مشاعرۀ سنّتی

hilari

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
معشوق وفای کس نجوید / هرچند ز دیده خون چکانید
این است رضای او که اکنون / بر روی زمین یکی نمانید
این است نصیحت سنایی / عاشق مشوید اگر توانید
 

Mehr noosh

عضو جدید
امروز مبارک است فالم
کافتاد نظر بر آن جمالم
الحمد خدای آسمان را
کاختر به در آمد از وبالم


مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم
جرس فرياد مي دارد که بر بنديد محل ها
شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
حافظ​
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم

جرس فرياد مي دارد که بر بنديد محل ها
شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

حافظ​
ای یاد تو در ظلمت شب همسفر من
وی نام تو روشنگر شام و سحر من
جز نقش تو نقشی نبود در نظر من
شب ها منم و عشق تو و چشم تر من
وین اشک دمادم که بود پرده در من :gol:
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نا مد گان و رفتگان از دو کرانه زمان
سوی تو میدوند هان ای تو همیشه در میان
پیش تو جامه در برم نعره زند که بر درم
آمدمت که بنگرم گریه نمی دهد امان
 

Data_art

مدیر بازنشسته
نه او با من​
نه من با او​
نه او با من نهاد عهدي، نه من با او​
نه ماه از روزن ابري بروي بركه اي تابيد​
نه مار بازويي بر پيكري پيچيد​

نا مد گان و رفتگان از دو کرانه زمان
سوی تو میدوند هان ای تو همیشه در میان
پیش تو جامه در برم نعره زند که بر درم
آمدمت که بنگرم گریه نمی دهد امان
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نه او با من​
نه من با او​
نه او با من نهاد عهدي، نه من با او​
نه ماه از روزن ابري بروي بركه اي تابيد​
نه مار بازويي بر پيكري پيچيد​

دردا و حسرتا که عنانم زدست رفت
دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست
 

Data_art

مدیر بازنشسته

نه او با من​
نه من با او​
نه او با من نهاد عهدي، نه من با او​
نه ماه از روزن ابري بروي بركه اي تابيد​
نه مار بازويي بر پيكري پيچيد​
شبي غمگين​
دلي تنها​
لبي خاموش​
نه شعري بر لبانم بود​
نه نامي بر زبانم بود​
در چشم خيره بر ره سينه پر اندوه​
باميدي كه نوميديش پايان بود​
سياهي هاي ره را بر نگاه خويش مي بستم​
و از بيراهه ها راه نجات خويش مي جستم​
نه كس با من​
نه من با كس​
سر ياري​
نه مهتابي​
نه دلداري​
و من تنهاي تنها دور از هر آشنا بودم​
سرودي تلخ را بر سنگ لبها سخت مي سودم​
نواي ناشناسي نام من را زير دندانهاي خود بشكست​
و شعر ناتمامي خواند​
بيا با من​
از آن شب در تمام شهر مي گويند​
...
او با تو ؟​
ولي من خوب مي دانم​
 

Data_art

مدیر بازنشسته
دردا و حسرتا که عنانم زدست رفت
دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست
[FONT=&quot]تهی شده ام[/FONT]
[FONT=&quot]از مرزهای پر از تکرار[/FONT]
[FONT=&quot]و تنها[/FONT]
[FONT=&quot]اینجا[/FONT]
[FONT=&quot]در خویشتن[/FONT]
[FONT=&quot]سکوت میکنم[/FONT]
[FONT=&quot]و[/FONT] ...
[FONT=&quot]گریستم در خود[/FONT]
[FONT=&quot]و نگریستم به آنچه که از تو دارم[/FONT]
[FONT=&quot]تنها زخمی که در خاطراتم به یادگار مانده[/FONT]
.

آقا محسن این از شعر ارسالی خودتان است . خیلی دوستتش دارم.
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

تا دشت پرستاره انديشه‌هاي گرم...
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگي...
تا كوچه‌باغ خاطره‌هاي گريز پا...
تا شهر يادها...
اختیار گریه را دادم بچشم خود ولی
سیل بنیان کن برون زین چشمه جوشان نشد
با رها رفتم درون گرد باد حادثات
ابر شد باران فرود آمد ولی طوفان نشد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اختیار گریه را دادم بچشم خود ولی
سیل بنیان کن برون زین چشمه جوشان نشد
با رها رفتم درون گرد باد حادثات
ابر شد باران فرود آمد ولی طوفان نشد
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم
با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم:gol:
 

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
می روم زدیده ها نهان شوم
می روم که گریه در نهان کنم
مرا جدایی تو می کشد
یا ترا دوباره مهربان کنم
 

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
:gol:دلی که باسرزلفین او قراری داد
گمان مبر که در آن دل قرار باز آید:gol:

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور

هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ره ندیدم چو برفت از نظرم صورت دوست
همچو چشمی که چراغش ز مقابل برود
 

افشـین

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دی شیخ با چراغ گرد شهر همی گشت
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آنکه بافت می نشود آنم آرزوست

امیدوارم درست نوشته باشم !
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دی شیخ با چراغ گرد شهر همی گشت
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آنکه بافت می نشود آنم آرزوست

امیدوارم درست نوشته باشم !

تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
کو عشوه‌ای ز ابروی همچون هلال تو

برخاست بوی گل ز در آشتی درآی
ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو:gol:
 

a.z

عضو جدید
کاربر ممتاز

و اين منم زني تنها
در آستانه فصلي سرد
در ابتداي درك هستي آلوده زمين
و ياءس ساده و غمناك آسمان
و ناتواني اين دستهاي سيماني

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟

کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من:gol:
 

silviya

عضو جدید
نخستين نگاهى كه ما را به هم دوخت
نخستين سلامى كه در جان ما شعله افروخت
نخستين كلامى كه در دل هاى ما را
به بوى خوش آشنايى سپرد و
به مهمانى عشق برد
پر از مهر بودى
پر از نور بودم:gol:
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم
جرس فرياد می‌دارد که بربنديد محمل‌ها
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اهل نظرانند که چشمی به ارادت
با روی تو دارند و دگر بی‌بصرانند
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
دود آه سينه نالان من
سوخت اين افسردگان خام را
 
  • Like
واکنش ها: a.z

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
يار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا