محراب ابرویت بنما تا سحرگهی...دست دعا برآرم و در گردن آرمت
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها...که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را،به خال هندویش بخشم سرقند و بخارا را
محراب ابرویت بنما تا سحرگهی...دست دعا برآرم و در گردن آرمت
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها...که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
آي ادما كاري كنيد،فكري به حاله گل كنيد،بلبلارو صدا كنيداگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را....به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
دائم گل این بستان شاداب نمی ماندآي ادما كاري كنيد،فكري به حاله گل كنيد،بلبلارو صدا كنيد
دائم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دوست دارم بنوازم تن سیمینت راآي ادما كاري كنيد،فكري به حاله گل كنيد،بلبلارو صدا كنيد
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است...وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام استاگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را،به خال هندویش بخشم سرقند و بخارا را
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست...گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاستآي ادما كاري كنيد،فكري به حاله گل كنيد،بلبلارو صدا كنيد
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است...وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست...گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
ترسم که اشک در غم ما پرده در شودتا تو نگاه مي کني کار من آه کردن است ---- اي به فداي چشم تو اين چه نگاه کردن است
دل من چون دهن تنگ بتان / دهن تنگ بتان چون دل منترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست...دل سودازده از غصه دو نیم افتادستتا تو نگاه مي کني کار من آه کردن است ---- اي به فداي چشم تو اين چه نگاه کردن است
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرددل من چون دهن تنگ بتان / دهن تنگ بتان چون دل من
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد
ديده دريا كنم و صبر به صحرا فكنم واندرين كار دل خويش بدريا فكنم
ما شبی دست بر آریم و دعایی بکنیممن در تاریکی جاده ها گم شده ام
کی نور چشمانم را ربودی عشقم
ما شبی دست بر آریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
دل در این پیرزن عشوه گر دهر مبندوصف عاشق چه توان کرد که وی از دل و جان
هر بلایی که ز یار است خریدار شود
دل در این پیرزن عشوه گر دهر مبند
کاین عروسیست که در عقد بسی داماد است
تو چه فکر می کنی؟
راستی کدام یک درست گفته اند؟
من که فکر می کنم
گل به راز زندگی اشاره کرده است
قیصر امین پور
یارب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان/ وان سهی سرو خرامان به چمن باز رساندرشبی غمگین تر ازمن
قصه ی رفتن سرودی
یارب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان وان سهی سرو خرامان به چمن باز رسان
دل آزرده ی ما را به نسیمی بنواز یعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان
ماه وخورشید به منزل چو به امر تو رسند یار مهروی مرا نیز به من باز رسان
آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود/سر تا قدمش چون پری ازعیب بری بودنازنینا به مه و سبزه و گل ناز کن ناز ، که دست از همه بالاست تو را
دست از طلب ندارم تا کام من براید ، یا جان رسد به جانان یا جان ز تن درآیدآن یار کزو خانه ی ما جای پری بود/سر تا قدمش چون پری ازعیب بری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش/ بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد/تا بود فلک شیوه ی او پرده دری بود
دست از طلب ندارم تا کام من براید ، یا جان رسد به جانان یا جان ز تن درآید
دگر زمنزل جانان سفر مکن درویش/ که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس
اگرکمین بگشاید غمی زگوشه ی دل/ حریم درگه پیر مغان پناهت بس
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست/ راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدشتو چه زیبا بودی عشقم
اما تازگیها فهمیدم تنها ظاهری زیبا داشتی
اما باطنی زشت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |