مشاعرۀ سنّتی

[دالان بهشت]

مگیر پرده از این راز با کرشمه گل...........................که غنچه پرده نشین و صبا سخن چین است.

تو آمدی و ندانی مرا کجا بردی

به بند عشق کشیدی و تا خدا بردی

 

[setare2013]

دوست عزیز شعرتون اینجوری درسته: ما شبی دست بداریم و دعایی بکنیم .................. غم هجران ورا چاره ز جایی بکنیم

ما را سری است با تو که گر اهل روزگار ..................... دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم

مبادا چنین هرگز آیین من....سزا نیست این کار در دین من................

مگیر پرده از این راز با کرشمه گل...........................که غنچه پرده نشین و صبا سخن چین است.

تن ز جان وجان ز تن مستور نیست.........لیک کس را دید جان دستور نیست..................

 

[setare2013]

تو آمدی و ندانی مرا کجا بردی

به بند عشق کشیدی و تا خدا بردی

یار از پرده هویدا شد و یاران غافل............یوسفی هست دریغا که خریداری نیست........................

 

[IRANIAN VOCAL]

مبادا چنین هرگز آیین من....سزا نیست این کار در دین من................

نه عشقش را توان از سر به در کرد .......................... نه با خویش توان یک لحظه سر کرد

 

[setare2013]

مبادا چنین هرگز آیین من....سزا نیست این کار در دین من................

نه عشقش را توان از سر به در کرد .......................... نه با خویش توان یک لحظه سر کرد

دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست.........ا ز کف خاکم غباری بیش نیست

 

[arc eng]

مبادا چنین هرگز آیین من....سزا نیست این کار در دین من................

نه عشقش را توان از سر به در کرد .......................... نه با خویش توان یک لحظه سر کرد

دریای لطف بودی و من مانده با سراب.....................دل آنگهت شناخت که آب از سرم گذشت

 

[IRANIAN VOCAL]

مبادا چنین هرگز آیین من....سزا نیست این کار در دین من................


تن ز جان وجان ز تن مستور نیست.........لیک کس را دید جان دستور نیست..................

دریای لطف بودی و من مانده با سراب.....................دل آنگهت شناخت که آب از سرم گذشت

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار ..................... که توسنی چو فلک رام تازیانه ی توست

 

[setare2013]

دریای لطف بودی و من مانده با سراب.....................دل آنگهت شناخت که آب از سرم گذشت

توسنی کردم ندانستم همی........کز کشیدن تنگ تر گردد کمند....................

 

[arc eng]

دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست.........ا ز کف خاکم غباری بیش نیست

تو غنچه بودی و من عندلیب باغ تو بودم ......................کنون به خواری ام ای گلبن شکفته چه رانی

 

[IRANIAN VOCAL]

[

توسنی کردم ندانستم همی........کز کشیدن تنگ تر گردد کمر....................

رفتم رفتم تا شویم دست از رسوایی ........................ نفرین نفرین بر مستی داد از تنهایی

 

[setare2013]

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار ..................... که توسنی چو فلک رام تازیانه ی توست

تو دانی که بیدا کوشی همی.....................همی جنگ و مردی فروشی همی................

 

[IRANIAN VOCAL]

مبادا چنین هرگز آیین من....سزا نیست این کار در دین من................


تن ز جان وجان ز تن مستور نیست.........لیک کس را دید جان دستور نیست..................

تو دانی که بیدا کوشی همی.....................همی جنگ و مردی فروشی همی................

یار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت ....................... ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشت

 

[setare2013]

[

رفتم رفتم تا شویم دست از رسوایی ........................ نفرین نفرین بر مستی داد از تنهایی

یکی بی زیان مرد آهنگرم.......................ز شاه آتش آید همی بر سرم..............

 

[setare2013]

یار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت ....................... ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشت

تو با من به بیداد کوشی همی.............دو چشم خرد را بپوشی همی....................

 

[IRANIAN VOCAL]

تو با من به بیداد کوشی همی.............دو چشم خرد را بپوشی همی....................

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم ...................... دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

 

[setare2013]

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم ...................... دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست............که خار دشت محبت گل است و ریحان است..........

 

[arc eng]

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم ...................... دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

سعی دل باطل گردید و عیان سر نهان........................که نشان خود دهد این زردی رخ از دردم

 

[IRANIAN VOCAL]

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست............که خار دشت محبت گل است و ریحان است..........

تو را چه غم که یکی از غمت به جان آید ..................... که دوستان تو چندان که می کُشی بیش اند

 

[arc eng]

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست............که خار دشت محبت گل است و ریحان است..........

تا شدم مرحله پیمای ره وادی عشق..........................غیر آه سحرینم نبود حاصل خویش

 

[arc eng]

تو را چه غم که یکی از غمت به جان آید ..................... که دوستان تو چندان که می کُشی بیش اند

دل میفریبدم که بنه پای در حریم .....................آنجا که باد نیست مجال وزیدنش

 

[IRANIAN VOCAL]

دل میفریبدم که بنه پای در حریم .....................آنجا که باد نیست مجال وزیدنش

شیر شیر است اگر چه پیر بوَد .......................... پیر پیر است اگر چه شیر بوَد

 

[setare2013]

سعی دل باطل گردید و عیان سر نهان........................که نشان خود دهد این زردی رخ از دردم

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود...........رخ تو در ظر من چنین خوش آراست.........

تو را چه غم که یکی از غمت به جان آید ..................... که دوستان تو چندان که می کُشی بیش اند

در خرابات ز اسرار حقیقت صائب..........تا خبر یافتم ازبی خبرانم کردند.........

 

[setare2013]

شیر شیر است اگر چه پیر بوَد .......................... پیر پیر است اگر چه شیر بوَد

دیر آمدی ای نگار سر مست.............زودت ندهیم دامن ز دست...........

 

[IRANIAN VOCAL]

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود...........رخ تو در ظر من چنین خوش آراست.........

در خرابات ز اسرار حقیقت صائب..........تا خبر یافتم ازبی خبرانم کردند.........

دل از من برد و روی از من نهان کرد ......................... خدا را با که این بازی توان کرد

 

[setare2013]

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود...........رخ تو در ظر من چنین خوش آراست.........

دل از من برد و روی از من نهان کرد ......................... خدا را با که این بازی توان کرد

در دام بلا دانه ی خال توام افکند.................کس دید که آتش زند از آب زبانه

 

[IRANIAN VOCAL]

در دام بلا دانه ی خال توام افکند.................کس دید که آتش زند از آب زبانه

هر دمش با منِ دلسوخته لطفی دگر است ...................... این گدا بین که چه شایسته ی انعام افتاد

 

[arc eng]

در دام بلا دانه ی خال توام افکند.................کس دید که آتش زند از آب زبانه

هر زمان یاد غم محنت ایام کنم.......................باده از خون جگر ریخته در جام کنم

 

[arc eng]

هر دمش با منِ دلسوخته لطفی دگر است ...................... این گدا بین که چه شایسته ی انعام افتاد

دل می ستاند از من و جان میدهد به من .....................آرام جان و کام جهان میدهد به من

 

[setare2013]

هر دمش با منِ دلسوخته لطفی دگر است ...................... این گدا بین که چه شایسته ی انعام افتاد

داروی مشتاق چیس زهر ز دست نگار.......مرهم عشاق چیست زخم ز بازوی دوست......

 

[setare2013]

دل می ستاند از من و جان میدهد به من .....................آرام جان و کام جهان میدهد به من

نهادند بر دشت هیزم دو کوه.........جهانی نظاره شد هم گروه