سلامی دوباره.
مچکرم جناب مهندس.
نه صرفا هدفم بهترین دانشگاه نیست. تاکید می کنم ایران اون رو قبول داشته باشه، بهرحال زندگی هست شاید آدم مجبور به برگشت باشه.
خب برای اینکه بریم فرضا از فلان شرکت بورسیه بگیریم چیکار باید کنیم؟ باید بار علمی داشته باشیم که به سود اونجا باشه یا شرایط دیگه ای لازمه؟
و سوال آخر رو از جفت تون می پرسم: دلتون برای ایران تنگ نمیشه؟ واقعا بعضی وقت ها دوست ندارید همین الان ایران باشید؟ میگن روزهای اول که بیایی اصلا نمی تونی تحمل کنی؟ یادمه نوه ی خالم که اومد تا دو ماه پدر و مادرش آمدند باهاش و گفته بود خیلی سخته. نمی دونم همچین شرایط مشابهی رو داشتید؟
ن تنها 4 در 8 نمیشه 24 بلکه واحد پول انگلیس هم دلار نیست پونده
از ادبیات معلومه ک نویسنده زیادی حساسه و ایده ال گرا
با این روحیه پیش کسایی شما باید باشید ک حماییتتون بتونن کنن و این کارو تنها مادر و پدر و شاید ی عشق می کنه این حمایت ها براش دلیل غیر از مادیات باید مهم باشه واسه همین هر کسی ک رو کمک دوست و رفیق و فامیل حساب کنه بعدا خواهد فهمید برای حماییت باید دلیل باشه و دقیقا دلیلی غیر از عاطفه
همین دوستمون ک می گه دوستش کمکش کرده و راهنمایش می کنه ب دوستش بگه سال اول رو می خواهم تو خونه تو بمونم تا پس انداز کنم اگر جوابی جز نهایت ی مدت کوتاه شنید شما درس می گی نهایت ی ماه تازه خیلی با مرام باشه
اما همین دوستمون اگه فکرشو کنو تا همین سن پدرش تو خونه نگهش داشته و هیچ وقت بش نگفته برو از خونم بیرون تازه با این وضع مالی حاضر پس انداز و زحمتشو بهش بده
البته همین دوستمون حاضر نیست کسی رو تو خونه نگه داره منم حاضر نیستم شما هم نیستی چون منظقی نیست اما برای والدین منطق نقش بازی نمی کنه و احساس نقش بازی میکنه
من وقتی اینجا امدم بعد 27 سال تازه فهمیدم چقدر پدر و مادرامون مهربونن
واسه همین رو کمک هیچ کس حساب نشه بهتره
در خصوص بورسیه من اطلاع دقیقی ندارم
در خصوص دلتنگی هم این بسته داره چطور ب زندگی نگاه کنی
پرنده ای ک بترسه بپره باید تا زمانی ک ترس رو داره رو زمین بپره و نهایت شکار میشه
اما اونی ک نترسه یاد می گییره زندگی رو ب روش ی پرنده و از خودش مراقبت می کنه
حالا اگه دلتنگی مثل اون ترس باشه و دلیلی بشه برای نرسیدن ب هدف هایی ک ادم دوس داره بهش برسه ادم همیشه حسرت اینو می خوره ک ای کاش وقتی می تونستم حداقل امتحان می کردم
البته منظور حرفم این نیست ک ادم خریت کنه بگه مگه من چیم از کوسه کمتر منم زیر اب زندگی می کنم بپره تو اقیانوس و دهن خودشو سرویس کنه
هر چیزی راه داره
انسان زیر اب زندگی می کنه اما تو زیر دریایی اول فکر و بعد ساخت و بعد اسفاده
زندگی هم فرمولش ساده اس هدف منطقی در حد توانایی فرد و بعد همت و تلاش و نتیجه
ما ادم ها قدمتون با باقی حیوانات یکسانه اما تنها ماییم ک جامعه داریم و دنیا رو تسخیر کردیم و من اینجا نشستم و با شما اونجا تبادل عقیده و تجربه می کنم
این کار ما نتیجه تلاش ی سری ادمه ک هدف گذاستن و بهش رسیدن و دیگران هم دارن بهره می برنن حالا شک نکنید ک همون ادم ها حتما خیلی چیز ها رو دادن تا ب هدفشون رسیدن یکیش شاید دلتنگی باشه
خلاصه حرفام
اگه دلتنگی فرد تبدیل می کنه ب ادمی ک دوس داره باشه این تاوان رسیدن ب هدفه پس ارزششو داره
اما اگر کسی هدفی نداره و تنها می خواهد از خدمت فرار کنه یا اینجا ازدواج نکرده بره با ی خارجی شانسشو امتحان کنه یا در کل از وضهیت موجود در بره ک شاید ی راهی باز شه این ارزش دلتنگی رو نداره
دلیلشم اینه این تیپ ادم ها می برن
در وافع من سختی هایی رو تحمل می کنم ک تحملشون برام مفهوم رسیدن ب هدف داره
یکی ب رمضون اعتقاد داره از صبح تا شب چیزی نمی خوره
اما کسی ک اعتقاد نداره این سختی رو تحمل نمی کنه
واسه همین اگه کسی محیطشو عوض کنه بدون اینکه بدونه برای چی یهو مشکلات وقتی خودشو نشون بده میگه من مگه دیوانم این وضعیت رو تحمل کنم هم دلتنگی هم قرض هم سختی درس هم و هم زبان خیلی هم های دیگه و بر می گرده
اما کسی ک هدفشه می فهمه این هم ها همه مثل اون حرارتیه ک اهنو اب دیده می کنه و مثلا میگه خوبه من وقتی از پس اینا بر بیام حتم فردا می تونم ب هدفام برسم و این سختی ها رو مثل امتحان اخر ترم می بینه ک برای یاد گرفتن باید بخونه و راه اثباتش ب دیگران نوشتن امتحانه و بعد نتبجه این امتحانات این میشه ک ب شما می گن کارشناس
همیشه باید ی چیزی رو بدی تا ب چیزی برسی اما زمانی میدی ک اون چیزی ک جاش میگیری برات مفهموم داشته باشه یعنی هدفت باشه یعنی قبلا بش فکر کردی