امروز مبارک است فالم
کافتاد نظر بر آن جمالم
الحمد خدای آسمان را
کاختر به در آمد از وبالم
ای یاد تو در ظلمت شب همسفر منمرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم
جرس فرياد مي دارد که بر بنديد محل ها
شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
حافظ
نا مد گان و رفتگان از دو کرانه زمان
سوی تو میدوند هان ای تو همیشه در میان
پیش تو جامه در برم نعره زند که بر درم
آمدمت که بنگرم گریه نمی دهد امان
دردا و حسرتا که عنانم زدست رفتنه او با مننه من با اونه او با من نهاد عهدي، نه من با اونه ماه از روزن ابري بروي بركه اي تابيدنه مار بازويي بر پيكري پيچيد
دردا و حسرتا که عنانم زدست رفت
دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست
[FONT="]تهی شده ام[/FONT]دردا و حسرتا که عنانم زدست رفت
دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست
اختیار گریه را دادم بچشم خود ولی
تا دشت پرستاره انديشههاي گرم...تا مرز ناشناخته مرگ و زندگي...تا كوچهباغ خاطرههاي گريز پا...تا شهر يادها...
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشماختیار گریه را دادم بچشم خود ولی
سیل بنیان کن برون زین چشمه جوشان نشد
با رها رفتم درون گرد باد حادثات
ابر شد باران فرود آمد ولی طوفان نشد
می روم زدیده ها نهان شوم
می روم که گریه در نهان کنم
مرا جدایی تو می کشد
یا ترا دوباره مهربان کنم
نه آدمی که اگر آهنین بود شخصی
در آفتاب جمالت چو موم بگدازد
دلی که باسرزلفین او قراری داد
گمان مبر که در آن دل قرار باز آید
دی شیخ با چراغ گرد شهر همی گشت
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آنکه بافت می نشود آنم آرزوست
امیدوارم درست نوشته باشم !
دود آه سينه نالان من
سوخت اين افسردگان خام را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |