقيه را به عنوان نظريه اى جدا از شوراى مردمى مطرح و اعمال نكرد.
ما مشاهده مى كنيم كه امام خمينى در همه امور[ مهم] حتى در امورى كه به لحاظ نظرى, در آن ها مجال نظرخواهى نيست, مانند قانون اساسى اى كه مظهر خط اسلام است, از مردم نظرخواهى مى كرد. به لحاظ نظرى, نظرخواهى از مردم در باره پذيرش يا عدم پذيرش اسلام يا اصول اسلامى اى كه مشروعيت آن از طريق منابع فهم شريعت ثابت شده است, معنا ندارد. اما مسيرى كه امام خمينى در پيش گرفت با توجه به اين مسئله اساسى بود كه باقى ماندن فقيه در جايگاه حاكم مطلق ـ به لحاظ نظرى ـ چه بسا در آينده به انحراف حكومت بينجامد. زيرا گاه شرايط و اوضاع شخصى اى پيش مىآيد كه حاكم را در جايگاه چنان قدرتى قرار مى دهد كه كسى نتواند با او برخورد كند, يا حاكم چنان از راه منحرف مى شود كه كسى نمى تواند در برابر او قد علم كند. زيرا به طور جدى اين امكان وجود دارد كه حاكم در صورت انحراف, برنامه هاى جامعه اسلامى را تحت كنترل منافع شخصى خويش در آورد.
بنابراين, اين تجربه (جمهورى اسلامى ايران) كه بين نظريه ولايت فقيه و نظريه شورا پيوند ايجاد كرده و توانسته است اين دو را در هم آميزد, سبب شد تا بسيارى از خطاهايى كه ممكن است حكومت اسلامى دچار آن شود ـ همانند تجربه هاى گذشته كه خلافت به حكومت مطلق تبديل مى شد ـ كاهش يابد.
در اينجا ممكن است برخى بگويند كه بر اساس نظريه ولايت فقيه, شرط شده است كه فقيه, علاوه بر دارا بودن اجتهاد فقهى و شناخت به مسائل زمان خويش, بايد عادل باشد, و اين امر, فقيه را در وضعى قرار مى دهد كه در صورت از دست دادن عدالت, مشروعيت خويش را از دست خواهد داد; همان گونه كه اگر عنصر اجتهاد فقهى را از دست بدهد فاقد مشروعيت خواهد شد. بنابر اين نبايد خطرى از اين ناحيه احساس شود.
جواب ما اين است كه چنين سخنى در سطح نظرى درست است, اما در سطح واقعى نه. زيرا فقيه منحرف طبعا به انحراف خويش اعتراف نخواهد كرد; چنانكه افراد دوروبرىاش هم انحراف او را توجيه خواهند كرد. اما اگر مسئله حكومت با امت پيوند داشته باشد, بسيار سخت است كه حاكم منحرف, در صورتى كه مردم مخالف او باشند, به حكومتش ادامه دهد. به اين ترتيب, در مى يابيم كه نظريه واقع بينانه, امت را از نهضت اصلاحگرانه بى نياز مى كند.


ادامه دارد...
 
سلام
ببخشید دیر به دیر میام.
اولا که دوست عزیز اون لینکی که از وبسایت آیت الله سیستانی گذاشتید باز نمیشه.
دوما وکی پیدیا یه دانشنامه آزاده
هر کسی از هر قشری با هر نیتی میتونه بیاد و مطالبی رو قرار بده.
من قصد توهین ندارم.
ولی شاید کسایی باشن که با غرض ورزی بعضی قسمت ها رو عوض کنن و حتی با ذکر منابع هم مطالب دچار تحریف بشه.
البته خیلی از مواردی هم که در این سایت مطرح میشه درسته. ولی چون تشخیصش کمی سخته بهتره در مسائل مهمی مثل ولایت فقیه از منابع معتبر تری استفاده کنیم.

سوما وکی پدیا لینک هایی رو که می ذاره از خودشه
فکر کنم منظورم رو متوجه شدید.
یعنی هر لینکی که توش هست در خود سایت باز می شه.

من تمام مطالبم رو از سایت رسمی حوزه علمیه برای شما میارم.
هیچ دخل و تصرفی هم توش وجود نداره.
دوست دارم منبعی که میارین به همین اندازه معتبر باشه.

در ضمن من رو ببخشید که فراموش کردم از آقا آرش منبع بخوام.
اصلا حواسم نبود که منبع نذاشتن.
حتما بهشون می گم که منبعشونو ذکر کنن.
ممنون از توجه تون.

خواهر من
لینکهایی که من از ویکی پدیا قرار دادم و عرض کردم شماره دارن، با کلیک بر روی شماره ها شما رو به بخش توضیحات لینکها ارجاع میدن که اونجا لینک مربوط از سایت دفاتر آیات عظام ،برای مثال، قرار داده شده بود
اینجا بحث ویکی پدیا شناسی نیست، حرف ما هم میزان اهمیت و صحت گفته هاش نخواهد بود
من سرچی کردم و این گفته ی آیت الله العظمی خویی رو در ویکی پدیا پیدا کردم، دیدم بهتره دست نبرم و با همون شکل و شمایل قرار بدم
تک تک لینکهایی هم که عرض کردم به سایت دفتر ایشون(فکر کنم یکیش ساختمان ایشون در یکی از دیگر کشورها بود و ...) باز میشن
دقیقا همون متنی که یکی از هم مسلکان شما مرجع قرار داده بودند عزیز;)
 
سلام
شما دوستان بلخره چه راهی رو میخواید برید
راه آقای منتظری رو؟؟
ایشون ولایت فقیقه رو قبول داشته
این همه مرجع هست میگه ولایت فقیه
حالا رفتید تو این مورد سراغ اقای سیستانی

بله ایشون ولایت فقیه رو قبول ندارن
خوب عیبی نداره
وی باقی مراجع قبول دارن
مقلیدینشونم بالطبع قبول دارن

اطیعوالله و الرسول و اولی الامر منکم....


وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ
يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ

مرحوم آیت الله العظمی منتظری "ولایت مطلقه فقیه" رو عین "شرک" خوانده اند
وی باقی مراجع قبول دارن
بحث بحثی فقهیست
اینکه یکی از بزرگترین مراجع تشیع، ایت الله العظمی سیستانی چنین اصلی رو قبول نداشته باشن به راحتی همین یکی دو خطی که شما نگاشتید نیست عزیز
این اصل، نظریه ایست در باب سیاست، در باب مملکت داری
نظریه ای فقهی برای کشورداری
در مورد اون میشه فقهی صحبت کرد،
میشه سیاسی صحبت کرد
این تاپیک رو جایی برای گفتمان فقهی در این باب قرار دادن
بعید می دونم نقل قولی از آیت الله العظمی سیستانی خلاف روند این تاپیک بیان شده باشه
و واقعا نمی دانم چرا شما از یک نقل قول تا این حد برافروخته اید
اگر معتقدید آیت الله العظمی سیستانی اشتباه می کنن
خیلی رک و راست نظرتون رو بگید
احتمالا شما بهتر می دونید
من تنها نقل قولی آوردم

در رابطه با آیه ی مبارکه ی " اطیعوالله و الرسول و اولی الامر منکم...."
در تاریخ تشیع و در طول این 10 قرنی که از پا گرفتن فقه شیعه و مرجعیت می گذره، همه ی بزرگان دین این آیه رو در تبعیت از خدا، رسول او و "12 امام معصوم" می دانند و لاغیر
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولايت فقيه, شورا و دموكراسى

ولايت فقيه, شورا و دموكراسى

فقيه و جامعه
O نگرش ويژه شما نسبت به رابطه بين فقيه و جامعه چگونه است؟
آيت الله فضل الله:من فكر مى كنم كه به طور جدى ضرورت دارد كه فقيه نسبت به جامعه رويكردى باز داشته باشد; چندان كه در همه مسائل عمومى با جامعه اش مرتبط باشد. زيرا اين امر از شخصى شدن امور پيشگيرى مى كند و فقيه را از افتادن به ورطه خطا باز مى دارد و همچنين مسئوليت تصميمى را كه جامعه در ارتباط با تصميم فقيه گرفته است متوجه جامعه مى كند. يعنى اين احساس را به جامعه مى بخشد كه در تصميم سازى, مشاركت داشته است; هر چند اين تصميم از سوى جامعه صادر نشده باشد. به اين صورت كه فقيه پس از مشورت با جامعه, يا خود, رإى ديگرى را برمى گزيند و يا رإى جامعه را مى پذيرد.
ما معتقديم كه اين كار همان حركت و تجربه اى است كه پيامبر (ص) و امام على(ع) در مسير آن گام زدند و بسيارى از نصوص, آن را توصيه مى كنند. بنابر اين, نظريه حكومت در اسلام نظريه اى تفوق جويانه نيست, بلكه نظريه اى واقع بينانه و برآمده از ماهيت حكومت پيامبر(ص) و امام على(ع) و مطابق با متون شرعى است.
معناى اين سخن آن نيست كه, دموكراسى را اساس مشروعيت بدانيم. زيرا تفاوت است بين اين كه دموكراسى به عنوان يك ابزار و شكل فعاليت حكومت به كار گرفته شود, و اين كه پايه مشروعيت حكومت به شمار آيد. ما در مشروعيت داشتن رفتار دمكراتيك ـ به لحاظ ماهيت و ذات دموكراسى ـ در صورتى كه مخالف حكم شرعى ثابتى نباشد نزاعى نداريم, اما در لازمه اى كه نظريه دموكراسى در پشت آن پنهان مى شود ـ يعنى رإى مردم را اساس مشروعيت شمردن ـ سخن داريم. زيرا ما آرإ عمومى را اساس مشروعيت نمى دانيم. بنابر اين, اگر فرض كنيم كه توده مردم در بازى دموكراسى, حاكم غير مسلمان يا حاكم مسلمان بى مبالاتى را برگزينند, در صورتى كه دموكراسى اساس مشروعيت باشد, ديگر حاكم جامع الشرايط, مشروعيت نخواهد داشت; در حالى كه چنين نيست كه مشروعيت اسلام را در صورت انتخاب مردم ناشى از آرإ آنان بدانيم, نه ناشى از اين كه اسلام دين خداست.
از اين رو, ما با قطع نظر از نتايج[ مثبت] دموكراسى, به لحاظ لازمه فكرىاى كه به همراه دارد, در مورد آن رعايت احتياط مى كنيم.
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولايت فقيه, شورا و دموكراسى

ولايت فقيه, شورا و دموكراسى

نظريه و واقعيت
O تطبيق اين نظريه با واقعيت چگونه امكان دارد؟
آيت الله فضل الله: من تصور مى كنم كه تجربه اسلامى ايران, در مسير كلى اش و با چشم پوشى از موارد كوچكى كه در آن رخ مى نمايد, بهترين تجربه هاست. اين تجربه كه نظريه ولايت فقيه و نظريه شورا را در هم آميخته است به لحاظ مفاهيم اسلامى, واقع بينانه ترين نظريه هاست.
البته نظريه ديگرى را هم مى يابيم كه شهيد صدر در آخرين آثارش, كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى از خود برجاى گذاشت, به آن اشاره مى كند. بر اساس اين نظريه, امت نقش بزرگى در امر حكومت دارد و فقيه هم نقشى به عهده دارد, اما نه چندان كه فقيه در رإس قدرت باشد, بلكه او در نظارت بر قدرت و حكومت, نقش دارد; در حالى كه امت ـ در صورتى كه آزادى داشته باشد ـ بزرگترين نقش را در امر حكومت بر عهده دارد.
شهيد صدر اين نظريه را به صورتى كلى مطرح كرده و كار مطالعاتى و تحقيقاتى بر روى آن انجام نداده است. اين نظريه نيازمند مطالعات دقيق و فراوان است.
اگر بخواهيم انديشه حكومت اسلامى را به طور خلاصه بيان كنيم, بايد بگوييم كه حكومت اسلامى, ـ حتى اگر حكومت پيامبر يا امام باشد, كه داراى ولايت مطلق بر امت هستند ـ حكومت الهىtheocracy) ) به مفهوم غربى آن نيست. ولايتى كه در حكومت اسلامى اعمال مى شود, ولايت شخصى نيست, بلكه ولايتى است نهادينه شده كه طبق برنامه وضع شده اعمال مى شود. زيرا خداوند به پيامبرش دستور مى دهد تا به مردم آگاهى دهد كه او نخستين مسلمان است. بنابراين مسلمان نخست, بيش از ديگران, خود را با اسلام تطبيق مى دهد.
البته بسيارى از مردم چنين فكر مى كنند كه پيامبر تكليف خاص خود را دارد و امام نيز تكليف ويژه اى دارد. ما نمى توانيم اين فكر را بپذيريم. زيرا اين گونه فكر كردن سبب مى شود تا ما نتوانيم براى اثبات مشروعيت حركت خويش به شيوه پيامبر يا امام استناد كنيم.
بعضى از مردم تصور مى كنند كه انقلاب امام حسين(ع) از ويژگى هاى امامت بوده است و ما نمى توانيم از آن الگو بگيريم و آن را ابزارى اسلامى در شمار ابزارهاى قيام عليه حكومت ستمگران در آوريم. زيرا اينان مى گويند كه اين امر از اسرار امامت است و اگر ما بخواهيم در خط برنامه شرعى حركت كنيم, مى بينيم كه اين كار با برنامه شرعى ناسازگار است; چرا كه اين عمل به هلاكت افكندن خويش و به خطر انداختن خود در نبردى نابرابر است. به همين دليل است كه برخى از مردم سخن فقيهان را كه مى گويند: ((ما بايد آنان (پيامبر و امام) را سر مشق حركت خويش قرار دهيم)), نمى پذيرند. چنين كسانى با مشاهده برخى از رفتارها و مسائل موجود در زندگى پيامبر(ص), حركت ايشان را از اسرارى مى دانند كه در شخصيت پيامبر(ص) نهفته بوده است و براى ما قابل فهم نيست.
اما[برخلاف ادعاى اينان] مى بينيم كه خداوند در قرآن, سيره پيامبر را اساس مشروعيت قرار داده است: ((لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه))(14); قطعا براى شما در[ اقتدا] به رسول خدا سر مشقى نيكوست. و مى دانيم كه امامت هر چند امتداد اصل نبوت نيست, اما به لحاظ خط حركت, امتداد نبوت است. خلاصه سخن اين كه پيامبر و امام, هر چند معصومند, هر كدام يك مسلمان نمونه اند و نمونه مسلمانان پس از خويش, كه بايد از حركت و اقدامشان الگو بگيرند. چرا كه پيامبر و امام با عمل خويش تجسم اسلام هستند و بس.
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
روزی جابر ابن عبدالله انصاری خدمت پیامبر (ص) می رسه ،
و از آیه اطیعوالله و اطیعوالرسول و ... سوال می کنه ، که یا رسوال الله (ص) منظور از اولی الامر منکم چه کسانی هستند ،
پیامبر (ص) جانشینان و معصومین بعد از خود رو تا امام دوازدهم (ع) معرفی میکنه ، که اینها اولی الامر منکم هستند ،
بنابر این دوستانی که این موضوع رو مطرح می کنند ، کاملا درسته ،
و اگه بر خلاف این حدیث حرفی زده بشه کمکی که نمی کنه هیچ شبهه هم ایجاد می کنه ،
زمانی که پیامبر (ص) این حدیث رو مطرح کردن ، راه هدایت را برای نسل های بعد روشن نمودند ،
تا مردم تکلیف خود را دانسته ، و بعد از پیامبر (ص) بدانند به چه کسی باید رجوع کنند ،
اما متاسفانه تاریخ ثابت کرد ، نه تنها عامه مردم بر اساس این حدیث عمل نکردند ،
بلکه ظلم های زیادی از طرف حکام وقت بر ایشان روا داشته ، و یکی بعد از دیگری را به شهادت رساندند،
تا اینکه نوبت به امام دوازدهم رسید ، در زمان غیبت صغری نیازهای مردم از طریق نواب خاص ایشان انجام میشد ،
اما زمانی که غیبت کبری شروع و نواب خاص ایشان نیز در قید حیات نبودند ،
مردم برای رجوع به امام زمان (عج) دچار مشکل و سر در گمی شدند ،
شخصی به نام اسحق بن یعقوب سوالی را از امام زمان می پرسند ،
که امام برای ایشان آن روایت معروف را مطرح می کنند ،(شیخ صدوق در کتاب اکمال الدین،جلد1،ص 483)

" و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانّهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم "
"و اما رخدادهایی که پیش می آید به راویان حدیث ما مراجعه کنید زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنها هستم"
بر اساس این روایت ، و روایت دیگری که در ذیل خواهم آورد ولی فقیه اثبات می شود ،

آما روایتی دیگر از معصومین :
این روایت هم که در کتاب " اصول کافی،جلد1،ص67 " اومده و مشهور به مقبوله عمربن حنظله است، از امام صادق روایت می کنه که:

" هرکس از شما که راوی حدیث ما باشد و در حلال و حرام ما بنگرد و صاحب نظر باشد و احکام ما را بشناسد، او را به عنوان داور بپذیرید. همانا من او را حاکم بر شما قرار دادم. پس هرگاه حکمی کرد و از او قبول نکردند، حکم خدا را سبک شمرده اند و ما را رد کرده اند و آنکس که ما را رد کند، خدا را رد کرده و رد کردن خدا در حد شرک به خدای متعال است."

خدا عاقبت هممون رو ختم به خیر کنه ، و شرایط رو طوری برامون فراهم کنه که واقعیت ها رو بهتر درک کنیم .
 

لاوي

عضو جدید
سلام
تشكرتون شبيه هيچ نوع تشكري نيست و تهديدتون خيلي تكراري و براي همه ما دير آشناست خوب نيست كه آدم اينقدر احساس قدرت بكنه كه يه تاپيك بنويسه و با زبون بي زبوني بگه" هركي تائيد كنه اي ول وهر كي حرفي غير از اين داشت گزارش ميشه .من سياسي نيستم ولي خيلي از گردن كلفتي بدم مياد.از اينكه تحمل جواب رو نداريد....اين جواب خالق تاپيك بود...
 
آخرین ویرایش:

لاوي

عضو جدید
دوستان عزیز توجه کنن!


اینجا جایی نیست که به شبهات سیاسی شما پاسخ داده بشه.تاپیک های زیادی در این زمینه وجود داره که میتونین برای گرفتن پاسخ به اون ها مراجعه کنید.
دوستان زیادی هستن که می تونن به شما پاسخ بدن
فقط اگه تمایلی به کسب اطلاعات در زمینه ولایت فقیه دارین و دوست دارین جواب بزرگان دینتون رو بدونین به این تاپیک مراجعه کنید.
و فقط در راستای مطالب مطرح شده پست بذارید.
در غیر اینصورت پست شما گزارش شده و در نهایت حذف خواهد شد!
از همکاری شما متشکرم!
از ادبياتتون متنفرم.....لطفا پست قبلي منو ببينيد متشكرم.
 
آخرین ویرایش:

gtrfjn

عضو جدید
منم با سیاسی شدن تاپیک مخالفم ولی یه چیزیو باید بگم ولی فقیه هرکه باشد هر اطلاعاتی هم داشته باشد دانای کل نیست ...خطا دارد..در ضمن ولی فقیه دانای مسائل دینی است نه سیاسی به همین دلیل ورود ولی فقیه به مسائل سیاسی باعث بروز مشکل میشه.(این نظر شخصی منه امکان داره به نظر بقیه این نظر غلط باشه ولی احترام به عقاید دیگران واجبه):gol:
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
تشكرتون شبيه هيچ نوع تشكري نيست و تهديدتون خيلي تكراري و براي همه ما دير آشناست خوب نيست كه آدم اينقدر احساس قدرت بكنه كه يه تاپيك بنويسه و با زبون بي زبوني بگه" هركي تائيد كنه اي ول وهر كي حرفي غير از اين داشت گزارش ميشه .من سياسي نيستم ولي خيلي از گردن كلفتي بدم مياد.از اينكه تحمل جواب رو نداريد....اين جواب خالق تاپيك بود...

سلام دوست عزیز
خوب هستین شما؟
انگار تازه واردین.
ورودتون به باشگاه رو تبریک می گم.:gol::smile:

ببخشید ولی مثل اینکه شما فقط این پست من که با فونت درشت و رنگ قرمز بود رو چشمتون گرفته ها....
نمیدونم میدونید یا نه ولی من برای بیش از 200 نفر تو باشگاه لینک این تاپیک رو گذاشتم.
چه سبز چه قرمز!
دوست دارم همه نظراتشون رو بگن ولی فقط در زمینه ی بیان شده.
یه نگاه جزئی تری به تاپیک بندازید متوجه می شید که یه مخالف پر و پا قرص در حال بحث کردنه.

میبینید که پستای ایشون حذف نشده.(با اینکه کمی درون مایه سیاسی داره)
هر پستی که اطلاعاتی رو در اختیار ما قرار بده سر جاش میمونه چه از طرف مخالفین باشه و چه از طرف موافقین;)

منم با سیاسی شدن تاپیک مخالفم ولی یه چیزیو باید بگم ولی فقیه هرکه باشد هر اطلاعاتی هم داشته باشد دانای کل نیست ...خطا دارد..در ضمن ولی فقیه دانای مسائل دینی است نه سیاسی به همین دلیل ورود ولی فقیه به مسائل سیاسی باعث بروز مشکل میشه.(این نظر شخصی منه امکان داره به نظر بقیه این نظر غلط باشه ولی احترام به عقاید دیگران واجبه):gol:

سلام دوست عزیز
پست های چند صفحه قبل رو یه نگاه بندازید جوابتون رو میگیرید;)
 

gtrfjn

عضو جدید
سلام دوست عزیز
خوب هستین شما؟
انگار تازه واردین.
ورودتون به باشگاه رو تبریک می گم.:gol::smile:

ببخشید ولی مثل اینکه شما فقط این پست من که با فونت درشت و رنگ قرمز بود رو چشمتون گرفته ها....
نمیدونم میدونید یا نه ولی من برای بیش از 200 نفر تو باشگاه لینک این تاپیک رو گذاشتم.
چه سبز چه قرمز!
دوست دارم همه نظراتشون رو بگن ولی فقط در زمینه ی بیان شده.
یه نگاه جزئی تری به تاپیک بندازید متوجه می شید که یه مخالف پر و پا قرص در حال بحث کردنه.

میبینید که پستای ایشون حذف نشده.(با اینکه کمی درون مایه سیاسی داره)
هر پستی که اطلاعاتی رو در اختیار ما قرار بده سر جاش میمونه چه از طرف مخالفین باشه و چه از طرف موافقین;)



سلام دوست عزیز
پست های چند صفحه قبل رو یه نگاه بندازید جوابتون رو میگیرید;)
سلام به دوست عزیز تر من اولا من سوالی نکردم که دنبال جوابش باشم ...بعدم مطمئنا پست های قبلی قانع کننده نبوده که من رو قانع کنن به نظر شما بوده؟؟؟؟؟
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه بحث: آیا می توان ولایت فقیه را معصوم دانست؟


