نوشته های ماندگار

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺣﺴﺎﺩﺕ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﮐﯽ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺭﻧﺞ ﻫﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﺯﯾﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﯿﭻ ﮔﻮﻧﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﯾﺎ ﺣﺘﯽ ﻏﻢ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﻓﻘﻂ ﺭﻧﺞ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺑﺲ.
ﻧﻔﺮﺕ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺍﺳﺖ! ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﮐﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﻣﻐﺰﺷﺎﻥ ﺭﺷﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﯿﻮﻩ ﻣﺒﺘﺬﻝ ﻭ ﻏﻠﻄﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻋﺎﺩﺍﺕ ﺭﻭﺯﻣﺮﻩ ﻣﺜﻞ ﺧﻮﺭﻩ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺸﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﻗﯿﺪ ﻭ ﺑﻨﺪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺑﺘﺬﺍﻝ ﭼﻬﺮﻩ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ ، ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ !...
ﺍﻏﻠﺐ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭﻧﺪ. ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﻋﯿﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﺣﺴﻦ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﯼ ﺑﺮ ﺷﺨﺺ ﻣﻮﺭﺩ ﭘﺴﻨﺪ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﻧﻔﺮﺕ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﺼﻠﺖ ﻫﺎﯼ ﻧﯿﮑﻮﯼ ﺍﻭ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻋﯿﻮﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺎﻧﻨﺪ. ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﻣﻮﺭﺩﯼ ﺣﺪ ﻭﺳﻂ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ !




[SUB]ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺑﺮﻣﻪ | ﺟﺮﺝ ﺍﻭﺭﻭﻝ | ﻣﺘﺮﺟﻢ: ﭘﺮﻭﯾﻦ ﻗﺎﺿﯽ[/SUB]
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
...انسان نخست مى‌ميرد، سپس به دنبال مرگش مى‌گردد و سرانجام آن را مى‌يابد، برحسب اتفاق، در مسير پرمخاطره نورى به نور ديگر. و به خود مى‌گويد: عجب، پس اين بود فقط ...
.
.
برنار ماری کلتس
در خلوت مزارع پنبه


 

fm_1363

عضو جدید
پروردگار روشنی و آب
از چشمه های ناب بهشتی کوثر
به برگزیده ی خود بخشید
تا که نماز شکر گذاری
اینگونه شد که طعنه ی دشمن عقیم ماند
و.....آن کسی که درصدد خواری تو بود
خود سخت خوار شد
تا نسل آسما نی ات ای خورشید!
ای پیشوای نور
یک کهکشان ستاره دنباله دار شد.

(برگرفته از سوره ی کوثر )
 

fm_1363

عضو جدید
داس ،بی صدا ساقه ی گل را می زند
و زنبور بی صدا می پرد
و صدایی اگر هست
صدای شیره ی روان است
سیب
بی صدا بر زمین می افتد
و صدایی اگر هست
صدای علف است که از خواب پریده
انسان ، بی صدا بر در روزها می کوبد
و صدا
تنها ، صدای قلب اوست.


(ادوارد میلیتونیان .شاعر و نقاش و نویسنده ارمنستانی )
 
آخرین ویرایش:

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
نوشته های ماندگار

آدم وقتی کوچک و جوان است دلش می خواهد بدود و زودتر به آینده برس،از بس عجله دارد درست نمی بیند که دوروبرش چه خبر است و افسوس،قدر لحظه ای را که می گذراند ،نمی داند.وقتی پشیمان می شود و بر می گردد و به پشت سر نگاه می کند که دیگر حسرت خوردن فایده ندارد.آن وقت تازه به این نتیجه می رسد،آنچه برایش می دویده هیچ بوده،قربان همان گذشته ها و بچگی ها!
از کتاب دالان بهشت-نوشته ی نازی صفوی
 

N O X

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمانی که مردان عاشق خودم را از دست دادم ،احساس کردم که زخمی شده ام
ولی امروز معتقدم که هیچ کس کسی را از دست نمی دهد,
زیرا در واقع هیچکس،کسی را در اختیار ندارد
این تجربه واقعی آزادی است.. دارا بودن مهمترین احساس دنیا ،بدون در اختیار داشتن آن

یازده دقیقه | پائولو کوئلیو
 

N O X

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه با كسی بحث كن٬ نه از كسی انتقاد كن. هر كی هرچی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص كن.
آدم ها عقيده ات را كه می پرسند٬ نظرت را نمی خواهند.
می خواهند با عقيدهء خودشان موافقت كنی .
بحث كردن با آدم ها بی فايده ست.

