به نظر من معماری سنتی به خاطر این موفق بود که به نیازهای جسمی و روحی روانی و نیازهای فرهنگ, احتماعی و .... به خوبی پاسخ می داد
دوره ای که فرهنگ غربی وارد ایران شد باعث شد که همه فکر کنند شاید از دنیا عقبند و باید پیشرفت کنند برای همین از الگوهای معماری اونها استفاده شد
غافل از این اصلا الگوهایی که استفاده میشه با فرهنگ ما جور نیست البته به نظر من بعضی از الگوها مثل آشپرخانه اپن خوبه چون ارتباط مادر خانواده با بقیه اعضای خونه بیشتر می شه اما الگوهایی مثل آپارتمان مناسب نیست تا حالا چند بار شده ببینید همسایه با همسایه در مورد شارژ و قبض و جای پارکینگ و حیاط و .... بقیه مشاعات دعوا می گیرند؟ در غرب به خاطر پیشرفت تکنولوژی از پنجره های بزرگ استفاده می شد و خیلی هاش هم پرده نداشت, ولی الان اصلا شما پنجره ای که تازه ساخته شده رو بدون پرده داخل ایران می بینید؟ ولی اگر بناهای قدیمی ما رو نگاه کنید خیلی کم از پرده استفاده می شد چون شیشه های رنگی باعث می شد که داخل فضا دیده نشه و پاسخ گوی نیاز بود و خیلی مثال های دیگه ...............
الان ساختمان هایی که ساخته می شه باید به همه ی نیازها جواب بدن هم جسمانی هم روانی
مثلا اگر می خوایم کتاب بخونیم چه خوبه کنار پنجره ای باشه که رو به یه باغچه باشه (مثلا من پنجره ی اتاقم رو به غرب هست, همیشه از بچگی دوست داشتم غروبا از پشت پنجره غروب خورشید رو نگاه کنم خیلی زیباست...
)
یا مثلا به حای اینکه هم پذیرایی داشته باشیم هم نشیمن یک فضا داشته باشیم با مبلمان متفاوت یکی دوست داره روی مبل میشینه یکی 4 زانو میشینه یا پاشو جمع می کنه و ............ تا تعامل بیشتر باشه پنجره ی این فضا مثلا یک ویوی خاص به یک جای خوب باشه!
فکر نکنم این چیزا حای خاصی بخواد! می تونم بیشتر از رنگ های گرم استفاده کنیم که به صمیمی بودن فضا اضافه کنیم
به جای اینکه پلان بکشیم باید حس رو خلق کنیم یک ذره تصور کنید چقدر میشه حس های مختلفی خلق کرد!
شاید مسخره به نظر بیاد ولی من هنوز که هنوزه غروب خورشید رو نگاه می کنم و یه چای گرم می خورم یا هروقت خسته شدم باغچه ی سبز خونمون رو با گلهای قرمزش نگاه می کنم و واقعا باعث آرامش میشه!
نیاز نیست اون معماری عینا استفاده بشه چون الان دیگه پاسخ گو نیست نیازها عوض شده!
ببخشید طولانی شد!