برای اثبات ولایت مطلقه فقیه و گستره اختیارات او در حوزه اختیارات پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) دلایل متعددی وجود دارد که به اختصار عبارتند از:
1. همه دلایل عقلی و نقلی که ضرورت حکومت و ولایت فقیه را با عنوان فقاهت و عدالت در عصر غیبت اثبات می‏کند، دامنه و گستره این حکومت و ولایت را اثبات می‏کند.
2. رسالتها و مسؤولیت‏هایی که از جانب خدا و دین او بر عهده ولی فقیه واجد شرایط حکومت و رهبری نهاده شده است درست همان رسالتها و مسؤولیت‏هایی است که پیامبر و امام معصوم(ع) بر عهده داشتند و آن حفظ احکام اسلام از انحرافات، تبلیغ و اجرای اسلام، اصلاح امور مسلمانان، هدایت و ارشاد آنها و نیز دفاع از مظلومان و مقابله با زورگویان و ستمگران و برقراری عدالت اجتماعی انجام این رسالتها و مسؤولیت‏ها همان گونه که برای معصومین(ع) قدرت و حکومت مطلقه‏ای را ایجاب می‏کند. قدرت و حکومت مطلقه‏ای را برای فقیه متصدی حکومت و دولت اسلامی نیز ایجاب می‏کند در غیر این صورت بسیاری از احکام به اجرا در نخواهد آمد و معطل خواهد ماند و ایجاد محدودیت در اختیارات باعث تقویت مصالح جامعه می‏گردد.
3. ولایت فقیه به عنوان نهاد حکومتی که در شخصیت حقوقی حاکم تبلور می‏یابد، مانند همه نهادهای حکومتی دیگر اعم از حکومت‏های لائیک، دمکراتیک و سایر انواع آن که دارای قدرت مطلقه از لحاظ یاد شده هستند، او نیز باید دارای قدرت و اختیارات مطلقه باشد تا بتواند امور فردی و اجتماعی شهروندان را سامان بخشد و معضلات جامعه اسلامی را حل وفصل کند این مقدار جای هیچ‏گونه انکاری نیست. بنابراین قوانین جامع و کامل اسلام، جهت اجرا شدن و تأمین سعادت همه جانبه دنیوی و اخروی انسانها تشکیل حکومت اسلامی با اختیارات کامل و مطلق را که پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) از آنها برخوردار بودند ایجاب می‏کند و ولایت فقیه به عنوان نهاد حکومتی و شخصیت حقوقی فقیه تبلور این قدرت و ولایت مطلقه است.
بنابراین مشخص می‏شود که ولایت‏فقیه و ولایت مطلقه فقیه تفاوت ذاتی و ماهوی نیست، بلکه فقط در نحوه کاربرد و استعمال لفظ تفاوت می‏باشد.
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولایت فقیه اصطلاحی است برای نظام حکومت اسلامی پس از ائمه طاهرین(ع). ولایت در این اصطلاح به معنای حکومت و زمامداری امور جامعه است و ولایت فقیه به مفهوم زمامداری جامعه اسلامی از سوی کسی است که به مقام اجتهاد در فقه رسیده و حائز شرایط رهبری جامعه اسلامی می باشد. موضوع اصلی ولایت فقیه این است که در زمان غیبت امام معصوم(ع) چه باید کرد؟ آیا امت اسلامی باید بدون رهبر باشد؟ یا باید به رهبری طاغوت تن دهد یا باید بهترین کسی را که از نظر علم و زهد و تقوا و مدیریت سیاسی، کمترین فاصله را با معصوم دارد به رهبری امت اسلامی بپردازد؟
در واقع ولایت فقیه به همین معناست که با وجود معصوم(ع) باید او رهبری کند و در عصر غیبت به نیابت از امام زمان(عج) ولی فقیه رهبری و زمام امور جامعه را بر عهده دارد تا امت گرفتار هرج و مرج و آنارشیسم و تعبد به حاکمیت طاغوت نشود و احکام و ارزشهای الهی در جامعه عملی گردد.
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
سلام

به نظرم قصد دوستان مخالف اینه که این تاپیک رو هم بفرستن به بخش اخبار

متاسفانه شعور این دوستان در این حد نیست که یک بار مطالب نوشته شده توسط خواهر fateme-en رو بخونن و بعد نقد کنن یا اگه حرفی دارن بزننن

میان و کینه‌هاشون رو اینجا بروز میدن
افرادی که حتی نمیدونن ولایت فقیه از کجا اومده و نرفتن تحقیق کنن

ای کاش یه بار این مطالبو میخوندن بعد نظر میدادن

حالا که فهم دوستان در همین حده

حداقل ما بی‌خیال سر و کله زدن با دوستان باشیم تا به مقاصدشون نرسن
این تاپیک تو بخش اسلامی باید بمونه
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوال و جواب درباره ولایت فقيه از آيت الله هادوی :

سوال اول
در رابطه با نظر برخي از مراجع تقليد و علماي شيعه نظير مرحوم آيتالله العظمي خويي، راجع به ولايت فقيه سخناني نقل شده است، آيا ايشان نيز به ولايت فقيه معتقد بودند؟

هادوي: قطعا معتقد بودند چراكه اولا ايشان يك مرجع تقليد بودند و به واسطه ولايتي كه براي فقيه قايل بودند، در وجوهات شرعيه و مسائل اجتماعي تصرف ميكردند، ثانيا در زمان انتفاضه سال 1991، آيتالله خويي حكمي براي انتصاب حاكمان شرع بخشي از مناطق آزاد شده توسط شيعيان در عراق صادر كردند كه در آن تصريح كرده بودند، به عنوان يك فقيه در حوزه اجتماعي و براي ايجاد امنيت و نظم اعمال ولايت كرده و حاكم شرع منصوب كردند، ثالثا ايشان در اصل ولايت فقيه نه تنها ترديدي ندارند بلكه درباره ولايت فقها تصريح دارند و در رابطه با ولايت غيرفقها نيز قايل به امكان هستند اما پخش اين شايعه كه ايشان با ولايت فقيه مخالف هستند، ناشي از تحريف و تغيير سياسي از نظرات فقهي آيتالله خويي توسط برخي از افراد است، اختلاف نظر آيتالله خويي با امام خميني(ره) نه در اصل اعتقاد به ولايت فقيه بلكه چگونگي اثبات آن بود و آيتالله خويي در استدلال روايي و اثبات لفظي ولايت فقيه توسط امام خميني(ره) تشكيك ميكردند اما خود به اثبات ولايت فقيه از طريق غيرلفظي قايل بودند.
 
آخرین ویرایش:

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوال و جواب درباره ولایت فقيه از آيت الله هادوی :

سوال دوم:
به نظر ميرسد درباره نصب ولي فقيه نيز اختلافاتي در ماين فقهاي شيعه وجود دارد که مهمترين آنها دو نظريه انتخاب و کشف است؛ در اين باره توضيح دهيد.

هادوي: ابتدا بايد متذکر شود که دو نظريهاي که شما اشاره کرديد، بهرغم تفاوتهاي کمي که با هم دارند، از اشتراکات زيادي برخوردارند اما باز هم در تفسيرهاي سياسي از اين نظرات فقيه به اين اشتراکات توجهي نميشود.
اولا، هر دو نظريه قايل به بعد الهي بودن مشروعيت ولي فقيه هستند که البته در شرط لازم و کافي بودن اين بعد براي ولي فقيه نظرات متفاوتي دارند؛ ثانيا، هر دو نظريه بر صلاحيتهاي فقيه براي کسب ولايت از جمله شجاعت، آگاه به مسائل روز بودن، عدالت و... تأکيد دارند و اين شرايط را به عنوان کفايت فقيه براي اعمال ولايت مطرح ميکنند. ثالثا، معتقدان به نظريه کشف ولي فقيه در مقام عمل، انتخاب را ميپذيرند که مهمترين شخصيت اين طيف امام خميني (ره) به شمار ميرود که با وجود آنکه ايشان به نصب ولي فقيه معتقد بود، اما در عمل با تأييد قانون اساسي، سازوکار انتخاب براي تحقق ولايت فقيه در جامعه پذيرفت و در واقع معتقدين به نظريه کشف نيز شرط تحقق ولايت فقيه و عملي شدن رهبري را پذيرش يا انتخاب رهبري ميدانند؛ بنابراين اين دو نظريه در عمل تفاوتي با هم ندارند.
 
آخرین ویرایش:

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوال و جواب درباره ولایت فقيه از آيت الله هادوی :

سوال سوم:
تفاوت آنها از بعد نظر چيست؟

هادوي: نظريه کشف، داشتن صلاحيتهاي فردي را براي ولايت فقيه کافي ميداند اما نظريه انتخاب، عملا بر صلاحيتهاي فردي، پذيرش مردم را نيز براي مشروعيت رهبري، لازم ميداند؛ به عبارت ديگر در نظريه کشف، صلاحيت و کفايت شرط لازم و کافي براي ولايت فقيه است، اما در نظريه انتخاب، صلاحيت شرط لازم است اما کافي نيست و نياز به پذيرش مردم نيز دارد. اما همانگونه که ذکر شد اين دو نظريه در عمل تفاوتي با هم ندارند.

 
آخرین ویرایش:

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوال و جواب درباره ولایت فقيه از آيت الله هادوی :

سوال چهارم:
ديدگاهي نيز وجود دارد که ولايت فقيه منحصر به فردي است که بيشترين صلاحيتها را دارد، بنابراين اگر خبرگان در کشف دچار اشتباه شوند، ولي فقيه دچار بحران مشروعيت ميشود. نظر شما در اين باره چيست؟

هادوي: ديدگاهي که شما نقل کرديد، تنها نظر آيتالله مصباح است که شرط ولايت را دارا بودن بيشترين صلاحيتها ميداند و ساير فقها و مراجع از جمله امام خميني (ره) اين نظر را ندارند و صرف داشتن صلاحيت و کفايت را براي ولايت فقيه کافي ميداند. البته ديدگاه آيتالله مصباح در عمل ممکن است دچار تناقض شود؛ چراکه اگر خبرگان در تشخيص صلاحيتها دچار اشتباه شود و شخصي را که بيشترين صلاحيت را ندارد به عنوان رهبر انتخاب کند، اين فرد فاقد مشروعيت حقيقي است؛ هرچند که داراي مشروعيت ظاهري باشد
 
آخرین ویرایش:

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوال و جواب درباره ولایت فقيه از آيت الله هادوی :


سوال پنجم:
آيا اختلاف مربوط به مطلقه يا مشروع بودن ولايت فقيه، ربطي به تفاوت اين دو ديدگاه ندارد؟

هادوي: اين هم از مواردي است كه باتغيير سياسي مفاهيم علمي و فقهي، برخي قصد فريب افكار عمومي را دارند. واژه «مطلقه» در فقه معناي كاملا متفاوتي با اين واژه در فلسفه سياسي دارد و بايد تأكيد كنم كه حكومت مطلقه به معناي فلسفه سياسي اصلا در اسلام مطرح نيست هرچند كه همانند دوره شاه كه در كتب د رسي، حكومت خلفا از جمله علي را در كنار حكومتهاي مطلقه و ديكتاتوري مطرح ميكردند امروز برخي ولايت فقيه را حكومتي مطلقه معرفي ميكنند در حالي كه ولايت فقيه حكومتي مشروط و محدود است و به هيچ وجه مطلقه به معناي علوم سياسي نيست، اما آنچه كه فقها از جمله حضرت امام(ره) تعبير به ولايت مطلقه فقيه كردند درواقع همان ولايت عامه فقيه است و مطلق و عام دو واژه اصولي است و معناي نزديك به هم دارند و فقهايي كه به اين نوع ولايت قايل نيستند هم درواقع بخش بسيار كوچكي از اختيارات ولايت مطلقه را قبول ندارد و هر دو اين نظرات در طبقه حكومتهاي مشروطه و مقيده طبقهبندي ميشود.
 
آخرین ویرایش:

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوال و جواب درباره ولایت فقيه از آيت الله هادوی :

سوال آخر:
غير از اين مورد، بحثي نيز بود كه امام خميني در مقطعي به نمايندگان مجلس حكم كردند كه در صورت مصلحت و رأي دوسوم مجلس، ميتوان برخي از موارد ثابت ديني را هم نقض كرد و اساسا به اين مورد كه با حكم ولي فقيه، گاه ثابتات دين نقض ميشود، تعبير «ولايت مطلقه» و بعدا در اصلاح قانون اساسي در سال 68 هم منعكس شد.

هادوي: اين مورد البته ولايت مطلقه هست، اما مربوط به مسئله تزاحم است؛ يعني زماني كه انجام دو واجب يا انجام ندادن دو حرام تزاحم پيدا ميكند كه در موارد عادي وظيفه انتخاب و اهم و مهم كردن بر عهده مكلفين است و در مسائل اجتهادي بر عهده ولي فقيه.
مثال آن هم نجات يك زن از غرق شدن است كه با وجود حرام بودن دست زدن به نامحرم، به دليل نجات دادن جان يك انسان كه مهمتر است، مباح ميشود.
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولايت فقيه ثمره‏ي مجاهدت موحدان

ولايت فقيه ثمره‏ي مجاهدت موحدان

قسمت اول


از بدو خلقتِ اوّلين خليفه‏ي الهي واستقرار او بر عالم خاكي، هدفي كه همواره از سوي موحدان پي‏جويي شده است برپايي حكومت خداوند بر روي زمين بوده‏است. انسان‏هايي سخت‏كوش و مجاهد، هستي خويش را فدا كرده‏اند تا انسان به تعالي و به آزادي حقيقي و بالاترين‏شان و مرتبه خويش كه همانا بندگي خدا است برسد. در رأس اين گروه انبيا و سفر الهي‏اند كه راهنماي بشريت در اين مجاهدت سخت و عظيم بوده‏اند و در مقابل آنان شياطين هوي و هوس كه انسان را خوار و بنده ذليل حيوانيت مي‏خواسته‏اند.
سرسلسله اين مجاهدان، گل سرسبد عالم هستي نبي خاتم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و خاندان گرامي او است كه كامل‏ترين دستور زندگي را براي بشر به ارمغان آوردند و بشريت را كه به مرحله خاصي از تكامل و مدنيّت رسيده بود از گوهر امامت بهرمند ساختند.
امامت راهي نوراني در برپايي حكومت خداوند در روي زمين و زمينه‏اي مناسب براي رشد و تعالي و تكامل بشريت است. قوانين و دستورات اسلام همگي برمحور امامت و حكومت خداوند از طريق صالحين قرار داده شده است و مشيّت حتمي خداوند بر آن قرار گرفته كه سرانجام حيات بشر در عالم خاكي با وراثت و جانشين صالحين و مستضعفين و اسقرار امامت همراه باشد.
اين مجاهدت‏ها كه با بعثت پيامبر گرامي اسلام نقطه عطفي يافته بود. پس از ارتحال ايشان ادامه يافت و ائمه معصومين و پيروان آنان كوشش‏هاي خستگي ناپذيري را براي اجراي احكام اسلام و استقرار حكومت موحدين و شايستگان آغاز كردند و در اين راه همه هستي خويش را فدا كردند. آن‏چه در اين مجاهدت اهميّتي خاص داشت. روشنگري در كنار مبارزه با اولياء شياطين بود.
روات احاديث و فقهاي بيدار پس از غيبت كبري بالاترين مسؤوليت را در اين راه به دوش گرفتند. حوزه‏هاي علميه شيعه در سخت‏ترين شرايط به ترويج و ابلاغ احكام نوراني اسلام همت گمارد و هرگاه شرايط و زمينه‏ها هموار مي‏گشت در مقابل طواعنيت قد علم كرد.
پس از گذشت بيش از هزار سال از اين نهضت رادمردي بزرگ از فرزندان حوزه علميه آغازگر فصل جديدي گشت با پشتيباني ملّت بزرگ ايران انقلابي عظيم را ايجاد كرد و اسلام را به عرصه زندگي و حيات و حكومت كشاند. بالاترين دستاورد امام راحل قدس‏سره استقرار حكومت اسلامي را محوريت ولايت فقيه بود.
شاخصه مهم نظام حكومتي ولايت فقيه آن است كه در كنار استمرار راه امامت و ولايت از دستاوردهاي فكري و تجربي بشريت در حكومت نيمي نظام همه‏پرسي و انتخاب اولياء امور از سوي مردم نيز بهره‏مند است. اين نظام حكومتي بي‏ترديد كامل ترين و برترين شكل حكومتي است كه بشر به خود ديده است. شأن و مرتبه انسان و آزادي و اختيار و انتخاب او در اين حكومت جايگاه ويژه‏اي دارد و افراد با اراده و اختيار خويش حكومت خداوند برابر جامعه خويش مستقر ساخته‏اند.


ادامه دارد...
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
قسمت دوم


شاخصه مهم ديگر آن است: ولايت فقيه اساس و محور اصلي به شمار مي‏آيد. اعتبار و مشروعيت تمامي اركان حكومت در گرو تأييد مشروعيت و اعتبار قوانين به امضا و تأييد و يا تفويض ولي فقيه است.
اين شكل از حكومت از دو جهت با مخالفت و عناد دشمنان روبروست؛ از يك سو استقرار حكومت ديني با مذاق دنيا داران و آناني كه انسان را محدود در عوالم حيوانيت مي‏خواهند و منافع و سروري خويش را در خطر مي‏بينند سازگار نيست و از سوي ديگر كمال و تعالي كه در اين نظام حكومتي است. و مي‏تواند به عنوان مترقي‏ترين حكومت‏ها مورد توجه بشريت قرار گيرد و انسان‏ها به سوي اين نظام و در نهايت دين‏داري و دين‏ورزي جلب كند مورد عناد دشمنان است. دنياداران و نظام استكباري كه بشر را بنده خويش مي‏خواهد از بدو پيروزي انقلاب و استقرار حكومت ولايي با هر وسيله ممكن به جنگ با اين نظام برخواسته است و هم‏اينك نيز با استفاده از تمامي وسايل و امكانات فرهنگي و تبليغي خويش در صدد تضعيف ركن اساسي و نقطه برتري اين نظام بر ديگر نظام‏هاي حكومتي يعني ولايت فقيه برآمده است. حركت فرهنگي تبليغي مخرب دشمنان در زمينه مباحث نظري در چند محور زير ملاحظه شده است.
الف) طرح مباحث تضاد با دمكراسي و انتخاب سرنوشت افراد توسط آنان؛
ب) طرح مباحث تضاد و ضديت حكومت ديني با آزادي و حريت انسان؛
ج) القاء وجود استبداد و خودكامگي در حكومت ولايي؛
د) اصرار بر دوگانگي وجدايي حوزه‏هاي دينداري و حكومت و مدنيّت؛
ه··) طرح مباحث هرمونيك و نسبيت و بشري بودن مطلق برداشت‏هاي ديني و در نتيجه القأ بيگانگي معارف و دستورات ديني از واقع و حقيقت دين و در نهايت ايجاد زمينه براي جدايي حكومت از دين و سست كردن پايه‏ها و مباني حكومت ولايي ؛
و) طرح زيركانه و موذيانه شيوه‏اي خاص از بحث درباره مشروعيت و مقبوليت ولايت فقيه و مباني آن به گونه‏اي كه منجر به بي‏اعتباري نظام ولايي و تضاد آن با انتخاب و مشاركت مردم شود.
محورهاي فعاليت‏هاي فرهنگي، تبليغي دشمن در امور عيني نيز امور زير است.
1 - برخورد تبليغي با جايگاه ولايت فقيه و القاء جدايي و اختلاف در اركان و اجزاء حكومت اسلامي؛
2 - تضعيف جايگاه مجلس خبرگان و القاء فرسايشي بودن آن؛
3 - سعي و تلاش در جهت بي‏اثر جلوه دادن انتخاب مردم و كوشش براي عدم حضور و مشاركت مردمي در انتخاب خبرگان؛
4 - اصرار تبليغي بري جدايي مردم از حكومت و بالاخص ولايت فقيه.
آن چه در مواجهه با اين هجمه فرهنگي و تبليغي دشمن ضروري است توجه به دو نكته مهم است .
اوّل، در اين شيوه از مبارزه دشمن از مخالفت و دشمني صريح با نظام ولايي چه در زمينه مباحث نظري و چه در امور عيني تا حد امكان حودداري كرده است و به راهبرد دشمن استفاده از روش‏هايي است كه در ضمن كارآمد بودن كمترين حساسيت‏ها را ايجاد كند لذا و در زمينه مباحث علمي و نظري با استفاده از ايادي خود در ظاهر مباحث علمي ارزشْ‏مند و مورد علاقه مردم را مطرح كرده‏اند امّا در واقع و باطن درصدد انهدام فكر و فرهنگي اركان و اساس نظام هستند. بايد توجه داشت هجمه و شبيخون فرهنگي و تبليغي دشمن تنها در محور گسترش فرهنگ غربي و تهي‏سازي جوانان و مردم و گسترش بي‏بند و باري خلاصه نمي‏شود بلكه مهم‏تر از آن تضعيف جايگاه ولايت فقيه و حكومت ولايي با استفاده از محوره‏هاي بالاست و اساسا هدف‏نهايي از گسترش فرهنگ غربي و بي‏بندوباري مبارزه با حكومت ولايي است.
دوم، سنت و روش مادر مقابله با اين شيوه از تهاجم فرهنگي و تبلغي بسيار مهم و حساس است درايت و هشياري شرط اوّل حضور در اين ميدان مي‏باشد. قرآن شريف نيز شيوه و روش دعوت به حق را حكمت و موعظه حسني برشمرده است. بايد توجه داشت دشمنان ما از راهي وارد شده‏اند كه دوستان و دلسوزان بسياري نيز در اين راه هستند طرح مباحث عيني و نظري درباره حكومت اسلامي و ولايت فقيه يك ضروري و لازم جامعه ماست و از وظايف و اهداف مهم حوزه‏هاي علميه و بزرگان و صاحب‏نظران آن به شمار مي‏آيد لذا برحوزه‏هاي علميه و هم دلسوزان و فرهيختگان است كه با طرح آزاد مباحث و طرح شبهات و پاسخگويي علمي و دقيق به آنها از يك سو شيوه و روش صحيح طرح اين مباحث را در جامعه و در بين متفكران رواج دهند و از سوي ديگر با پاسخ‏هايي روشن به القائات و شبهات، روش و شيوه شيطنت‏آميز دشمنان را متروك و منزوي نمايند.
همچنين بر ماست تا با درايت تام در ضمن گسترش فضاي فكري و فرهنگي طرح آزاد افكار و ديدگاه‏ها، قاطعانه از اقدامات تبليغي و مسموم به ظاهر فرهنگي جلوگيري كنيم.
علاوه بر اين‏ها ايجاد روحيه نشاط و دعوت مردم به حضور در صحنه انتصاب ضرورتي خاص دارد. حضور گسترده و يكپارچه ملت ايران همواره تضمين كننده بقا و استقرار اين نظام الهي و نقطه يأس و نوميدي دشمنان و كننده فعاليت‏هاي آنان بوده است نقطه برجسته و شاخصه مهم حكومت ولايي نفوذ هر دل‏ها و حكومت برجان‏هاست و همواره حضور مردم نشانه و گواهي برآن بوده است. برماست كه در اين صحنه نيز بار ديگر اين حقيقت را به رخ دشمنان بكشيم. لذا بر همه خواص و دلسوزان است كه با اعتصام به ريسمان الهي به گونه‏اي عمل كنند كه اختلاف سليقه‏ها و روش آنان لطمه‏اي به اساس و اركان اين حكومت الهي وارد نياورد و بر همگان و بويژه بر حوزه‏هاي علميه به عنوان امناءالرسل و زمامداران فكر و فرهنگ است كه در استقرار و استحكام پايه‏هاي اين بنيان رفيع كه ثمره مجاهدت‏هاي موحدان تاريخ بشريت است كوشا باشيم و با استمداد از خداوند اين حكومت الهي را به دولت يار متصل سازيم.
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
student64 ولایت فقیه-شبهه ولایت فقیه و رهبری 16

Similar threads

بالا