اشعار عادل دانتیسم

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دنبال من نگرد ...



دنبالِ من نگرد​
من نیستم دیگر​
همانقدر که تو نبودی​
تو نیستی​
نیستم دیگر​
دنبالِ من نگرد​
من پایِ آخرین قطار ایستاده ام​
مقصدش هرکجا که باشد؛ باشد​
بگذار اگر کسی تو را دید​
خیال کند تو مانده ای و من رفته ام​
خیال کند​
من پایِ دوست داشتنت نماندم​
باز هم بی رحم می شوم برایِ دلم
بگذار دوباره جایی دلی​
باز هم عاشقِ چشمانِ تو شود​
عاشقِ نبودنت اما نمی دانم !​
یعنی تو می گویی​
از من دیوانه تر در این شهر هست ؟​
اگر بود​
سلامِ مرا به او برسان و بگو​
رویِ ماهِ تو را به جایِ من​
هرروز ببوسد​
دیوانه است.. می فهمد چه می گویم !​
دنبالِ من نگرد​
هرچند که می دانم نمی گردی​
اما بگذار من دلخوش باشم​
و هزار بار با خودم بگویم​
دنبالِ من نگرد !​
از تو هیچ کم نمی شود​
اما​
در من دلی با شنیدنش​
نمیرد شاید.​

عادل دانتیسم*
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
احساس گاهی آدم را به بی راهه می کشد...

احساس گاهی آدم را به بی راهه می کشد...


باور کن داری اشتباه می کنی !
تو نه دلت شکسته
نه کسی گذاشته رفته
لابد می گویی چه می گویی؟
او که رفت دلِ مرا با خود برد
می گویم:
او که رفت اصلا نیامده بود
او مسافری بود؛ تنها آمده بود تا نفسی تازه کند
ماندنی نبود جانم .. می گویی پس آن همه نجواهایِ عاشقانه ؟
می گویم گوش هایِ تو انتظارِ چنین حرفهایی را می کشید
تقصیری هم نداری.. احساس گاهی آدم را به بی راهه می کشد
اما گوش کن جانم ..
آنکه می آید تا بماند اصلا دل شکستن بلد نیست
اصلا پایِ رفتن ندارد
خلوت می خواهد با کسی که می داند می فهمد بودنش را
آنکه می آید صدایِ پاهایش تو را می رقصاند
پس بلند شو... لبخندت را رویِ صورتت بنشان
آب و جارو کن راهی را که
قرار است با قدمهایتان عبور کنید
و به خلوتتان برسید
بلند شو و محکم به خودت بگو
هیچکس دلی که قرار است عمری
برایِ - او- یِ قصه عاشقی کند را
نمی تواندبشکند.

عادل دانتیسم ...:heart:

 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
به گمانم حواست به پاییز نیست

به گمانم حواست به پاییز نیست


به گمانم حواست به پاییز نیست
آمده است..
خیالم راحت است که
دیگر شمعدانی ها گل نمی دهند
و من بهانه ای دارم که به دلم بگویم
می خواست از این حوالی گذر کند دلم جان
اما...
آخر او تنها نشانه ی شمعدانی ها را دارد
تو هم نگرانِ چیزی نباش
خیالت تا می تواند در من پرسه می زند
فردا دستش را می گیرم
با هم به خیابان می رویم
زیرِ باران .. رویِ برگهایِ پاییزی
قدم می زنیم
خیالت برایم از تو می گوید
من برایش از تو می گویم
و به این همه دیوانگی می خندیم
بلند
بلند
بلند

((عادل دانتیسم))
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تقصیرِ ما نبود
عشق بی مقدمه پا در کفشمان کرد
بی آنکه بپرسد دنیایمان حرفهایمان
باورمان یکیست یا نه ؟
که بپرسد این من و تو
ما می شود یا نه ؟
چه بی فکریست این عشق
که نمی سنجد و بی مقدمه می آید
و جا خوش می کند
و می ماند
چه دیوانه ایم من که پایِ این بی فکری می ایستم
عاشقت می مانم
و مسافری می شوم که در ایستگاه می ایستد
و چشمانش به دربِ ورودی خشک می شود
تا بیاید؛ دستش را بگیرد
و بی هیچ حرفی از هرچه رفتن است
دورش کند
تقصیرِ ما نبود
مقصرِ لبخندِ تو بود
که در تمامِ خواب و بیداری و رویایِ من
از همان وقت که عشق را فهمیدم
که عشق را خواستم
پیدا بود تو؛ تنها تقصیرت این است که
همان رویایِ منی
من؛ تمامِ تقصیرم این است که
همه ی زندگی را خلاصه می کنم در تو
که می خندم برایِ تو
می بوسم برایِ تو
و آغوش تنها آغوشِ تو
و این
دنیایِ ما را از هم دور می کند
دور...

