شبی یاد دارم که چشمم نخفتمن نميگويم سمندر باش يا پروانه باش
گر به فكر سوختن فتاده اي مردانه باش...
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه سوز باری چراست
ببخشید دوستان من نمیدونم چرا تشکر ندارم زود تموم شد
شبی یاد دارم که چشمم نخفتمن نميگويم سمندر باش يا پروانه باش
گر به فكر سوختن فتاده اي مردانه باش...
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه سوز باری چراست
ببخشید دوستان من نمیدونم چرا تشکر ندارم زود تموم شد
آسمان صاف و شب آرامیار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
هر که را خوابگه آخر به دو مشتی خاک است
گوچه حاجت که بر افلاک کشی ایوان را
حافظ
یادش بخیر آن شب که نوشیدم ازدست تو جامیتاهمسفرم عشق است در جاده تنهايي
از دست نخواهم داد دامان شكيبايي
تا من به تو دل دادم افسانه شده يادم
چون حافظ و مولانا در رندي و شيدايي
یادِ ما میکن گهی، پر بارِ خاطر نیستمیادش بخیر آن شب که نوشیدم ازدست تو جامی
زان شب دگر بی خبر گشتی از عاشق بی سر انجامی
گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو
آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم
ما سر خوشان مست که دل از دست داده ایمیادِ ما میکن گهی، پر بارِ خاطر نیستم
با همه دیر آمدنها ،زود از دل می روم
ما سر خوشان مست که دل از دست داده ایم
همراز عشق و هم نفس جام و باده ایم
در گل بمانده پای دلميان مهربانان کی توان گفت
که يار ما چنين گفت و چنان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تير چشم آن ابروکمان کرد
لبِ شیرینت ار فرهاد دیدیدر گل بمانده پای دل
جان میدهم چه جای دل
وز آتش سودای دل
ای وای ما ای وای دل
نی محزون چه نالیلبِ شیرینت ار فرهاد دیدی
به قربانِ تو کردی ،جانِ شیرین
من تابِ بارِ دردِ دوری را ندارمنی محزون چه نالی
چو من آشفته حالی
مکن آشفته حالم
به سر عشق تو دارم
نه امیدی در دل منمن تابِ بارِ دردِ دوری را ندارم
از شانه ام این بار را بردار،بنشین
هر وقت که از زمانه دلگیر شدینقاب از چهره ام بردار به ايينه نشانم ده
سكوتم بدتر از مرگ است بميران و زوالم ده
اگر رفيق شفيقی درست پيمان باش
حريف خانه و گرمابه و گلستان باش
شکنج زلف پريشان به دست باد مده
مگو که خاطر عشاق گو پريشان باش
من نگويم كه درد دل من گوش كنيد
بهتر آن است كه اين قصه فراموش كنيد[/quot
در دهر هر آنکه نیم نانی دارد
از بهر نشست آشنایی دارد
نه خادم کس بود نه مخدوم کسی
گو شاد بزی که خوش جهانی دارد
سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد
به جان گر صحبت جانان برآید رایگان باشد
تو را با تيشه عشقم ميان مرمر قلبم تراشيدمسلام.
دیشب باران قرار با پنجره داشت/روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد/چک چک چک چک....چکار با پنجره داشت؟!
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |