اشعار و نوشته هاي عاشقانه

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای از عشق پاک من همّیشه مست ...... من تو را آسان نیاوردم به دست
بارها این کودک احساس من .............. زیر باران های اشک من نشست
من تو را آسان نیاوردم به دست
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
لـــــــج مـــــیــــکــنـم . . .

بـــــــد اخــــلـآق مـــــیــــشم !

نـــــه چــــــــیــزی مــــــــــیـبـیـنـم ،

نـــــه چــــــــیــزی مـــــــــــیـشـــــنــــوم ،

نـــــه چــــــــیــزی مـــــــــــــیــــــــــــگــــــــــم !

دســــــــــــــــــت خـــــــــــودم کـــــــــــــه نــــیــــست

تــو کـه نـبـاشـی ، زنـدگــی بـاید بــه کــامِ مـن تـلــخ بـشــــه!
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زن نیستم اگر زنانه پای عشقم نایستم!
من از قبیله زلیخا آمده ام...

آنقدر عشقت را جار می زنم تا خدا برایم کَف بزند!
فرقی نمی کند فرشته باشی یا آدم، یوسف باشی یا سلیمان!
قالیچه دل من بدون اسم رمزِ نامِ "تو" پرواز نمی کند...
زنانه پای این عشق می ایستم...


مردانه دوستم بدار...
 

OMID ALAIE

عضو
گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پر
چون ماه،شبی می کشم از پنجره سر
اندوه، که خورشید شدی تنگ غروب
افسوس،که مهتاب شدی وقت سحر

images.jpg77.jpg
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درد مرا انتخاب کرد من تــــو را تـــــو رفتن را
آسوده برو عشق من دلواپس نباش
من و درد و یـــــــادت تا ابـــــــد با هم هستیم
__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

روزها از پی هم سپری میشوند و من با بغضی سنگین که در گلو دارم ...
هر لحظه در انتظار دیدن نور امیدی از سوی تو به پنجره ی خاطراتم چشم دوخته ام …
نیستی و نمیدانی مرور خاطراتت در مقابل چشمان خیس من چقدر زجر آور است…
هرروز که می گذرد در پی راهی برای فرار از مرور خاطراتت هستم اما…
اما اکنون فهمیده ام که تمام خاطرات من با وجود تو عجین شده است …
پس همینجا می مانم در کنار پنجره ی خاطرات و آنها را مو به مو مرور میکنم و هر لحظه به خود می آیم و می بینم هرروز با مرور خاطرات شیرین باهم بودنمان و نبودنت در کنارم ،یک قدم به مرگ نزدیکتر میشوم…
آری این است زندگی من…
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

حَـ ــواسِت باشـﮧ בلــ ِ آבَمــ ــا





شیشـ ــﮧ نیسـ کـ روشـ " هـ ـا " کُنی





بَعـב روشـ قَلبـــ بکشی و





وایسیــ آبــ شُـבنشــو نگــاهـ کنیـ و کِیفــ کُنیـ!





رو شیشـ ــﮧ نازُکــ ِ בلــ ِ آבَمــ ــا





اگهـ قَلبیـــ کشیــבﮯ...







بایــב مَــرבونــﮧ پاشـ وایســﮯ....(!)



 

رسول فهیم

عضو جدید
بودن ونبودن تو برام مهم نیست
مهم اینست که تو درقلبم جا گرفتی
واین ازهمه مهم تراست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

وقتی نیست نباید اشک بریزی

باید بگذاری بغض ها روی هم جمع شوند و جمع شوند

تا کوه شوند ، تا سخت شوند ،

همین ها تو را میسازد

سنگت می کند درست مثل خودش !

باید یادت باشد حالا که نیست

اشکهایت را ندهی هرکسی پاک کند …میدانی؟

آخر هرکسی لیاقت تو و اشکهایت را ندارد
 

رسول فهیم

عضو جدید
[h=5]
اگر درست، اگر اشتباه شک دارم
به چشم های تو با این نگاه شک دارم

به گونه هات ،به این رنگ و روی ِ رفته ی تو
به لکه های غم انگیز ِ ماه شک دارم

لباس می کنی و بوی گرگ می آید
لباس می کنی و من به چاه شک دارم

[/h]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرگز تو را فراموش نخواهم کرد حتي اگر مرا از ياد ببري و هرگز از تو رنجور نخواهم شد چرا که تورا دوست دارم.ذيوانه وار عاشقت شدم چرا که مهرباني را در وجودت ديدم.با چشمانت وجودم را دگرگون ساختي و اگر تو نبودي هرگز عاشق نميشدم.نه تو از عشقه دست ميکشي و نه قلب من از عشقه تو روي گردان مي شود.سوگند که که وجود تو در سرنوشت من نوشته شده است و اگر بامژگانت اشاره اي کني فرسنگ ها راه خواهم پيمود چرا که شب عشق بسيار طولاني است و قلبم در آرزوي تو ميسوزد آنگاه که از برابر ديدگانم دور شوي خورشيد وجودت پنهان ميگردد وابرهاي غم و اندوه مرا در بر ميگيرد و به دنياي غريبي مي برد هميشه در قلبم حضور داري و عشقت زندگي ام را گل باران کرده است.تمامي اين دنيا را با قلبي پر از رمز و راز به دنبالت طي کردم محبوبم هميشه به انتظار امدنت خواهم ماند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بند دلـــم را


به بند کفش هایت گره زده بودم


که هر جا رفتـی، دلم را با خود ببری


غافل از اینکه


تو پــــا برهنه مـــی روی و بـــی خبر
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
متاسف شدم وقتی مردی مـُـرد !!!

هنگامی که زنش را ، در آغوش غریبه روی تخت دید.

متاسف شدم وقتی ، زنی ، شوهرش را دوست نداشت ، اما بچه دار شد...!!

متاسف شدم وقتی ،پسری، معشوقش را به خاطر پول ، از دست داد...!!

متاسف شدم وقتی ، زنی ، شوهرش را دوست نداشت ، ولی به خاطر بچه هایش ماند...!!

متاسف شدم وقتی ، مردی ، ناموسش را ، به خاطر مواد، به حراج گذاشت...!!

متاسف شدم وقتی ، جوانی ، ایمانش را بخاطره پول ، از دست داد.

متاسف شدم شدم شدم
تا همه چیز برایم دیگر عادی شد
.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

در برابرم نشسته ای و می دانم

هیچ گاه آسمان به زمین نمی رسد

دوری و دوستی همیشه ایده آل نیست

فاصله ی وجودی مان زیاد است

!با این همه آسمانم باش
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
بـاتو زيـر بارانـَم

چــَتر براي چـه ؟

خيآل كـه خــيس نميشـَود. . .
 

baran1353

عضو جدید
دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند… اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند !
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم،
فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در نتیجه
امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد…
آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،
به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود
لجوجتر و مصمم تر است.
سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد.
اما آب… راه خود را به سمت دریا می یابد.
در زندگی، معنای واقعی
سرسختی، استواری و مصمم بودن را،
در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد.
گاهی لازم است کوتاه بیایی…
گاهی نمیتوان بخشید و گذشت…
اما می توان چشمان را بست وعبور کرد
گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری…
گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوزی که نبینی….
ولی با آگاهی و شناخت
و آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت
 

baran1353

عضو جدید
پشت سر هر آنچه که دوستش می داری و تو برای اینکه معشوقت را از دست ندهی بهتر است بالاتر را نگاه نکنی زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد و او آنقدر بزرگ است که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند …
پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است
اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی
اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح
خدا چندان کاری به کارت ندارد
اجازه می دهد که عاشقی کنی
او فقط تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی اما هرچه که در عشق ثابت قدم تر شوی خدا با تو سختگیرتر می شود و هرقدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر
و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر بیشتر باید از خدا بترسی زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند …
پشت سر هر معشوقی ، خدا ایستاده است و هر گامی که تو در عشق بر می داری خدا هم گامی در غیرت بر می دارد
تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه ممکن و عشق چه آسان خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد و معشوقت را درهم می کوبد
معشوقت هر کس که باشد و هرجا که باشد و هرقدر که باشد می شکند و تو ناامید می شوی و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است
ناامیدی از اینجا و آنجا
ناامیدی از این کس و آنکس
ناامیدی از این چیز و آن چیز
تو ناامید می شوی و گمان می کنی که عشق بیهوده ترین کارهاست
و برآنی که شکست خورده ای
و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق
و آن همه عشق را تلف کرده ای
اما خوب که نگاه کنی می بینی حتی قطره ای از عشقت حتی قطره ای هم هدر نرفته است
خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته و به حساب خود گذاشته است
خدا به تو می گوید :
مگر نمی دانستی که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است ؟
تو برای من بود که این همه راه آمده ای
و برای من بود که این همه رنج برده ای
و برای من بود که این همه عشق ورزیده ای
پس به پاس این ، قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم و این ثروتی است که هیچکس ندارد تا به تو ارزانی اش کند
فردا اما تو باز عاشق می شوی تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر …
و اما چه زیباست و چه باشکوه و چه شورانگیز
که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است …
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

گفتم: واقعا داری میری؟
گفت: آره…
گفتم: منم بیام؟
گفت: جایی که من میرم جای۲ نفره نه ۳نفر!
گفتم: برمی گردی؟
فقط خندید…
 

JASMIN.S

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من عاشق این شده ام که وقتی چشمانت می رود تا دور ، بنشینم و به دور خیره شوم تا سهم نگاهت عذاب من شود.

من عاشق این شده ام که وقتی بیداری ات را صبح اندازه می گیرد ، خورشید عکسش افتاده باشد در آیینه اتاق و من تو را ببینم ، تورا از زخم پنجره که داری خورشید را از پنجره اتاقت دور می کنی .

من عاشق این شده ام که دوستت داشته باشم و با هر صفحه سرنوشت برای شوخی هم که شده قایقی بسازم ، کاغذی که مرا ببرد تا تو و سرنوشت را برساند به سرنوشت لبخندهایت .

من عاشق این شده ام که عاشقت باشم ، اگر عیبی ندارد.

سیدعلی ضیاء
 

JASMIN.S

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دنیا منهای خنده های تو شبیه خیابان های شلوغ است . اینجا پاییز که می شود از تمام خنده های جعلی برگ ها می فهمم ؛ نه دور ، نه نزدیک . باید تا تو بدوم تا زود تر از هر نامه دیگری به تو برسم .

منو این برگ ها ، منو این فرش بافته شده از مرگ برگ روی زمین ، من و حال این دل بی تاب و تو ، و تو که سر به هواترین انسان کره خاکی هستی و فرایند بیدارهایت ، طولانی ترین تغییر فصل هاست .

دنیا منهای خنده های تو شبیه خیابان های شلوغ است و به علاوه خندهایت شبیه دریاست ، آبی و آرام .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دلتـــــــــ که صافـــــــ باشه

منتــــظر باش

دهنتـــــــ هم حتــــما میشه..!
 

JASMIN.S

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیال یک دیدار ، لای کتابی ، یادداشتی حتی .
چه میدانم باید گشت ،
پشت سرت چیزی جامانده مثل عطری که از رو نمی رود .
روزها می نشینم روبه آفتاب می گویم : خورشید خانم فلات قاره من ، من تنها لب مدیترانه سکوتم . خم شو به سمت من بپیچ ، به طول و عرض خستگی رکب بزن .
کلمه ها نم می کشند .
هواشرجی است .
نه گرم ، نه خنک .
کلمه هانم می کشند اما احساس نه ، دلتنگی نه ، تو ... نه .
راستی تو درکجای کلمه ها جمله شده ای ؟
ساده تر از این باید تو را صدا زد .
باید به تو گفت : تو
و پرسید : کجایی عزیز دلم .


 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
شیرینی که عشقش را از فرهاد بگیرد

و دینارهایش را از خسرو

ارزش تیشه زدن ندارد!!!
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


گيرم كـــــــــــه باران هم آمد...
همه چيــــــــــز را هم شست...
هــــــــوا هم عــــــــــالي شد...
فايده اش براي من چيست؟؟؟

هواي دل من بي تو "پس" است...

 

JASMIN.S

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به عکس ساده اش نگاه می کنم . ایستاده ، بی قید و جست .

چشم می بندم . عطرش مثل حباب های کوچکی می آیند .

میان آن همه خاطرات معمولی ، لحظه ای جان می گیرم .

من حاضرم ادعا کنم عطرها صاحب سبز ترین خاطره های طبیعی اند .

حالا لحظه ای مانده است میان گذشته های دور . گذشته هایی که نه می آیند و نه می میرند و هیچ وقت عادی نمی شوند .

از من بپرسی می گویم در این عکس به من علاقه مند بودی و عطر آن روزت عطر رودربایستی و عشق بود .

هرگز آن روز را از من نگیر
 

Similar threads

بالا