دخترک در ميان نيزارها
در ميان خون و صداي توپ
حرکت ميکرد
به دنبال
خويش کيف را حمل ميکرد و انگاه
هر بار بر اثر صداي تير
خم ميشد و سرش را ميگرفت
او امده بود
تا کمک کند به مجروحين جنگ
روزي که دفعه اخر او را ديدند
شاد و سرزنده تر از هميشه بود
ميگفتند
خوابي ديده
و بعد تازه فهميدند
تعبيرش
اين شد
که در حين
جنگ در لحظه اي که به رزمنده ها کمک ميکرد
در حين برگشت زخمي شد
و همانجا
با
رزمنده هاي
ديگر
به اسمان
سفر کرد
حال همه او را
رزمنده ميدانند
ولي
گاهي
اين رزمنده ها
که همجنس من هستند
زودتر فراموش ميشوند
تا
اناني که مرد هستند
به همین سادگی. . .
و من روز و شب جریمه سنگین رفتنت را پرداختم
و جز دل كه روزی هزار بار خراش افتاد،
كسی نفهمید كه از ب بودنت تا ن نبودنت
فاصله تا بی نهایت بود ...!
لعنـت به همه ضرب المثل های جهان
که هروقت لازم شان داری
برعکس از آب درمی آینــــد
مثلا همین حــالا
که من تو را می خواهم
و طبق معمول
خواستن نتوانستن است...
باران میبارد
زمین
پر از عطر گل میشود
و من
مست در کنار
قبر خویش
نشسته ام
و هر کس نامم را میبیند
تنها
یگوید
خوب شد مرد
ادم خوبی نبود
بودنش باعث عذاب بود
انوقت با لبخند
به انانی که سر قبرم امده اند
شربتی تعارف میکنم
تا گلویشان را
تر کنند
و انگاه با لبخند تنها یک کلام میگویم
روزی
طوری دل تنگش میشود
که
خیلی دیر هست
یه کم بد شو،
من از این خوبیِ بی مرز میترسم،
به من بد کن،
منو از این همه شرمندگی یکبار راحت کن،
به من کمتر محبت کن،
یه کم مثل خودِ من باش،
یه کم مغرور، یه کم خودخواه،
خودت بد عادتم کردی،
چطور برگردم از این راه،
یه کم بد شو،
من از این خوبیِ بی مرز میترسم
حالا کــــــــه رفــــــــته ای
دلم بـــــــــرای تو
بیشـــــــــتر از خودم میســــــــوزد
فکــــــــــر میکنی
کســـــــــی به اندازه مــــــــن
دوســـــــــتت خواهد داشــــــــــت . . . ؟!