((عادل دانتیسم))
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


در حوالی رویاهایم کسی هست که
بعد از هر باران دلتنگی رنگین کمانی می شود برایم
با تار و پود عشق ..

کسی هست که از شوق آمدنش
به استقبال بهار می روند خزانهای عاشقی ام
کسی هست که آسمان تنهایی ام را
با تمام عظمتش به آغوش می کشد
کسی هست که ابرها را وسوسه می کند
به لحن باران
وقتی هوایش در من گل می کند ..

کسی هست که از زخمه های عاشقانه اش
سمفونی بتهوون می شود
موسیقی ذهنم ...

اما
.
.
.
همیشه کسی هست که نیست ... !

عادل دانتيسم *
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دهانم پر از دوست داشتنت بود ...

دهانم پر از دوست داشتنت بود ...



[h=1]دهانم پر از دوست داشتنت بود ...

اتفاق بزرگ نام کوچک تو بود

که از لبم افتاد

عادل دانتیسم *[/h]
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


یکی از همین جمعه ها
خودم را بر می دارم می برم
میانِ پیاده روهایِ همیشه مرده ی این شهر
که هیچ لبخندِ آشنایی نمی یابی در آن
یا بهتر بگویم .. لبخندی نمی یابی ..
در مرکزی ترین نقطه اش بنشینم
پایم را در یک کفش می کنم
که یا همین حالا
آشناترین لبخندِ دنیا را تحویلِ من می دهی
یا من همه ی روزهایِ باقی مانده را
همینجا می نشینم
خط و نشان نمی کشم اما
باور کن .. من دیگر نگاهِ غریبه ها را
تاب و توانم
نیست ...

عادل دانتیسم *:gol:
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز


بانو امروز کدام یک از ...

لبخند هایت را پوشیده ای
که اینقد ر دلنشین تر شده ا !؟
عادل دانتیسم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عاشقی بیش از هرچیز

سادگی می‌خواهد...

دل می‌خواهد

باور می‌خواهد

باور اینکه

تا اوی زندگیت هست

تو هم باید باشی!


#عادل_دانتیسم
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کاش می فهمیدی

بغض آنقدر بیخ گلویم را گرفته،
که اگر هم بخواهم صدایت کنم
امانم نمی دهد.!
کاش می فهمیدی
خوشبختی هایم دارند خاک می خورند
و من دلم نمی آید بی تو
خاطره شان کنم!
کاش می فهمیدی
دیگر حوصله ی
فهمیدن
این همه نبودنت را ندارم!



عادل دانتیسم :gol::gol:
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
زندگی من...

زندگی من...

زندگی من
یعنی شیب خط گردنت، وقتی به پهنای شانه ات می رسد، یعنی رگ برجسته دستهایت، وقتی آنها را در هوا تکان می دهی، یعنی مهربانی شباهنگام و خواب آلودت، وقتی که می پرسی: "سردت نیست؟"، یعنی رگه های قرمز چشمانت، وقتی خستگی در چشمانت موج می زند، یعنی موهای خیس روی پیشانی ات که به عطسه می اندازدت. زندگی من یعنی تو، یعنی همین دلتنگی نفسگیر، وقتی این شعر را برایت می گفتم.




(عادل دانتیسم-عزیر روزهای من-صفحات 86 و 87)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


[h=1]بدون تو...

من بی تو

موسای بی عصاست...

مبعوث شده دز سرزمینی

که مردمانش عشق را ایمان نیاورده اند هنوز....

عادل دانتیسم*[/h]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تمام خاطره هات


گاهی قبل از رفتن

قبل از به زبان آوردن خداحافظ

چشمانت را ببند،

به لحظه هایتان،

به خنده هایتان،

به دعوا و بچه بازی هایتان،

به بی حوصلگی ها و بعد دلتنگی هایتان،

به حسودی های عاشقانه تان،

به لحظه هایتان فکر کن.

اگر لبخندی روی لبهایت آمد،

اگر دلت برایش بیتابی کرد،

اگر فکر دستهایش مجنونت کرد،

یک قدم به عقب بردار،

نگاهش کن،

بگو:

راستی، فردا باز هم کی و کجا وعده دیدار ما؟

(عادل دانتیسم)
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[h=2][/h]


[h=2]نگرانم ...[/h]
نگرانم!
برای روزهایی که می آیند
تا از تو تاوان بگیرند و تو را مجازات کنند!
نگرانم!
برای پشیمانی ات، زمانی که هیچ سودی ندارد!
نگرانم!
برای عذاب وجدانت، که تو را به دار می کشد وُ می کُشد!
روزگاری رنج تو رنجم بود
اما روزها خواهند گذشت...
و تو
آری تو
آنچه را به من بخشیدی
از دست دیگری باز پس خواهی گرفت!
و آنچه که من به تو بخشیدم، هیچگاه نخواهی یافت!
اسم تو، صورت تو، و یاد تو
تنها این چیز ها را بخاطر من می آورد:
دروغ و دورویی و ذلت ...
عزیزم!
تو یک دوست را از دست دادی ... !

"عادل دانتیسم"
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

یک روز ...




يك روز از پسِ يك اتفاق؛ بزرگ مي شوي !
روز اول حالت سنگين مي شود
گيج مي شوي
هرلحظه گمان مي كني دنيا خراب مي شود
وسط سرت
و تمام
روز دوم چشمهايت تب مي كند؛ مي سوزد
ولي حالت ديگر به سنگينيِ ديروز نيست
روز سوم
امان از روز سوم كه وقتي به نيمه مي رسد
خودت را برمي داري
مي روي گوشه اي
و مي باري و مي باري و مي باري
به حال تمام خوش باوري هايت
به حال تمام روياهايت
به حال خواستن هايي كه خواسته نشد
حرف هايي كه گفته نشد
و دلي كه ديده نشد
مي باري و مي باري و مي باري
و بعد تمام
از پسِ تمام اشك هايت
بزرگ مي شوي
گفته بودم
گاهي اتفاق ها درست مي افتد
وسط خوش باوري هايت .
گاهي خدا آنقدر دلش به حالِ
باورهايِ ساده ي ما مي سوزد
كه زمين مي زند ما را با همان باورها
و بعد كنارم ان مي ايستد
دستش را دراز مي كند
و ما را از دوباره شروع مي كند
با يك زخم
كه يادمان باشد
گاهي سادگي
درماندگی مي آورد
.
عادل دانتیسم


 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


این روزها

گفتن دوستت دارم !
آنـقدر ساده است که می شود آن را
از هر رهگذری شنید
اما فهمش
یکی از سخت ترین کارِهای دنیاست
سخت است اما زیبا !
زیباست
برای اطمینانِ خاطر یک عمر زندگی
تا بفهمی و بفهمانی ...
هر دوره گردی "لیلی" نیست
هر رهگذری "مجنون "
و تو شریک زندگی هرکسی نخواهی شد !
_تا بفهمی و بفهمانی ...
اگر کسی آمد و هم‌نشینت شد
در چشمانش باید
ردِ آسمان، ردِ خدا باشد
و باید برایش
از "من"گذشت
تـا به "ما" رسید ...

عادل دانتیسم *
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
🍁🍃غرور باید مچاله شود، بمیرد اصلاً

پای دلدادگی که در میان باشد، باید سراپا تمنا شوی،

عاشق شوی

دیر می شود گاهی، دیر

به خود می آیی که دو زانو نشسته ای، رفتنش را تماشا می کنی

و به زمین و زمان ناسزا می گویی

نه جانم!

نه خدا کاره ای بوده، نه زمین و نه روزگار؛

همه کاره داستان تو بودی که "من" بودنت را زمین نگذاشتی

که نخواستی ما شوی

عشق اگر عشق باشد، پایش برسد جان هم باید در راهش داد؛ چه برسد غرور که مفت هم نمی ارزد...!


#عادل_دانتیسم...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
✔باید آنقدر آمدنت

بویِ ماندن بدهد

که من

از صد قدمیِ راه

شهر را خبر کنم

در میدانِ شهر باله برقصم

و همه را وادار به خندیدن کنم

باید آنقدر دستانت

محکم دستانم را بگیرد

که مردم خیال کنند

ما به هم چسبیده ایم

و ما در دل بخندیم به دلسوزیشان

و من در دل ذوق کنم

از عاشقیمان



#عادل_دانتیسم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خدایا!

یک وقت هایی بیا اینجا؛

قول می دهم دستت را بگیرم

سرت رابگذارم روی پاهایم

بگویم چیزی نیست

می گذرد می گذرد

صبر کن صبر کن صبر کن

می گذرد

بعد ببینم چقدر حرف هایم را باور می کنی؟




#عادل_دانتیسم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
امان از این اردیبهشت
که تمام قندهای نخورده را
در دل من آب می کند
که انگار اصلا عاشقم
که انگار تو اینجایی
و من بی خیال تمام این خستگی های روزگارم ..
که انگار تو خبر از شکوفه ها آورده ای ..
که انگار تو در گوشم
صبح یک روز اردیب
هشتی گفته ای :

بیدار شو جانم!
اردیبهشت است ...


" عادل دانتیسم "
 

Similar threads

بالا