نوشته های ماندگار

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
:gol:دوستان عزیزم سلام:gol:
راستش خیلی وقت بود که دلم میخواست یه تاپیکی داشته باشیم برای معرفی کتاب های دوست داشتنیمون​
اما به شکلی دیگر.​
قراره اینجا قسمت هایی از کتاب هایی که خوندیم و خوشمون اومده بذاریم.​
میدونید کدوم قسمت ها!​
همونایی که معمولا واسه خودمون خط میکشیم یا توی دفترچه هامون یادداشت میکنیم یا خیلی ساده اینکه:​
همون جملاتی که بیشتر از یکبار میخونیم.
خب این میتونه یه معرفی نامه ی کوچیک از اون کتاب باشه که معمولا همین جرقه ها باعث میشه بریم به سمت خوندن یک کتاب!​
:warn: در ضمن دوستان عزیز در صورت تمایل میتونند دیالوگ هایی از فیلم های موردعلاقشون رو هم بذارن البته با ذکر اسم فیلم/ کارگردان و یا اگر اقتباس هست حتما اسم کتاب رو هم ذکر کنید​

من شخصا برای شروع یک پست به عنوان نمونه میذارم که دوستان دیگه هم کامل در جریان قرار بگیرند.

# توضیحات تکمیلی یا مواردی که باید در پستها رعایت کنید #
1- بهتره پست ها طولانی نباشه.اینطوری مسلما از حوصله ی افراد خارجه که بخوان همه ی پست رو بخونن.فکر میکنم خوبیه این تاپیک هم به کوتاه بودن پست ها است.اشکالی نداره اگه بخوایم چندتا نقل قول از فیلم یا کتابی یکسان در یک پست بذاریم اما ترجیحا کوتاه باشه تا دیگران از خوندنش خسته نشن.

2-یکی از اهداف این تاپیک معرفی کتاب یا فیلم به دوستان دیگر است در نتیجه حتما منبع رو با دقت و کامل ذکر کنید مثلا جبران خلیل جبران یا دکتر شریعتی کتابهای مختلفی دارن یا اگه نقل قول از فیلم هست حتما کارگردان ذکر بشه.اینطوری اگه کسی خواست دنبال کتاب یا فیلم موردنظر بگرده مشکلی پیدا نمیکنه.

3-قراره اینجا فقط نقل قول بذاریم در نتیجه نباید نظرات شخصی یا تحلیل های خودمون رو هم قرار بدیم.در واقع بهتره اجازه بدیم هرکس برداشت خودشو از متن داشته باشه.


فقط یک نکته رو فراموش نکنید اونم ذکر منبع به صورت کامل هست و اینکه قرار نیست ما اینجا صرفا یکسری جملات قشنگی که تو ذهنمون مونده یا جایی خوندیم رو بذاریم.

:warn: مسلما پست های مخالف با موارد بالا پاک خواهند شد.
در پایان لازمه از مدیران خوب و زحمتکش تالار ادبیات هم تشکر کنم.
ممنون و پیروز باشید :gol:
 
آخرین ویرایش:

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا می‌خورد و می‌تراشد. این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند -زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی به‌وسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تأثیر این گونه داروها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید»
بوف کور صادق هدایت
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
بستن چشم‌هایت چیزی را عوض نمی‌کند. چون نمی‌خواهی شاهد اتفاقی باشی که می‌افتد،
هیچ چیز ناپدید نمی‌شود.
در واقع دفعه‌ ی بعد که چشم باز کنی اوضاع بدتر می‌شود.
دنیایی که توش زندگی می‌کنیم اینجور است ...

کافکا در کرانه/هاروکی موراکامی
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ چیز از آن انسان نیست،
هرگز
نی قدرتش، نی ضعفش، و نی دلش حتی
و آن دم که دست... و آن دم که دست...
آه، لعنتی!...
و آن دم که دست به آغوش می گشاید،
سایه اش سایه صلیبی ست...
و آن دم که می پندراد خوشبختی اش را
در آغوش فشرده است،
آن را له می کند.

« ماتئی ویسنی یک - داستان خرس های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد »
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
" روز بعد دوباره برگشته بودم به دفتر.احساس بیهودگی می کردم و اگر بخواهم رک حرف بزنم حالم از همه چیز بهم میخورد. نه من قرار بود به جایی برسم نه کل دنیا. همه ی ما فقط ول می گشتیم و منتظر مرگ بودیم. در این فاصله هم کارهای کوچکی می کردیم تا فضاهای خالی را پر کنیم .بعضی از ما حتی این کارهای کوچک را هم نمیکردیم. ما جزء نباتات بودیم. من هم همین طور. فقط نمیدانم چه جور گیاهی بودم..."

عامه پسند/چارلز بوکوفسکی
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دلاور نور: استاد من در اعماق آب فرو رفته ام . آب عميق و تاريك است

استاد: يك چيز يادت باشد، تو صرفآ با شيرجه رفتن در آب ، غرق نميشوي .
فقط در صورتي غرق مي شوي كه زير آب باقي بماني

و دلاورنور از همه نيرويش براي فرار از آن تنگنا استفااده ميكند.


بخشي از كتاب راهنماي دلاور نور....راهنمايي شصت و چهارم....صفحه نود شش...
نوشته پائلو كوئيلو
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی وقتها آدم دلش میخواد با یکی دو کلمه حرف بزنه!
ولی خوب اگر یکی نباشه که اون دو کلمه اونو بشنوه می دونی چی میشه؟
با خودش میگه :من چرا باید دنبال یکی باشم که باهاش دو کلمه حرف بزنم
اصلا خودم می تونم با خودم بیشتر ازدو کلمه حرف بزنم و حرفای خودمو بهتر بفهمم!!!
کسی که به اینجا برسه نه مــــــی گرده نه مــــــــی خواد!!!

بخشی از دیالوگ فیلم شبهای روشن کارگردان فرزاد موتمن
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
فیبی گفت: تو از هیچی خوشت نمی آد.
این حتی افسرده ترم کرد.
گفتم:الی رو دوست دارم. کاری هم که الان می کنم دوست دارم، همین نشستن و حرف زدن با تو و فکر کردن و ...
فيبي:الی که مرده ! تو همش همینو می گی! اگه یکی مرده باشه و الان تو بهشت باشه که دیگه حساب ...
گفتم : می دونم مرده! فکر مي کني که من اين موضوع رو نمي دونم؟ ولی باز هم مي تونم دوستش داشته باشم، نمي تونم؟ وقتي که يک نفر مرده باشه، دليلي نمي شه که آدم ديگه دوستش نداشته باشه! مخصوصاً موقعي که اون شخص هزار درجه بهتر از آدم هايي باشه که زنده ان.


ناتور دشت/جی.دی.سالینجر
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
« دنیا پس مرگ ما چه دریا چه سراب! »

« خودت می دانی چه چیزی فکرم را مشغول کرده. چون دیگر ذره ای هم امید ندارم و در نظرت هم لاوجودی بیش نیستم، در جا می گویم که همه جا جز تو نمی بینم و جز تو کسی برایم اهمیت ندارد. نمی دانم چرا و چگونه دوستت می دارم. می دانی که شاید اصلا خوشگل هم نباشی؟ تازه نمی دانم خوشگل هستی یا نیستی، یا صورتت قشنگ هست یا نه! »



« قمارباز - داستایفسکی »
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
آیدین : (( توی این مملکت پیش از این که به سی سالگی برسیم تباه می شویم. تو یه جور، من یه جور، آیدا هم یه جور دیگر.))

کتاب سمفونی مردگان - عباس معروفی
 
آخرین ویرایش:

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
آنی: دیشب کجا بودی؟
ریک: اون مال خیلی وقت قبله، یادم نمی‌اد.
آنی: امشب چی؟ می‌بینمت؟
ریک: من هیچوقت واسه آینده اینقدر دور، برنامه ریزی نمی‌کنم...


کازابلانکا/کارگردان:مایکل کورتیز/محصول 1942
 
آخرین ویرایش:

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
....درباره ی آزادی بسیار خواهی شنید.اینجا پیش ما کلمه ایست که به همان اندازه لجن مال شده که کلمه ی عشق،که همان طوری که قبلا گفتم،از همه بیشتر به لجنش کشیده اند.مردانی را خواهی دیدکه در راه آزادی نابود شدن را با جان سودا می کنند،شکنجه ها متحمل می شوند و حتی بار ها چهره ی مرگ را مشاهده می کنند و امیدوارم که تو خودت هم یکی از آن مردان شوی.و در همان لحظه ای که بند از بند وجودت به خاطر آزادی خواهند درید،متوجه می گردی که وجود ندارد یا حداکثر در مقیاسی که به دنبالش می گشتی وجود ندارد،مانند یک رویا،یک خیال پوج و خاطرات دوران زندگی پیش از تولدت،آن زمان که آزاد بودی چون تنها بودی.تکرار می کنم که تو در شکم من زندانی هستی و به این فکر می کنم که فضایت تنگ است،و از این به بعد هم در ظلمت محض خواهی بود ولی در آن فضای تنگ آن چنان آزادی که دیگر هرگز در این دنیای عظیم و بی رحم آزاد نخواهی بود.نه معذرتی باید بخواهی،نه کمکی،و چون کسی در کنارت نیست،خبر از بردگی ها نداری.در این جا در این بیرون برعکس هزار خان و ارباب خواهی داشت.و من اولین اربابت خواهم بود....
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد.
اوریانا فالاچی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر آدمی سنگی است بر گور پدر خویش!

راستی از پدر چه در تو هست؟ در این شک نیست که هست .اما مگر تو عکس برگردان یک پدری؟.....عبث که نیست این دنیای خلقت و این تداوم تولدها.هر تولد دنیایی است مثل ستاره ای!او زاد و مرد اما ستاره تو هنوز کورسو می زند!
درست است که از پدر چیزهایی در تو هست اما بگو آیا تــــو تنها سنگی هستی بر گور پدری؟؟!

سنگی بر گور-جلال آل احمد
 
آخرین ویرایش:

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولي مردم دوست ندارند که کسی بهشون دروغ بگه!
بارني : غلطه ، مردم دوست ندارند که بفهمند بهشون دروغ گفتند ،
چون دروغ "داستان زيباييه که يه نفر با حقيقت خرابش کرده"

How I Met Your Mother
Carter Bays
 
آخرین ویرایش:

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
من که از درون دیوارهای مشبک شب را دیده ام.
و من که روح را چون بلور بر سنگترین سنگ های ستم کوبیده ام.
من که به فرسایش واژه ها خو کرده ام.
و من _ باز آفریننده ی اندوه
هرگز ستایشگر فروتن یک تقدیر نخواهم بود.
و هرگز تسلیم شدگی را تعلیم نخواهم داد،
زیرا نه من ماندنی هستم نه تو،
آنچه ماندنیست، ورای من و توست.


بار دیگر شهری که دوست میداشتم/نادر ابراهیمی
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
خبرهایی از دور دست می شنوم خبرهای بد.او زنده است نفس میکشد اما غمی ندارد.فاجعه مرزی نمیشناسد تو که نه جانی داری نه تن...چون کرکسی بر شانه جهان نشستی و همه چیز را به هم زدی و بر همه چیز فرمان راندی .......و هیچ نبردی
.
آنا آخماتووا ...شعری برای استالین
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
"دركتاب ظاهر بنگريدظاهرمردمان چون كلام است وباطن معني وبدان كه مقصود از كلمه معني است....آدميان هريك كتابي اند ناخوانده....باشما از زخمي سخن مي گويم برآمده از نيزه هاي ناداني...وماهمه قرباني آنيم...كسي دوستدارحقيقت نيست وهمه دوستدارمصلحتند" برگرفته از كتاب طومار شيخ شرزين نوشته استاد ارجمند بهرام بيضايي
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر دیگران دروغی را که حزب تحمیل میکرد می پذیرفتند و اگر تمام اسناد همان دروغ ها رو می گفتند آنگاه دروغ به عرصه تاریخ وارد میشد و حقیقت می گشت
آمار افسانه ای همچنان از تله اسکرین بیرون می ربخت.در مقام قیاس با سال گذشته غذای بیشتر ،لباس بیشتر ،خانه بیشتر ،ظروف بیشتر ،سوخت بیشتر ،کشتی بیشتر ،هلیکوپتر بیشتر ،کتاب بیشتر ،کودک بیشتر ... . همه چیز بیشتر شده بود الا مرض و جنایت و جنون
از کتاب 1984 نوشته جرج اورول
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
این دیدار بیش از همه چیز فقط یک پیام بود، و نه بیشتر. یاکوب تا دو ساعت دیگر می رفت و این موجود زیبا را برای همیشه از دست می داد. این زن خودش را فقط به عنوان محرومیت به او نشان داد؛ زن را فقط به این دلیل دیده بود که پی ببرد هرگز نمی تواند متعلق به او باشد. او را به مثابه مظهر هر آنچه داشت با عزیمتش از دست می داد، ملاقات کرده بود.
مهمانی خداحافظی، میلان کوندرا
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
مکس: " این‌جا به درد زندگی من نمی‌خوره. "
فانی: " نه! این زندگی توئه که به درد این‌جا نمی‌خوره... "


یک سال خوب/کارگردان:ریدلی اسکات
بر اساس رمان "یک سال در پروانس" اثر پیتر مایله
 

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
رابطه ي بين ما با هم چيه ؟
- تو مثل سيگار مي موني ، من مثل زير سيگاري
- چرا من سيگارم ؟!
- چون تمام مشکلاتي که تو درست مي کني رو من باید تحمل کنم
- اونوقت اگه من تماما بسوزم / منو دور مي ريزي ؟
- چطور يه زير سيگاري مي تونه سيگارش رو دور بريزه ؟!

Coffee and Cigarettes
Jarmusch
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
مردم به دنیا می آیند تا زندگی کنند،
اما من هر چه بیشتر زندگی کردم،
بیشتر انچه که درونم بود را از دست دادم
و کار به جایی رسید که،
خالی شدم!


کافکا در کرانه/هاروکی موراکامی
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
من ميان اين صداهاي شادماني و عقلاني تنها هستم . همه ي اين آدم ها وقتشان را بر روي اين مي گذارند كه مافي الضميرشان را توضيح دهند و با خوشحالي تصديق كنند كه آرا و عقايدشان يكي است ....

تهوع-ژان پل سارتر
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
" گفتن اين كه مشكل من چيه، نه به درد شما مي‌خوره و نه درد منو كم مي‌كنه. تازه اگه هم بگم... چيزي از اون نمي‌فهمي. "

طعم گیلاس/فیلمی از عباس کیارستمی
 
آخرین ویرایش:

ديناميك

عضو جدید
در رهبري انقلابي و رهبري سياسي ، چه كس يا كساني دستهايشان آلوده مي شود و چه كساني با دستهاي پاك باقي مي مانند؟
جواب او اين است:
آن كس كه وارد عرصه عمل مي شود ، خواسته يا نا خواسته آلوده مي شود و تنها آنان كه هيچ كاري نمي كنند ، مي توانند بعدها به پاكي خود ببالند.
سارتر - چرخدنده
 

Similar threads

بالا