چشم به راه کسی بمان که آمدنش بوی ماندن بدهد..
بی قرار قدمهایش شوی و بی تاب آغوشت شوی...
طوری در آغوشت بگیرد که خودت را مچاله در آغوشش کنی
و بگویی....
من دلم گم شدن میخواهد،گم شدن میان آغوشت...
چنان در قید مهرت پای بندم
که گویی اهوی سر در کمندم
گهی بر درد بی درمان بگریم
گهی بر حال بی سامان بخندم
نه مجنونم که دل بردارم از دوست
نه دگر عاقلی بیهوده پندم...
دوباره آمده ای، اینبار شیرین تر از قبل دروغ میبافی، زیرکانه تر لبخند میزنی و دلبرانه تر ناز میکنی!
اما نازنین؛ بعد از رفتنت دلم مرد و خیلی وقت است که مغزم تصمیم می گیرد نه دلم!
پس لوند و دلبرانه که هیچ، عاشقانه و صادقانه هم که بیایی من دیگر نیستم …
دلتــــــــــنگـــــــی ها گاه از جنس اشــکند ....
و گاه از جنس بغــــــــض
گاه سکـــوت ميشوند و خاموش ميمـــــــانند
گاه هــق هـــق می شوند و می بارند
دلتنگــــی من برای تــــــــو
اما جنس غريبــــــــی دارد...
گاهی از دور میبینمت و مطمئن تر میشوم
که “دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست”
هیچ چیز...
دلـتنگــي،
پيچيــده نيســــت.
يــک دل..
يک آسمان..
يــک بغــض ..
و آرزوهــاي تـَـرک خـورده !
به همين ســادگـي ...
حلالم کن دم رفتن،کمی بعد از پریشونی تو آوار نگاهی که،تو هم با ما نمی مونی، مسیر موندن و رفتن،یکی بود و جدا شد باز،تو پایان منو دیدی،جدایی سخته از آغازحلالم کن غریبونه، توی این دل پُرِ خونه حلالم کن غریبی که،برات دل کندن آسونه حلالم کن به زخمهایی که لَب وا کرده میخنده
حلالم کن به عشقی که به چشمهای تو پابنده
حلالم کن…حلالم کن…حلالم کن …حلالم کن حلالم کن به خونی که،غروب از خاک می جوشه حلالم کن به نوزادی،که شیر از تیر می نوشه مگه می شه کنارت موند،هنوزم عشق بدحالهصبوری هم کم آورده،خود شمشیر می ناله حلالم کن غریبونه، توی این دل پُرِ خونه حلالم کن غریبی که،برات دل کندن آسونه حلالم کن به زخمایی،که لب وا کرده می خنده حلالم کن به عشقی که،به چشمای تو پابنده حلالم کن…حلالم کن…حلالم کن …حلالم کن
مـی دانــی مــن آدم حســودی نیستم!!!
فقـــط...
فقـــط به کســی که قـــراره بعــــد از مــن وارد زندگیــت بشـــه و اون بشــــه نفــــســـت , حســادت میکــنم !
به کســـی که قـــراره بـــه جـــــــای مــن تـــوی چشـــــمای نوازشــگرت نــــگاه کـــنه...
به کســـی که قــــراره بـــه جـــــــای مــن دســـتای مهــــــربونت رو لمــس کـــنه و گـــــــرم بشــــــه...
به کســی که آغــــوشت میــــشه امنیـــتش...
به کســـی که "تو " میــــشی " گـــل نــازش "!
به کســـی که تو میــشی آرامشــش!!
فقــط...
فقــط کــــاش مثــــل مــن قـــــدرت رو بـــــدونه!
مثـــل مـــن دوســتت داشــــته باشـــه...
مثـــل مــن دلـــــتنگت بشــــــه!
مثـــل مـــن غـــــــرور بــــــراش معــــنا نداشــته
باشــــه...
مثـــل مــن .....
مثــل مـــن شبــــا دلـــش بهــونه " تــــ و " رو بگــیره و بـــدون آغــوشت حتــی ,فرضــی ,
خوابــــش نبره ...
مثـــل مــن "تــ ـو " بشـــی تمـــــام زندگیــش!
مثـــل مــن مراقبــــت باشــــه...
مثـــل مـــن نــــگرانت باشـه!!
مثل من تنها نباشی
مثـــل مـــن با "تـــ ـــو " بــودن بـــراش هــمه چـی باشــــــه!!
مثــــل مـــن .....
رهات نکنه تک وتنها .....
باهم بگید وبخندید به عشق هم
خـــــدا کـــنه برات سنـــگ تـــموم بــــذاره و
خوشــبختت کنـــــه..
تنــــــها آرزومــــ " آرامـش" و " خوشــبختی" توئــــه!
باد كه آمد خبري از تو نياورد!
پيش از باران
شايد در نمنم ريزش دوباره برف شانههايم را كه تكاندم عطر تو كوچه را سرمست كرد
پيش از اين گفته بودم!
راهي كه به خانه شما برميگردد
پلاكش بر گردن كدام پستچي آويخته شده؟
كه اين چنين سرگردان
ميان ستاره و مه به دنبال رد پاي تو ميگردم
بانو! سَردم است پنجره را ببند كجاي دلتنگيهاي پاييز ايستادهاي
تا نام تو را
بر شاخههاي درختي بياويزم
كه دختران ايل من
بر او دخيل بستهاند
و پسرانش
در نگاه معصومانه ماه گريه به باد ميدهند
اينجا همه چيز بوي كافور ميدهد
حتي رقص دختراني
كه شلال گيسويشان
خواب از چشم باران بُريده
و در سماعي عاشقانه
با دايره ماه در اوج نگاه ستاره ميرقصند
اينجا همه چيز بوي غربت ميدهد
بانو! عاشقانهها را بگذار براي وقتي ديگر.
همدم من میخواستم یه نامه عاشقانه برایت بنویسم
قشنگتر از این کلمه پیدا نکردم که خالصانه وپاک باشد
من تو را دارم وهیچ ازدنیا نمیخواهم
پروزدگارم عاشقانه دوستت دارم
لحظاتی که دلتنگت میشوم
پنجره ها را
میشمارم
به یک نگاه مینگرم
به خنده ای
اصلا لام تا کام
سخن نمیگویم
تنها
به رد اسمان نگاه میکنم
شاید
ناگاه از پشت بیایی
چشمانم را بگیری
و در گوشم نامم را
صدا بزنی
عزیزم…! این سطرها را من آفریدهام
اما بارانی شدنشان کار من نیست!
خوش به حال اونی که دستای تو رو میخواد بگیره...
یادت باشه هنوز تو قلبمی...
حسود نیستم ولی به شریک زندگیت حسودیم میشه...
مواظب خودت باش خداحافظ...
خـــســته ام از این عــــیدای تکـــــراری....
نیستی و بهار هم بی تو...
سوء تعبیر یک زمستان سرد است...
اسفند امسال هم دود شد...
و منو واژه هایم سال دیگری را سپری کردیم...
غمگین تر از آنم که در باره سال نو بنویسم ؛
نمی دانم...
از کجا شروع کنم این پایان تلخ را....
کسی معنای نگاهم را نفهمید
همین که
به اسمان مینگرم
چشمانم خیس میشود
همینکه
سر میگذارم روی شانه ام
خستگی تمام وجودم را میگیرد
اما این را میدانم
هرگز سر بر شانه کسی که
میخواهد من یکی از کسانی کهمیخواهد باشم
نخواهم شد
مال کسی میشوم که
مرا فقط مخواهد