چراغ ها را من خاموش می كنم | زويا پيرزاد
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
افسوس، خوشبختی از ان شیرینی هاییست ک باید گرم گرم خورد. نمی شود انرا ب منزل برد. همین که کسی بخواهد ب هر قیمت شده انرا حفظ کند گُه کاری میشود....


خداحافظ گاری کوپر
رومن گاری





 
آخرین ویرایش:

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﮐﻠﯽ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﺑﻤﯿﺮﻧﺪ ﺗﺎ ﻋﻔﻮ ﮐﻨﻨﺪ. ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ .
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺣﻖ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ، ﺑﺒﺨﺸﺎﯼ ﯾﺎ ﺑﻤﯿﺮ! ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﻫﻨﺪ!





ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺁﻣﯿﺰ ﺯﻧﺒﻮﺭﻫﺎ | ﺳﻮﻣﺎﻧﮏ ﮐﯿﺪ | ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺻﺪﯾﻘﻪ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻤﯽ | ﻧﺸﺮ ﺍﻟﺒﺮﺯ
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید هم عشق در خود آدم است. فکر می کنم می شود با عشق مثل برگ عبوری به همه جا رفت و در هر جایی زندگی کرد. راستش من چنین برگی را در جیبم ندارم.
می ترسم به طرف آن ها بیایم و با جیبی خالی گم بشوم. آن وقت باید دست به دامان یکی بشوم.
می ترسم به بهشت تو بیایم و چشمم به چیزهای باقیمانده از جهنم بیفتد که به تنم چسبیده اند.
حق با توست من دل و جرات سفر ندارم.



پرنده ی من | فریبا وفی



 

N O X

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ وقت همه چیز درست نمی شود؛ چون توقعات ما بیشتر می شود، و تغییر می کند.
هیچ قله ای آخرین قله نیست. رسیدن، غم انگیز است.
راه بهتر از منزلگاه است. برویم بی آنکه به رسیدن بیندیشیم؛
اما واقعا برویم .



یک عاشقانه آرام | نادر ابراهیمی
 

پیرجو

مدیر ارشد
مدیر کل سایت
مدیر ارشد
ممکن است که لباس و زبان و رسوم و آداب و معتقدات مردم عوض شود ولی حماقت آن ها عوض نخواهد شد و در تمام اعصار می توان به وسیله گفته ها و نوشته های دروغ مردم را فریفت...
سینوهه پزشک مخصوص فرعون | ذبیح الله منصوری
 

پیرجو

مدیر ارشد
مدیر کل سایت
مدیر ارشد
شوربختی مرد در این است که سن خود را نمی بیند. جسمش پیر می شود اما تمنایش همچنان جوان می ماند. زن، هستی اش با زمان گره خورده. آن ساعت درونی که نظم می دهد به چرخه زایمان، آن عقربه که در لحظه ای مقرر می ایستد روی ساعت یائسگی، این ها همه پای زن را از راه می برد روی زمین سخت واقعیت. هر روز که می ایستد در برابر آینه تا خطی بکشد به چشم یا سرخی بدهد به لب، تصویر رو به رو خیره اش می کند به رد پای زمان که ذره ذره چین می دهد به پوست. اما مرد، پایش لب گور هم که باشد چشمش که بیفتد به دختری زیبا، جوانی او را می بیند اما زانوان خمیده و عصای خود را نه؛ مگر وقتی که واقعیت با بی رحمی تمام آوار شود روی سرش....

چاه بابل | رضا قاسمى
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
زمین مرده...! ماها چیزی نیستیم غیر از یک مشت کرم که روش وول می خوریم، یک مشت کرم روی لاشه گنده و گندیده اش، که مدام داریم دل و روده و زهرش را زهر مار میکنیم... هیچ کاری نمیشود با ما کرد. از بدو تولد گندیده ایم... فقط همین!



