نامه عاشقانه من

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چشم به راه کسی بمان که آمدنش بوی ماندن بدهد..
بی قرار قدمهایش شوی و بی تاب آغوشت شوی...
طوری در آغوشت بگیرد که خودت را مچاله در آغوشش کنی
و بگویی....
من دلم گم شدن میخواهد،گم شدن میان آغوشت...
 

succulent

عضو جدید
در كتاب چار فصل زندگي

صفحه ها پشت سرِ هم مي روند

هر يک از اين صفحه ها، يک لحظه اند

لحظه ها با شادي و غم مي روند...

گريه، دل را آبياری مي كند

خنده، يعني اين كه دل ها زنده است...

زندگي، تركيب شادی با غم است

دوست مي دارم من اين پيوند را

گر چه مي گويند: شادي بهتر است

دوست دارم گريه با لبخند را

"قیصر امین پور"
 

succulent

عضو جدید
کاش بودي تا دلم تنها نبود
تا اسير غصه فردا نبود


کاش بودي تا نگاه خسته ام
بي خبر از موج و از دريا نبود


کاش بودي تا دو دست عاشقم
غافل از لمس گل مينا نبود


کاش بودي تا زمستان دلم
اين چنين پر سوز و پر سرما نبود


کاش بودي تا فقط باور کني
بعد تو اين زندگي زيبا نبود

 

succulent

عضو جدید
دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد همینجاست


در من طلوع آبی آن چشم روشن
یاد آور صبح خیال انـگیز دریاست


گل کرده باغی از ستاره در نـگاهت
آنک چراغانی که در چشم تو برپاست


بیهوده می کوشی که راز عاشقی را
از من بپـوشانی که در چشم تو پیداست


ما هر دُوان خاموش خاموشیم ، اما
چشمان ما را در خـموشی گفت و گوهاست

 

fati24

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
چنان در قید مهرت پای بندم
که گویی اهوی سر در کمندم
گهی بر درد بی درمان بگریم
گهی بر حال بی سامان بخندم
نه مجنونم که دل بردارم از دوست
نه دگر عاقلی بیهوده پندم...
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
نامه عاشقانه من
خداجونم ..



میـــــدانَم این روزهـــا از دستـَــــم خستـــه ای


کـــــمی صبـــر کُن خـــــوب میشــــوم....



بُگـــــذار بــــاران بزنــَــــد...



دلـــــم بگیـــــرَد...



میـــــروم زیر آسمــــانَت...



دستــــــهایَم را می‌سپــــارم به دستـَــت...



ســـرم را میـــگیرم به سمتـَت...



قلـــــبَم مال تو...



اشکــــــهایم که جاری شَــود...



میشــــوم هَمانی کــــه دوســـت داری...



پـــــاک،استــــوار،امیــ ـــــدوار...



بــُـــــگذار بــــاران بــــــزَنــــد.....

عاشقانه دوستت دارم :gol:

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوباره آمده ای، اینبار شیرین تر از قبل دروغ میبافی، زیرکانه تر لبخند میزنی و دلبرانه تر ناز میکنی!
اما نازنین؛ بعد از رفتنت دلم مرد و خیلی وقت است که مغزم تصمیم می گیرد نه دلم!
پس لوند و دلبرانه که هیچ، عاشقانه و صادقانه هم که بیایی من دیگر نیستم …
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ...

ﻧﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪﻩ ﺍﻡ ... ��
ﻧﻪ ﺣﺘﯽ ﻣﻮﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ...
حتی بین منو تو فرسنگها فاصله است
ﺍﻣﺎ ... ﺑﺒﯿﻦ
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ...
بی انصافیست ببینی اما بیخیال بگذری
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عبور میکنم ؛

هر روز ؛
از نیمکت های خالی پارک؛
طوری که انگار کسی؛
در نیمکت های آخر؛
انتظارم را می کشد؛
به آن جا میرسم؛
باید وانمود کنم که ؛
باز هم دیر رسیده ام
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتــــــــــنگـــــــی ها گاه از جنس اشــکند ....
و گاه از جنس بغــــــــض
گاه سکـــوت ميشوند و خاموش ميمـــــــانند
گاه هــق هـــق می شوند و می بارند
دلتنگــــی من برای تــــــــو
اما جنس غريبــــــــی دارد...
گاهی از دور میبینمت و مطمئن تر میشوم
که “دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست”
هیچ چیز...
دلـتنگــي،
پيچيــده نيســــت.
يــک دل..
يک آسمان..
يــک بغــض ..
و آرزوهــاي تـَـرک خـورده !
به همين ســادگـي ...
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدم دوس داره گاهی غرق شه

غرق شدن همیشه تو آب نیست.. تو غصه نیست.. تو خیال نیست..

آدم دوست داره گاهی تو یه
آغوش غرق شه

من خیره نشسته ام ...

من خیره نشسته ام به نام تو...

من اینجا آتش گرفته ام و تو خیره به غبارهای بلند شده از خاکسترم خیره شده ای..

سکوت کرده ای..

با خودت می گویی: خیالی نیست.. می سوزد و می رود و ..

نمی دانی چه دردی دارد این سوختن..

نمی دانی..

و باز هم نمی دانی..

نمی دانی که همه را بیرون کرده ام جز تو.. فقط تو مانده ای..

.

دیرم شده اما باز چشم به راه تو مانده ام.. چشم به جاده سفید و..

می دانم که نمی شود این دم رفتن دوباره ببینمت..

خسته ام ..

و تو اندازه این خستگی ها را نمیدانی...



 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
حلالم کن دم رفتن،کمی بعد از پریشونی
تو آوار نگاهی که،تو هم با ما نمی مونی، مسیر موندن و رفتن،یکی بود و جدا شد باز،تو پایان منو دیدی،جدایی سخته از آغازحلالم کن غریبونه، توی این دل پُرِ خونه
حلالم کن غریبی که،برات دل کندن آسونه
حلالم کن به زخمهایی که لَب وا کرده میخنده

حلالم کن به عشقی که به چشمهای تو پابنده

حلالم کن…حلالم کن…حلالم کن …حلالم کن حلالم کن به خونی که،غروب از خاک می جوشه حلالم کن به نوزادی،که شیر از تیر می نوشه مگه می شه کنارت موند،هنوزم عشق بدحالهصبوری هم کم آورده،خود شمشیر می ناله حلالم کن غریبونه، توی این دل پُرِ خونه حلالم کن غریبی که،برات دل کندن آسونه حلالم کن به زخمایی،که لب وا کرده می خنده حلالم کن به عشقی که،به چشمای تو پابنده حلالم کن…حلالم کن…حلالم کن …حلالم کن:cry:


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میخواهم با کسی بروم که دوستش دارم

میخواهم با کسی بروم که دوستش دارم

یکی باید باشد،

یکی که آدم را صدا کند،

به نام کوچک اش صدا کند،

یک جوری که
حال آدم را خوب کند،

یک جوری که هیچ کس دیگر بلد نباشد!

یکی باید آدم را را بلد باشد...

می خواهم با کسی بروم که “
من دوستش می دارم

نمی خواهم هزینه ی این همراه شدن را حساب و کتاب کنم

یا اینکه به خوبی و بدی اش فکر کنم

حتی نمی خواهم بدانم دوستم دارد یا نه

فقط می خواهم با آن کسی بروم که دوستش دارم

بیا برویم

توی خیابانهای خالی ازعشق

قدم بزنیم

با هم که باشیم

بوسه و باران حتما خودشان را می رسانند

 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
مـی دانــی مــن آدم حســودی نیستم!!!
فقـــط...
فقـــط به کســی که قـــراره بعــــد از مــن وارد زندگیــت بشـــه و اون بشــــه نفــــســـت , حســادت میکــنم !

به کســـی که قـــراره بـــه جـــــــای مــن تـــوی چشـــــمای نوازشــگرت نــــگاه کـــنه...

به کســـی که قــــراره بـــه جـــــــای مــن دســـتای مهــــــربونت رو لمــس کـــنه و گـــــــرم بشــــــه...
به کســی که آغــــوشت میــــشه امنیـــتش...
به کســـی که "تو " میــــشی " گـــل نــازش "!
به کســـی که تو میــشی آرامشــش!!

فقــط...
فقــط کــــاش مثــــل مــن قـــــدرت رو بـــــدونه!
مثـــل مـــن دوســتت داشــــته باشـــه...
مثـــل مــن دلـــــتنگت بشــــــه!
مثـــل مـــن غـــــــرور بــــــراش معــــنا نداشــته
باشــــه...
مثـــل مــن .....
مثــل مـــن شبــــا دلـــش بهــونه " تــــ و " رو بگــیره و بـــدون آغــوشت حتــی ,فرضــی ,
خوابــــش نبره ...
مثـــل مــن "تــ ـو " بشـــی تمـــــام زندگیــش!
مثـــل مــن مراقبــــت باشــــه...
مثـــل مـــن نــــگرانت باشـه!!
مثل من تنها نباشی
مثـــل مـــن با "تـــ ـــو " بــودن بـــراش هــمه چـی باشــــــه!!
مثــــل مـــن .....
رهات نکنه تک وتنها .....
باهم بگید وبخندید به عشق هم
:cry:
خـــــدا کـــنه برات سنـــگ تـــموم بــــذاره و
خوشــبختت کنـــــه..
تنــــــها آرزومــــ " آرامـش" و " خوشــبختی" توئــــه!




 
آخرین ویرایش:

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بازگشت به یک نامه عاشقانه

بازگشت به یک نامه عاشقانه

باد كه آمد

خبري از تو نياورد!
پيش از باران


شايد در نم‌نم ريزش دوباره برف


شانه‌هايم را كه تكاندم
عطر تو كوچه را سر‌مست كرد
پيش از اين گفته بودم!


راهي كه به خانه شما بر‌مي‌گردد


پلاكش بر گردن كدام پست‌چي آويخته شده؟


كه اين چنين سرگردان


ميان ستاره و مه


به دنبال رد پاي تو مي‌گردم
بانو!


