و غافلمتو و مستوری حسن و من و رسوایی عشق ............................... سینه ی چاک ز من عشوه ی پنهان از تو
این نانی که در سفره است
بوی شاداب تو را دارد
آواره
آواره توام
تنها و بیستاره
و غافلمتو و مستوری حسن و من و رسوایی عشق ............................... سینه ی چاک ز من عشوه ی پنهان از تو
هستم اگر میروم گر نروم نیستمو غافلم
این نانی که در سفره است
بوی شاداب تو را دارد
آواره
آواره توام
تنها و بیستاره
هستم اگر میروم گر نروم نیستم
آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنممنع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را.
هر که باشد، دوست دارد دوستار خویش را.
آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم
زآن رو ستانم جام را آن مایه آرام را
تن بیشه پر از مهتابه امشبیاد او کردم،ز جان صد آه درد آلود خاست
خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست...
تن بیشه پر از مهتابه امشب
پلنگ کوهها در خوابه امشب
به هر شاخی دلی سامون گرفته
دل من در تنم بیتابه امشب
سياوش كسرايي
این مایه خیال او، که در چشم منستبار فراق بستم و ، جز پاي خويش را.
کردم وداع جمله اعضاي خويش را...
این مایه خیال او، که در چشم منست
با اشک ز دیدگان فرو بارم و رو
تو رهرو دیرینه سر منزل عشقیوداع جان و تنم استماع رفتن تست
مرو که گر بروی خون من به گردن تست.
زمانه دامنت از دست ما برون مکناد,
خدای را نروی دست ما و دامن تست...
تو رهرو دیرینه سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشانسیت
تیر او تا به سرا پردهی دل ماوا داشت
خیمهی صبر من دل شده را برپا داشت
تا به چنگ غمش افتاد گریبان دلم
عاقبت دست ز دامان من شیدا داشت...
يا خمش سازی خروش بی شکيبم راتو فارغی و عشقت بازیچه می نماید.................................... تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی!
می خواره و سرگشته و رندیم و نظر بازيا خمش سازی خروش بی شکيبم را
يا ترا من شيوه ای ديگر بياموزم
تنها با خودمی خواره و سرگشته و رندیم و نظر باز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
تنها با خود
تنها با دیگران
یگانه در عشق
یگانه در سرود
سرشار از حیات
سرشار از مرگ . . . .
تو که نا خوانده ای علم سماوات ........................................... تو که نابرده ای ره در خراباتگرچه کاخ فتنه بر شد بر سپهر
آه من او را به یک یا رب بسوخت
روز دیگر پرده ی دیگر بزد
پس به یا رب های دیگر شب بسوخت
ترسم که اشک در غم ما پرده در شودتو که نا خوانده ای علم سماوات ........................................... تو که نابرده ای ره در خرابات
تو که سود و زیان خود ندانی ................................................ به یاران کی رسی هیهات هیهات
دارند حریفان هوس خاطر شادی ....................................... دلباختگان غیر غم یار ندارندترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارددارند حریفان هوس خاطر شادی ....................................... دلباختگان غیر غم یار ندارند
دل هوس سبزه و صحرا ندارد ................................... میل به گلگشت و تماشا ندارددوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
دیده ام خیره به ره ماند و نداددل هوس سبزه و صحرا ندارد ................................... میل به گلگشت و تماشا ندارد
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است ........................... شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل استدیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند
تو به کس مهر نبندی ، مگر آن دمدل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است ........................... شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من ............................ دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر منتو به کس مهر نبندی ، مگر آن دم
که ز خود رفته ، در آغوش تو باشد
تو به کس مهر نبندی ، مگر آن دم
که ز خود رفته ، در آغوش تو باشد
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من ............................ دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
من به خود آهسته میگویمدر مسجد م میخانه خیالت اگر اید
محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم
نوبت من است ؟
من در انتظار یک اشاره ام .
حرفهای خویش را ،
از تمام مردم جهان نهفته ام .
با درخت و چاه و چشمه هم نگفته ام .
مثل قصه شنیده آه !
نشنود کسی دوباره ام .
بابا حوصله دارید نصفه شبیامن شعر سنتی بلد نیستم
من از روییدن خار سر دیوار دانستم
ک ناکس کس نمیگردد بدین بالا نشینی ها
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |