اشعار و نوشته هاي عاشقانه

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
رها ترین هم که باشی،دلت گاهی هوس قفسی میکند

که نه جنسش از آهن است ونه طلا!

جنسش از عشق شاید تعهد شاید هوس!!!

رهاترین هم که باشی،گاهی دلت هوس مخالفت میکند

هوس یک بستنی در بهمن نگاه زندگی....

رهاترین هم که باشی،گاهی وسوسه می شوی که وسوسه کنی

وسوسه هایی از جنس حوا شدن...

رها ترین هم که باشی ، گاهی هوس صدای بمی را میکنی که از

یک روز خسته ی تابستانی میخواهد بگوید عزیزم یک لیوان آب خنک....

دیگر تنهایی شام خوردن با این همه هوس سیرت نمیکند...
 

شهرآفتابی

عضو جدید
گوهروجودت تاکنون غذای روحم بوده است
مهرنگاهت سوی چشمانم بوده است
نفست دلیل بودن نفسم بوده است
امواج صدایت آهنگ زندگیم رانواخته است
صدای قدم های که برمیادری برای رسیدن زیباترین آهنگ دنیاست
 

شهرآفتابی

عضو جدید
((زندگی)) باتو دلنشین ترینزخم دنیا
ناب ترین نفس زندگی

مهرباترین دست دنیا
وپرمهرترین گرمای دنیا در یادم بوده است
آرامشی که این روزها دارم سرشاراز بودن تو،عطرروح تو.....است
دستان توست که بر گیتار زندگی من هنرنمای می کندوآن را می نوازد
وچه دستان هنرمندی داری تو، بنواز خود نیز می خواهم گوش دهم....

03.jpg
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سر به هوا نیستم اما ، نگاه به آسمان دارم
همان آسمانی که شاید تـــــو ، لحظاتی پیش به آن نگریسته باشی.

 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چــرا یــادمـ رفتــ...

کــه رفــاقتــ،

چــه قـدر مـی تــوانـد

بنیــادش بــر بـاد بــاشـد

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوش
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[خیال عشق

نازنینا من تو را از جان هوادارم هنوز

رفتی و پیمان شکستی من وفادارم هنوز

*******

یاد تو در شهر دل آشوب به پا می کند

لعبت افسونگرم من عشق تو دارم هنوز

*******

باده نوشیدم نهان از جام عشقت در ازل

از شراب غیبی تو هشیارم هنوز
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به دنبال خدا نگرد .....
خدا در دیر و بتكده و مسجد نیست .... لابلای کتاب های کهنه نیست ....
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دوری از انسانها نگرد ...
آنجا نیست ....
خدا در دستی است که به یاری می گیری ...
... در قلبی است که شاد می کنی ، در لبخندی است که به لب می نشانی .........
در فاصله نفس های من و توست که به هم آمیخته ....
در قلبیست که برای تو می تپد .... در میان گرمای دستان ماست که به هم پیچیده
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم از من گاهی
می پرسد!
که چرا تنها ماند
و چرا هیچکسی نیست که از عشق بگوید با او
به دلم میگویم:
تو بخواب آسوده
قصه ام طولا نی است!
و به خود می گویم
هر شب و هر بار_
"کسی اندازه من جرات عاشق شدن انگار نداشت"
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نام تو بر زبان من آمد؛ زبانه شد

سيل گدازه هاي خروشان روانه شد



گفتم به خا ک، نام تو را؛ جنگلي سرود

گفتم به شمع ، نام تو را؛ عاشقانه شد



گفتم به باد، نام تو را گرد باد گشت

گفتم به رود، نام تو را؛ بي کرانه شد



گفتم به راه، نام تو را؛ رفت و رفت و رفت ...

گفتم به لحظه ها، نام تو را .. ؛ جاودانه شد



اين حرفها – همهمه اي در غبار بود-

باران نرم نام تو؛ آمد ترانه شد
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عشق مرا افزون کن
ای زیباترین حمله های جنونم
ای سفر خنجر .... در بافتهایم
...... ای ژرفترین دشنه
بانوی من بر غرق من بیفزای
....... که دریا صدایم می کند
بر مرگ من بیفزای
........ شاید مرگ، چون هلاکم کرد ، زنده ام سازد
پیکر تو نقشهء جغرافیایی من است
........ دیگر مرا با نقشهء جهان کاری نیست
من کهن ترین پایتخت اندوهم
و زخمم ناشی از ایام فرعونان
درد من .... چون لکه ای روغن
از بیروت ..... تا چین گسترده است
درد من کاروانی است
که خلیفگان شام .... در سدهء هفتمین
..... تا چین گسیل کرده اند
...... و در دهان اژدها گم گشته است
* * *
ای گنجشک من و ای بهار من
ای تو شن دریا و ای بیشه زار زیتون
....... ای طعم برف و طعم آتش
از نا شناخته می هراسم .... در پناهم گیر
از تاریکی می هراسم .... در آغوشم گیر
احساس سرما می کنم .... روی مرا بپوشان
از قصه های کودکان چیزی مرا بر گو
....... نزدیک من یله شو
...... برای من ترانه ای بر خوان
که من از آغاز آفرینش
....... در جستجوی وطنی برای پیشانی خود بوده ام
در جستجوی گیسوان زنی
که بر دیوارهایم می نویسد .... و محو می کند
در جستجوی عشق زنی
که تا مرز خورشیدم می برد .... و می افکند
در جستجوی لبان زنی
که چون گرد زر ساییده ام می سازد
ای فروز افکن عمر من ... باد بیزان من ... چلچراغ من ... نخل باغهای من
مرا از شمیم لیمو پلی بپیوند
و چون شانه ای از عاج
در ظلمت موهای خود بگذارم ... و از یادم ببر
من نقطهء آبی سرگردانم، که در دفتر پاییز به جا مانده است
عشق تو .... چون اسب آسیمه سر قفقازی، بر روی تن من می تازد
مرا در زیر سم خود می اندازد
....... و تصویر او در آب چشمانم می گردد
* * *
...... بر تندی من بیفزای
ای زیباترین حمله های جنونم
در راه تو همهء زنانم را آزاد کردم
و بر گواهی تولدم خط کشیدم
....... و همهء شریانهایم را بریدم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست


بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست


گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن


گفتی که نه،باید بروم حوصله ای نیست


پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف


تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست


گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت


جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست


رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت


بگذار بسوزند دل من مساله ای نیست
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست داشتن،

صدای چرخاندن کلید است در قفل.

عشق،

باز نشدن آن.

کاری که ما بلدیم اما...

باز کردن در است

با لگد...
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حالا من هزار بار ِ دیگر هم "یا مقلب القلوب و الابصار" بخوانم
وقتی تدبیر من ، لیل ونهار را بی تو گذراندن ست ...
هیچ سالی نو نخواهد شد


(مهران پیرستانی/ 29 اسفند نود )
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وَ تو ...

روزی برخواهی گشت !!
که از من ...
تنهــــا گرد و غباری بر روی شعرهای عاشقانه باقی مانده است .




مهران پیرستانی/ پنجم دیماه نود
 

...scream...

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقــدر زیاد دلــــــم می خواهد . . .



کسی باشد بپرسد : " خـــــــوبی " ...... ؟؟!!
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با سیگاری زیر لب
خانه را بدنبال فندکی زیرو رو میکنی
فنجان چایی را می‌بينی
که لب‌های دختری که تو را ترک کرد،
آن را لک کرده‌است...
و بوی تلخ سوختن ِ فیــــلتر زیر دماغ ات



مهران پیرستانی / اسفند نود
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه تقصیر قاب عکست به دیوار است ؛
نه تار ِ موهات روی تخت
اگر بعد ِ رفتن ات ، باز عاشقانه می نویسم .
مـَــــرگ بر من ...
که هنوز دوست ات دارم


( مهران پیرستانی / یکم اسفند نود )
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه فرقی می کند !؟
سیندرلا با پاشنه های طلا ...
تو با موهای طلا
هر دو ، پا توی کفش دلی کرده اید که لنگه نداشت

( مهران پیرستانی / اسفند نود )
 
  • Like
واکنش ها: noom

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



شیرین بهانه بود!
فرهاد تیشه میزد تا نشنود
صدای مردمانی را که در گوشش میخواندند:
دوستت ندارد…


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه کنارتم
کافیه یک نگاه به اسمون کنی و اسممو صدا کنی
صدام کن
صداتو دوست دارم
نگاتو دوست دارم
همیشه کنارتم عزیزم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شب
همدم تنهایی من
شب
مرهم رسوایی من
شب
هم آغوش جنگل شیدایی من
شب
مظهر زیبایی من
شب
زمزمه فریادهای بیقراری من
شب
حامی عشق آسمانی من
شب
خلوت مناجات خدایی من

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باید منو ببخشی
نگاه سرد چشمامو ببخشی
می دونم گاهی حرفام خیلی تلخه
بگو می تونی حرفامو ببخشی
باید گاهی توچشمام خیره شی تا
ببینی تا چه حد غمگین وخسته ام
نمی دونم دخیل دلخوشیمو
به چشمای کدوم آیینه بستم
یه دنیا خاطره تو کوله بارم
منو از زندگی مأیوس کرده
شبای بی چراغ زندگیمو
پر از تنهایی و کابوس کرده
تو نور روشن روزای بعدی
همون روزایی که آیینه وارن
همون روزای خوشرنگ دل انگیز
که تو آغوششون پروانه دارن
تو می تونی منو آشتی بدی با
شبای روشن ستاره بازی
تو می تونی کنار من بمونی
تو می تونی منو از نو بسازی
تو می تونی با یه لبخند شیرین
بدیهای منو آسون ببخشی
می تونی به کویر خشک قلبم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد

مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد

تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند

سایه در سایه ی آن ثانیه ها خواهم مرد

شعله های بی تو ز بی رنگی دریا گفتند

موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد

گم شدم در قدم دوری چشمان بهار

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست خودت نيست زن كه باشي
گاهي دوست داري تكيه بدهي..پناه ببري..ضعيف باشي..
دست خودت نيست زن كه باشي
گاهگاه حريصانه بو ميكني دستهايت را
شايد عطر مردانه اش لا به لاي انگشتانت جا مانده باشد..
دست خودت نيست زن كه باشي گاهي رهايش ميكني و
پشت سرش اب مي ريزي
و قناعت ميكني به روياي حضورش
به اميد اينكه خوشبخت باشد!
دست خودت نيست زن كه باشي
همه ديوانگي هاي عالم را بلدي!!!!


**************************

گاهی تند میشود،گاهی عاشقانه میگوید....!!!
مـــــــــــرد است دیگر....
غرورش آسمان ،دلش دریاست.....!!
تو چه میدانی از بغض گلو گرفته یک مــــــــرد...؟؟
 

Similar threads

بالا