سَردم است
پنجره را ببند
كجاي دلتنگي‌هاي پاييز ايستاده‌اي
تا نام تو را


بر شاخه‌هاي درختي بياويزم


كه دختران ايل من


بر او دخيل بسته‌اند


و پسرانش


در نگاه معصومانه ماه


گريه به باد مي‌دهند
اين‌جا همه چيز بوي كافور مي‌دهد


حتي رقص دختراني


كه شلال گيسوي‌شان


خواب از چشم باران بُريده


و در سماعي عاشقانه


با دايره ماه


در اوج نگاه ستاره مي‌رقصند
اين‌جا همه چيز بوي غربت مي‌دهد


بانو!


عاشقانه‌ها را بگذار براي وقتي ديگر.

 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
همدم من میخواستم یه نامه عاشقانه برایت بنویسم
قشنگتر از این کلمه پیدا نکردم که خالصانه وپاک باشد
من تو را دارم وهیچ ازدنیا نمیخواهم
پروزدگارم عاشقانه دوستت دارم






(فرناز)
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
پا به پای کودکی هایم بیا کفش هایت را به پا کن تا به تا

قاه قاه خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن

پا بکوب و لج کن و راضی نشو با کسی جز عشق همبازی نشو

بچه های کوچه را هم کن خبر عاقلی را یک شب از یادت ببر

خاله بازی کن به رسم کودکی با همان چادر نماز پولکی

طعم چای و قوری گلدارمان لحظه های ناب بی تکرارمان

مادری از جنس باران داشتیم در کنارش خواب آسان داشتیم

یا پدر اسطوره دنیای ما قهرمان باور زیبای ما

قصه های هر شب مادربزرگ ماجرای بزبز قندی و گرگ

غصه هرگز فرصت جولان نداشت خنده های کودکی پایان نداشت

هر کسی رنگ خودش بی شیله بود ثروت هر بچه قدری تیله بود

ای شریک نان و گردو و پنیر ! همکلاسی ! باز دستم را بگیر

مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟

حال ما را از کسی پرسیده ای ؟ مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟

حسرت پرواز داری در قفس؟ می کشی مشکل در این دنیا نفس؟

سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟ رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟

رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟ آسمان باورت مهتابی است ؟

هرکجایی شعر باران را بخوان ساده باش و باز هم کودک بمان

باز باران با ترانه ، گریه کن ! کودکی تو ، کودکانه گریه کن!

ای رفیق روز های گرم و سرد سادگی هایم به سویم باز گرد!

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
لحظاتی که دلتنگت میشوم
پنجره ها را
میشمارم
به یک نگاه مینگرم
به خنده ای
اصلا لام تا کام
سخن نمیگویم
تنها
به رد اسمان نگاه میکنم
شاید
ناگاه از پشت بیایی
چشمانم را بگیری
و در گوشم نامم را
صدا بزنی

a.m
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جایی از گذشته ام درد میکند که تو...

در آنجا لبخند میزنی

نگاهم میکنی

دستم را میگیری

اما دستم نمیرسد

... نه به تو

نه به گذشته ام

جایی از گذشته ام درد میکند

که زمان را تو برایم تعریف میکردی

که مکان همانجایی بود که تو بودی

جایی از زندگیم درد نمیکند

تــیــر میکشد لعنتیِ شعرهای من

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عزیزم…! این سطرها را من آفریده‌ام
اما بارانی شدنشان کار من نیست!
خوش به حال اونی که دستای تو رو میخواد بگیره...
یادت باشه هنوز تو قلبمی...
حسود نیستم ولی به شریک زندگیت حسودیم میشه...
مواظب خودت باش خداحافظ...


خـــســته ام از این عــــیدای تکـــــراری....
نیستی و بهار هم بی تو...
سوء تعبیر یک زمستان سرد است...
اسفند امسال هم دود شد...
و منو واژه هایم سال دیگری را سپری کردیم...
غمگین تر از آنم که در باره سال نو بنویسم ؛
نمی دانم...
از کجا شروع کنم این پایان تلخ را....
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و مرا
آنقدر آزردی ..
که خودم کوچ کنم از شهرت ..

بکنم دل ز دل چون سنگت ..

تو خیالت راحت ..

می روم از قلبت ..

میشوم دورترین خاطره در شب هایت

تو به من می خندی ..

و به خود می گویی:

باز می آید و می سوزد از این عشق

ولی ..

بر نمی گردم نه!

می روم آنجایی

که دلی بهر دلی تب دارد ..

عشق زیباست و حرمت دارد ..

تو بمان ..

دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت

سرد و بی روح شده است ..

سخت بیمار شده است ..

تو بمان در شهرت
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کسی معنای نگاهم را نفهمید
همین که
به اسمان مینگرم
چشمانم خیس میشود
همینکه
سر میگذارم روی شانه ام
خستگی تمام وجودم را میگیرد
اما این را میدانم
هرگز سر بر شانه کسی که
میخواهد من یکی از کسانی کهمیخواهد باشم
نخواهم شد
مال کسی میشوم که
مرا فقط مخواهد

a.m
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری

و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی

چون زمانی که از دستش بدی

مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی

اون دیگر صدایت را نخواهد شنید
 

Similar threads

بالا