سفر به انتهای شب
لویی فردینان سلین
فرهاد غبرایی

 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
- یک وقت هزارپایی بود که به خوبی می توانست با هزارتا پای خود برقصد. وقتی به رقص می پرداخت تمام جانوران جنگل از هر سو به گرد او جمع می شدند تا رقص او را تحسین کنند؛ همه، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت: یک لاک پشت...
- خوب، لاک پشت حسود بوده است.
- از خود می پرسید چکار کند تا هزارپا دیگر به رقص نپردازد. کافی نبود که همه جا اعلام کند که رقص هزارپا را دوست ندارد. و از طرفی نمی توانست ادعا کند که بهتر از هزارپا می رقصد، چنین ادعایی خنده آور بود. بنابراین به طرح یک نقشه شیطانی پرداخت.
- خواهش می کنم زودتر بگو!
- یک نامه به هزارپا نوشت به این مضمون: آه، ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم. و می خواهم ازشما بپرسم چگونه به این رقص می پردازید و چه روشی بکار می برید. آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟ بی صبرانه در انتظار پاسخ شما هستم. با احترام تمام، لاک پشت.
- خوب بعد!
- هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می کند؟ و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می کند؟ و بعد از آن کدام پا را؟ به عقیده تو چه اتفاقی روی داد؟
- من گمان می کنم که هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد.
- آری، ماجرا به همین ترتیب پایان یافت.
این مثال نشان می دهد که سخنان بیهوده دیگران که ازروی بدخواهی وحسادت بیان میشود می توانند بر نیروی تخیل ماغلبه کرده ومانع پیشرفت وبلند پروازی ما شوند .
برگرفته ازکتاب دنیای سوفی/ یوستین گاردر
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
راتسینگر حیرت زده از موج سکولاریسم، وامانده در تهی شدن کلیسا از مومنان، در یک مراسم عشای ربانی دهانش را باز کرد و حرف هایی از این دست بر زبان آورد که "با نگاهی به تاریخ باید اعتراف کنیم که این دوری و بیگانگی و طغیان مسیحیان ناسازگار بی سابقه نیست. در نتیجه خداوند گرچه هرگز عهدش را برای رستگاری ما نشکسته، گاهی مجبور شده که مجازات را دوباره باب کند." در دهکده ی من مردم می گفتند: خدا نه با چماق مجازات می کند و نه با سنگ و برای همین است که ما باید از سرازیر شدن سیل هایی بترسیم که می آید تا همه ی ملحدان، بی خدایان، دین گریزان را همراه برهم زنندگان نظام روحانی یکجا غرق کند اما مقدرات خدا بی پایان و ناشناخته است.بنابراین شاید رییس جمهور کنونی ایالات متحده بخشی از همان مجازاتی باشد که برای ما تدارک دیده شده است.
وقتی مشیت الهی اقتضا کند همه چیز ممکن است- البته در شرایط بحرانی ای که در آن قرار می گیرد. اگر او وجود نداشته باشد (یا او هرگز با راتسینگر صحبتی نکرده باشد)، آن وقت همه ی این ها حکایت هایی است که دیگر ما را نمی ترساند. آن ها می گویند خداوند جاودانی است پس برای هر کاری وقت کافی دارد. او ممکن است جاودانی باشد؛ ما جسارت نمی کنیم که با پاپ مخالفت کنیم، اما جاودانگی او فقط به معنای جاودانی بودن غیرموجود است.





یادداشت ها | ژوزه ساراماگو |ترجمه ی مصطفی اسلامیه
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
وقتی نابغۀ حقیقی در دنیا پیدا میشود، می‌توانید او را از این نشانه بشناسید ، تمام ابلهان علیه‌اش متحد میشوند...



اتحادیه ی ابلهان /نویسنده: جان کندی تول /ترجمه ی : پیمان خاکسار /انتشارات به نگار
ـــ و این رُمان خواندنی و جذاب به چاپ دهم رسید.


