mahdi271
عضو جدید
راهی
از تو آموخته ام
از تو ای چشمه ی جوشان امید
از تو ای موج خروشان امید
تو امیدی ، تو امید
...
ازتو آموخته ام
که سحر گاه صدائیست مرا می خواند
زندگی رد شدن از خاطره هاست
خاطراتی که به جا می ماند
...
ازتو آموخته ام
به سحر گاه بیندیشم و باز...
رد شوم از دل این تیره ی شب
با همه راز و نیاز
...
ازتو آموخته ام
حق من نیست شبی سرد و سیاه
حق من نیست شکستن به سکوت
و حصار و قفس و غصه و آه !
...
ازتو آموخته ام
که تماشای سحر مال من است
گر چه تاریکی مطلق اینجاست
نور خورشید سحر مال من است
...
ازتو آموخته ام
که رها باید از این ظلمت شب
بوسه بر یاس و اقاقی بزنم
دست در دست تو و خنده به لب
...
ازتو آموخته ام
به چراغانی فردای تو باید برسم
سر پناه دل من یاد خداست
به گل بوسه ی لب های تو باید برسم
...
ازتو آموخته ام
هر شبانگاه ز تو مست شوم
بشکنم فاصله های همه زشت
راهی ِ راهی که حق است شوم
...
از تو آموخته ام
از تو ای چشمه ی جوشان امید
از تو ای موج خروشان امید
تو امیدی ، تو امید
...
ازتو آموخته ام
که سحر گاه صدائیست مرا می خواند
زندگی رد شدن از خاطره هاست
خاطراتی که به جا می ماند
...
ازتو آموخته ام
به سحر گاه بیندیشم و باز...
رد شوم از دل این تیره ی شب
با همه راز و نیاز
...
ازتو آموخته ام
حق من نیست شبی سرد و سیاه
حق من نیست شکستن به سکوت
و حصار و قفس و غصه و آه !
...
ازتو آموخته ام
که تماشای سحر مال من است
گر چه تاریکی مطلق اینجاست
نور خورشید سحر مال من است
...
ازتو آموخته ام
که رها باید از این ظلمت شب
بوسه بر یاس و اقاقی بزنم
دست در دست تو و خنده به لب
...
ازتو آموخته ام
به چراغانی فردای تو باید برسم
سر پناه دل من یاد خداست
به گل بوسه ی لب های تو باید برسم
...
ازتو آموخته ام
هر شبانگاه ز تو مست شوم
بشکنم فاصله های همه زشت
راهی ِ راهی که حق است شوم
...