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
محمد: معلممون میگه خدا شما نابینا هارو بیشتر دوس داره. چون نمی‌بینید.
ولی من گفتم خانم آگه مارو دوست داشت چرا مارو نابینا کرد تا اون رو نبینیم.
بعد گفت " خدا دیدنی نیست ولی همه جا هست، می تونید اونو حس کنید.
گفت شما با دستاتون می‌بینید.
حالا من همه جا رو می‌گردم تا یه روزی بالاخره دستم به خدا بخوره.
اون وقت بهش میگم.. هرچی تو دلم هست بهش میگم..



رنگ خدا | 1376 | مجید مجیدی



 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز


ربه کا: تجملات هیچ‌ وقت جاذبه‌ای برایم نداشته،
من چیزهای ساده را دوست دارم،
کتاب‌ها را، تنهایی را، یا بودن با کسی که تو را می‌فهمد!


rebecca.jpg

برگرفته از: فیلم ربه‌کا (rebecca)- دافنه دوموریه
 
آخرین ویرایش:

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
TB2.jpg

مَگی تو هنوز فکر میکنی عشق میتونه مارو حفظ کنه!!!
عشق خیلی کشنده تر از نفرته
اما نفرت نفرت خیلی ساده و تمیزه!
مثل مبارزه وسط رینگ؛
با نفرت تو آنقدر ضربه میزنی تا ضربه خوردن رو متوقف کنی
اما با عشق...
هرگز توقفی در کار نیست!
::

برگرفته از: فیلم پرندگان خارزار(The Thorn Birds) - نویسنده: کالین مک کلاف

 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
راه رفتن را از یک سنگ آموختم، دویدن را از یک کرم خاکی و پرواز را از یک درخت.
بادها از رفتن به من چیزی نگفتند ، زیرا آن قدر در حرکت بودند که رفتن را نمی شناختند! پلنگان دویدن را یادم ندادند ، زیرا آنقدر دویده بودند که دویدن را از یاد برده بودند . پرندگان نیز پرواز را به من نیاوختند ، زیرا چنان در پرواز خود غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند!
اما سنگی که درد سکون را کشیده بود، رفتن را می شناخت و کرمی که دراشتیاق دویدن سوخته بود ، دویدن را می فهمید و درختی که پاهایش در گِل بود ، از پرواز بسیار می دانست!


دو روز مانده به پایان جهان
عرفان نظرآهاری
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ چیز به اندازه ی این جور بدجنسی های حقیرانه که توی ذات بچه ها نیست اما از بزرگ ترهایش تعلیم می گیرد، اذیتم نمی کند. چیزی که بیشتر از صد بار درباره اش به پری سیما تذکر داده ام که اجازه ندارد به خاطر حساسیت های زنانه اش و رابطه ی غیر دوستانه ای که تقریبا هر زنی با هر خواهر شوهری دارد -و من به هیچ کدامشان در این رابطه حق نمی دهم- رابطه ی گل گیسو و خانواده ی مرا به هم بزند.
یعنی طوری رفتار کند که گل گیسو پیش خودش فکر کند او هم باید مثل مادرش باشد و بیشتر از صد بار بهش گفته ام که اگر قرار باشد به خودم اجازه بدهم تا به رابطه ی دخترم با دیگران شکل بدهم؛ می توانم توی کمتر از یه هفته کاری کنم که همین که خاله یا مادربزرگش را ببیند حس کند که یک چیزی دارد از ته حلقش بالا می آید و الان است که بزند بیرون. اما به خودم حق نمی دهم رابطه ی دو نفر را بزنم خراب کنم چون رابطه ی من با یک کدامشان رابطه ی خوبی نیست.





کافه پیانو | فرهاد جعفری
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
بس که برای این و آن نوشته بودم، دستم نمی رفت پست بلندتری برای وبلاگم بنویسم. برای همین فقط یک جمله نوشتم و فرستادمش برای پابلیش شدن.
مال یک فرانسوی بود به اسم لاروش که یک وقتی این جمله ازش را جایی خوانده بودم و به نظرم خیلی قیمتی آمده بود:
جدل ها تا به این اندازه دوام نمی آوردند اگر که تنها یک طرف مقصر بود!





کافه پیانو | فرهاد جعفری
 

Similar threads

بالا